سفارش تبلیغ
صبا ویژن

لرستان در آینه تاریخ

نگاهی به پیشینه تاریخی بدرآباد

    نظر

«آنهایی که درباره حوادث تاریخی پیش از خود چیزی نمی دانند،برای همیشه کودک باقی می مانند» سیسرو

نگاهی به پیشینه تاریخی بدرآباد

«بدرآباد» نام منطقه وسیعی ای واقع در جلگه پهناوری به نام «کرگاه» درجنوب شهر خرم‌آباد مرکز استان لرستان است. بدرآباد درگذشته شامل مناطقی می شد که امروزه روستاهای بدرآباد سفلی و بدرآباد علیا (چوب تراش بهرامی)،پادگان 84 و فرودگاه خرم آباد را دربرمی گرفت .از لحاظ تاریخی این منطقه از قدمت زیادی برخوردار است .متاسفانه تاکنون کاوش های باستان شناسی بر روی این منطقه بویژه تپه تاریخی آن صورت نگرفته ولی به نقل از یکی از دوستان باسنان شناس، گفته می شود تپه بدرآباد پیش از پیدایش شهر خرم آباد یکی از سکونت گاه های اولیه انسان در منطقه بوده است .بدرآباد در قرون نخستین اسلامی از آبادانی زیادی برخوردار بوده است.آثار بجای مانده از دوره آل بویه ،سلجوقیان و حتی دوران مغول بر روی تپه تاریخی بدرآباد ،همچون ظروف سفالی ، مهره های شیشه ای و دیگر ابزار زندگی،نشان ازتداوم حیات زندگی روستانشینی و یکجانشینی دارد.به طور کلی تاریخ بدرآباد را می توان به دو دوره پیش از اسلام و دوره بعد از اسلام تقسیم کرد.از دوره پیش از اسلام آن اطلاع زیادی در دست نداریم.ولی از روی شواهد باستان شناسی می توان دریافت که این مکان از معدود سکونتگاهای اولیه دشت خرم آباد بوده است.پیش از پیدایش شهرنشینی در محل کنونی خرم آباد چند مکان به عنوان اولین ساکنان دشت خرم آباد شناسایی شده که تپه بدرآباد ،ماسور، دارایی و...از آن جمله اند.اطلاعات ما درباره مردمان آن زمان محدود است.بدیهی است با کاوش های باستان شناسی بتوان به اطلاعات با ارزشی درزمینه ساختار معماری و فرهنگ و تمدن مردم پیش از تاریخ بدرآباددست یافت.در خصوص دوره تاریخ بعد از اسلام بدرآباد هم گزارشات کمی در دست داریم .در اینجا ابتدا، بحث مان را با علت نامگذاری این منطقه به بدرآباد آغاز می کنیم.درباره علت نام گذاری این منطقه به«بدر آباد» تاکنون هیچ گونه تحقیقی صورت نگرفته است.آنچه به نظر نگارنده می رسد این است که نام بدرآباد همچون نام بسیاری از شهرها،روستاها،محله ها ومناطق ایران،از دو بخش اصلی «بدر»و«آباد» تشکیل شده است.بخش اول یعنی «بدر» احتمالا نام شخصی است که دراین منطقه ،دست به عمران و آبادانی زده و به همین خاطر نام منطقه را، به اونسبت داده اند.بخش دوم که آباد است ،پسوند بسیاری از شهرها و روستاهای ایران می باشد. در فرهنگ های لغت آباد به معنای خرم،معمور،شاد،سرسبزو...آمده است.سوالی که دراین جا مطرح است این است که شخصی که در بدرآباد دست به عمران و آبادانی زده ، چه کسی بوده و درچه زمانی می زیسته و به چه کاری اقدام نموده که به خاطر آن ، بدرآباد را به نام او نامگذاری کرده اند.

نگارنده بر این اعتقاد است که «بدر» نام یکی از امرای لرستان بوده است که در حدود هزار سال پیش همزمان با حکومت آل بویه، حاکم لرستان ،خوزستان، همدان و کردستان بوده است.نام اصلی او« بدر بن حسنویه بن برزیکانی» بوده است .بدراز سال 369 تا 405 هجری قمری ، برمناطق یاد شده حکومت کرده و در زمان خود از بزرگترین فرمانروایان غرب ایران به شمار می آمد. پایتخت بدر شهر خرم آباد بودکه در آن زمان «شاپور خواست » نامیده می شد و قلعه فلاک الافلاک ، مقر فرمانروایی و محل نگهداری گنجینه های اوبه شمار می آمد.آن گونه که از اسناد و منابع تاریخی برمی آید . بدر درآبادانی و عمران لرستان بسیار کوشید. درسایه تلاش های او لرستان به یکی از آبادترین مناطق ایران تبدیل شد.براساس کتیبه های بجای مانده، احداث مقبره زیدبن علی (دربازار خرم آباد)، بازسازی پل کشکان،پل کلهر،پلدخترو پل گاومیشان و به احتمال زیاد  مناره آجری و همچنین ایجاد راه ها و قنوات متعدد که« ابن اثیر» نویسنده کتاب«الکامل» - مورخ قرن ششم- به آنها اشاره دارد، بخشی از اقدامات او در جهت عمران و آبادانی لرستان بوده است.به احتمال قریب به یقین، ساخت قنات بدرآباد که در روستای بدرآبادسفلی واقع شده است، از اقدامات او بوده و به همین خاطر منطقه بدرآباد را به او نسبت داده اند.این قنات که در فاصله چند کیلومتری توسط یک دهلیز زیرزمینی از دامنه کوهی بنام« پلpal» به وسط دشت کرگاه کشیده شده، در گذشته به منظور آبیاری مزارع ، باغ ها و زمین های زراعی بخشی ازدشت کرگاه احداث شده است.هزینه زیادی که صرف ساخت این قنات شده با توجه به حجم کار و مصالح به کار رفته درآن که اغلب از  سنگ های یکپارچه و تراشیده شده عظیمی هستند، شکی باقی نمی گذارد که ساخت این قنات عالی که در عین حال یکی از آثار تاریخی به شمارمی آید ، باید کار یک پادشاه مقتدرو ثروتمند باشد و این پادشاه کسی جز بدربن حسنویه برزیکانی از امرای بزرگ سلسله «آل حسنویه»hasnavihنیست.هرچند دراین زمینه لازم است پژوهش های دقیق تری صورت گیرد . بنا به روایتی بدرآباد در ابتدا اردوگاه بدربن حسنویه بوده است.متاسفانه چند سال پیش به دلیل خشکسالی های اخیر و استفاده بی رویه از آب های سطح الارضی با حفرچاه های عمیق در اطراف بدرآباد، قنات بدرآباد،خشک ودهانه آن نیز توسط اهالی پوشیده شد و بدنبال آن مزارع و باغ های سرسبز و دلگشای آن از میان رفت و از آن همه جزیادی و خاطره ای باقی نماند.

پس از سقوط سلسله آل حسنویه و هجوم ترکان سلجوقی و بدنبال آنان یورش مغول وتیمور وبدنبال آن رواج نامنی و زوال زندگی یکجانشینی، شهرها و وستاهای ایران رو به ویرانی نهاد .از آن تاریخ بسیاری از مردم یکجانشین لرستان به زندگی مشقت بار کوچ نشینی یا عشایری روآوردند. به نظر می رسد در خلال این دوره روستای بدر آباد هم به تلی از خاک بدل شده است که ویرانه های آن تا به امروز در لایه های زیرین تپه بدر آباد بچشم می خورد.ازدوره صفویه وافشاریه وزندیه اخباری از این منطقه گزارش نشده است ولی در دوره قاجار چندین بار در منابع تاریخی از بدرآباد نام برده شده است، منتهی نه از روستا، بلکه از آب ومزرعه آن. به عنوان مثال «هنری راولینسون»مستشرق انگلیسی ، که درزمان سلطنت محمد شاه قاجار  به لرستان مسافرت کرده ، هنگام سفر از خوزستان به طرف خرم آباد اشاره ای به قنات بدرآباد کرده است واز کنار آن رد شده است . والیزاده معجزی هم در کتاب «لرستان روزگار قاجار» از بدرآباد تحت عنوان مزرعه بدرآباد یاد کرده است.گویا در این زمان بدلیل حاصلخیزی زمین های آن، این زمین ها جزو املاک خالصه یا دولتی بوده که به صورت اجاره به رعایا واگذار می شده است.

با فروپاشی حکومت قاجار و روی کار آمدن رضاشاه(1304تا1320ه.ش) درایران سیاست دولت مرکزی در قبال کوچ نشینان و عشایر تغییر کرد و بطور شتاب آمیز بخش اعظم کوچ نشینان ایران واز جمله لرستان، یکجانشین شده و دست از زندگی کوچ نشینی کشیدند.در همین زمان «سرتیپ امیراحمدی» فرمانده نظامی لرستان که طی جنگ های متعدد قبایل لر را مطیع ساخته بود جهت جلو گیری از طغیان مجدد کوچ نشینان لرستان و به زعم خود آشنایی آنان با فرهنگ و تمدن جدید ،دستور داد، جهت سکونت قبایل یکجانشین شده لرستان، قلعه هایی از گردنه رازان تا دزفول ساخته شود.از این رو،در بدرآباد ، ماسور ،چم حیدر،جایدر(پلدختر) و.. قلعه هایی احداث شد.تعداد این قلعه ها حدود 90قلعه بوده است .امیراحمدی در کتاب خاطرات خودبه تفصیل شرح احداث این قلعه ها را آورده است.او می نویسد که، در سال 1307خورشیدی پس از سرو سامان دادن به اوضاع لرستان پیشنهاد احداث این قلعه ها را به رضاشاه داده و اعتبار لازم راگرفته و همراه با تعدادی مهندس و معمار از تهران به لرستان آمده است. او درتوصیف قلعه ها اظهار می کند:«این قلعه ها به تناسب محل و استعداد مردم ساخته می شدو عبارت بود از یک محوطه که دورتادور آن اطاق و پشت اطاق ها محل اغنام و احشام بود و در چهار گوشه هر قلعه چهار برج برای حفاظت درست شده بود...»این قلعه ها در کنارجاده شوسه تازه احداث، درست شدند.بنا به نوشته امیر احمدی پس از آنکه میان کوهنشینان و عشایر گاو و بذر و پول تقسیم شد چون عادت به زندگی خانه نشینی نداشتند،پای قلعه ها سیاه چادر برپا کردندتا هم از چادر استفاده کنند هم از قلعه تا به تدریج عادت کنند.این قلعه ها که همگی دارای سبک معماری مشابهی بودند، بعدها پایه گذار روستاهای جدیدی شدند.بسیاری از این قلعه ها که در بین مردم لرستان به قلعه نظامی نیز شهرت یافتندبه مرور زمان از میان رفتند و مصالح آنها صرف خانه سازی روستاییان شد.در تصویر زیریکی از معدود عکس های باقی مانده از قلاع ساخت امیر احمدی را می بینیدکه روستای چم حیدر از توابع شهرستان معمولان قرار داشته است.روستای چم حیدر امروزه در جای این قلعه بنا نهاده شده است.

 

قلعه چمحیدر

 

قلعه«چم حیدر» در نزدیکی معمولان در مسیر جاده خرم آباد- اندیمشک

در بدرآباد هم یکی از این قلعه ها درست شبیه قلعه چم حیدر در کنار جاده خم آباد -اندیمشک احداث شد.در قلعه بدرآباد تعدادی از کوچ نشینان ازایل دریکوند(میروبهاروند) مجبور به اقامت شدند.امیراحمدی یک سال پیش از این، جهت سرکوب طوایف میردریکوند به مناطق صعب العبور بالاگریوه لشکر کشی وآنها را خلع سلاح کرده بود و از آنها قول مساعد گرفته بود پس از بازگشت از گرمسیر درقلعه سکونت گزینند.دولت همچنین برای امرار معاش اسکان یافتگان، زمین های بدرآباد را که جزو زمین های خالصه یا دولتی بود، میان آنان تقسیم کرد.یک مدرسه دوسه کلاسه در زیر یکی از برج های قلعه بدرآباد ایجاد شد و تعدادی از فرزندان عشایرباسواد شدند .این قلعه تا سال ها محل سکونت بود ولی به تدریج ساکنان آن شروع به خانه سازی در قسمت های بالادست قلعه -که سرچشمه قنات بدرآباد بود-کردند و روستای جدید بدرآباد را بنیان نهادند.بتدریج تعداد دیگری ازتیره های میر،بهاروند،دلفان،ماکنعلی،کوشکی،رومیانی وغیره درحول و حوش مظهر قنات خانه سازی کردند.بدین ترتیب نطفه جدید روستای بدرآباد شکل گرفت. قلعه نظامی بدرآباد هم بتدریج ویران و اهالی از مصالح آن در ساخت خانه های جدید استفاده کردند.قلعه بدرآباد امروزه پاک از میان رفته است ولی هنوز هم تعدادی ازمعمرین وریش سفیدان روستای بدرآباد خاطرات جالبی ازاقامت در این قلعه نقل می کنند.

آقای قدرت الله مومنی درکتاب«پیشینه دادگستری وثبت اسناد و املاک»می نویسد که،پیش از اسکان طوایف دریکوند در بدرآباد قرار بودسرتیپ«رزم آرا» درروستاهای تلوری،ده محسن،ماسور،اسپستان وبدرآباد،بیرانوندها را اسکان دهد،ولی شخصی بنام عزیزالله بیرانوند پسر منصور خان، مانع از انجام این کار گردید.بنابراین رزم آرا تصمیم گرفت میر و بهاروند را در روستاهای یاد شده اسکان دهد. سرتیپ« رزم آرا» در کتاب «جغرافیای نظامی ایران-لرستان» تعداد خانوارهای بدرآباد را در سال1312خورشیدی 46 خانوار ثبت کرده است . تعداد خانوارهای روستای بدرآباد هم اکنون حدود 200 خانوار است که از طوایف مختلف تشکیل شده اند.

با شروع جنگ جهانی دوم درسال1320 خورشیدی و ورود قوای متفقین به ایران بخش وسیعی از زمین های حاصلخیز بدرآباد  جهت احداث یک اردوگاه نظامی یا کمپ( پادگان تیپ 84 خرم آباد)به قوای آمریکایی و انگلیسی واگذار شد. بعدها بخش وسیعی دیگر از بدرآباد تبدیل به فرودگاه شد.بخشی از آن نیز محل سکونت تعدادی از عشایر بالاگریوه شد که از آن تحت عنوان بدرآباد علیا(بهرامی)یاد می شود.این روستا در فاصله نچندان دوری از بدرآباد سفلی قرار دارد و بدین ترتیب منطقه وسیع بدرآباد تکه پاره شد.هم اکنون مرکزیت منطقه بدر آباد روستای بدرآباد سفلی می باشد.


سیر تکوین و تحول زبان لری از آغاز تا امروز بقلم: سعادت خودگو-بخش

    نظر

مقدمه

بخش میانی زاگرس مرکزی ایران از کهن ترین روزگاران تا به امروز خاستگاه یکی از اقوام اصیل ایرانی بنام «قوم لر» بوده است.این قوم که جمعیت آنها را حدود ده میلون نفر تخمین زده اند،در چهار درصد خاک ایران، عمدتا در سه استان لرستان،چهار محال بختیاری،کهکیلویه و بویر احمد و مناطقی از استان های خوزستان،ایلام،همدان،فارس وبوشهر زندگی می کنند. اقلیتی از لرزبانان مهاجرنیز در استان هایی مثل تهران،کرمان،مرکزی،گیلان و قزوین سکونت دارند.وجهمشترکاینقوم،نژاد، محیطجغرافیایی، بهمپیوستگی تاریخی،فرهنگ(ادبیات،دین،موسیقی،پوشاک،معیشت،آداب و رسوم،باورها،افسانه هاو...)و از همه مهمتر زبان آنان است که از آن با عنوان زبان یا گویش «لری»یاد می شود. وجه مشرک قوم لر تا اندازه زیادی متمایز کننده آنان از دیگر اقوام ساکن سرزمین ایران همچون فارس ها، عرب ها،بلوچ ها،ترک ها،کردها،گیلکی ها،تات ها،و...می باشد.این قوم از لحاظ نژادی ،فرهنگی بخصوص زبان، نزدیک ترین پیوستگی را با قوم پارسی زبان دارد.ما در این نوشتار برآنیم نگاهی به آغاز شکل گیریزبان این قوم در سپیده دم تاریخ ایران و سیرتکوین و تحول آن در در ادوار تاریخی داشته باشیم.

بحث و بررسی

برای شرح و بررسی تحولات زبان لری ما تحولات آن را   به دو دوره مجزا پیش از اسلام و بعد از اسلام تقسیم کرده ایم:

تحولات زبان لری در ادوار پیش از اسلام

منابع تاریخی و باستان شناسی در خصوص منشاء نژادی و زبانی لرها با هم اختلاف نظر فراوان دارند.تاریخ استقرار این قوم در سرزمین ایران و در بخش های میانی زاگرس مرکزی ریشه در ژرفنای تاریخ دارد.از این رو فقر منابع اطلاعاتی بر سپیده دم تاریخ قوم لر سایه انداخته است.برخی محققان همچون «آندره گدار» و «دیاکونوف» این قوم را از نژاد انسان های نخستین ایران یا به اصطلاح«آسیانیک»می دانند که بین پنجاه تا صد هزار سال قبل بصورت جوامع ابتدایی در غارها و شکاف کوه ها از طریق شکار و جمع آوری دانه های وحشی زندگی می کردند.آنها به تدریج مراحل تکامل فرهنگی را از دوره پارینه سنگی،میانه سنگی،نوسنگی،و شهرنشینی پشت سر گذاشته اند. انسان نخستین زاگرس مرکزی برای اولین بار، به اهلی کردن حیوانات و کاشت نباتات پرداخته یا به عبارت دیگر زندگی ده نشینی وکشاورزی را که لازمه پیدایش تمدن بوده آغاز کرده است .با توجه به آنچه گفته شد مناطقی که امروزه لرها در آن بسر می برند قرن ها پیش از ورود آریایی های مهاجر، مسکون بوده است.در زمینه جوامع پیش از تاریخ سرزمین لرستان ،باستان شناسان خارجی همچون فرانک هول،هرتسفلد،دمورگان،و...تحقیقات گسترده ای انجام داده اند.مردمانی که از ادوار پیش از تاریخ در مناطق لرنشین سکونت داشتند در هزاره سوم پیش از میلاد در دنیای باستان« کاسی» نامیده می شدند.نام کاسی اولین بار در زمان پادشاهی «شمشوایلوانا»پسر «هامورابی/حمورابی» که در تاریخ دوهزار و هشتاد تا دوهزارو چهل و سه پیش از میلاد (2080-2043 ق.م)در بابل پادشاهی داشته دیده می شود.(کریمی،1377،ص22).کاسی ها در کوه های لرستان و بختیاری سکونت داشتند و با عیلامی ها و گوتی ها(کردهای امروزی)همسایه بودند آنان در سپیده دم تاریخ ایران ، مهمترین قبایل کوهستانی زاگرس شمرده می شدند، پیشه دامداری داشتند و گفته می شود  در زمان خود متمدن ترین ملل عصر خود بوده اند. گذشته از نظریه بومی بودن کاسی ها تعداد دیگری از محققان از جملهپرفسور «مینورسکی» بر این اعتقادند که کاسی ها شعبه ای از مهاجران قوم آریایی ها هستند که پیش از دیگر اقوام ماد و پارس، به ایران مهاجرت کرده اند و پس از مدتی اقامت در کوه های قفقاز و سواحل دریای خزر سرانجام به سلسله جبال زاگرس پناه آورده و در کوه های لرستان اقامت گزیده اند.گذشته از منشاء نژادی کاسی ها،آنگونه که دکتر «بهمن کریمی» می نگارد، از زبان کاسی ها اطلاع زیادی در دست نیست ولی اسامی تعدادی از پادشاهان و خدایان آنها وهمینطور شباهت برنزهای ساخت آنها با مردم قفقاز و طالش موجب شده است برخی باستان شناسان و محققان این قوم را آریایی بدانند. (کریمی،1377،ص23) کاسی ها چیره دستی فوق العاده ای در ساختن مصنوعات مفرغی به دست آوردند و با زبانی که با عیلامی قرابت داشت ،سخن می گفتند. کاسی ها سوارکارانی دلیر و جنگجو بودند و بارها با همسایگان خود از جمله عیلامی ها و بابلی ها در افتادند. آنها حتی توانستند دولت بابل را سرنگون و مدت شش قرن بر آن سرزمین حکمرانی کنند. حکومت کاسی ها بر بابل در نتیجه شکست از عیلامی ها به پایان رسید . آنها پس از شکست از عیلامی ها ، به سرزمین کوهستانی خود یعنی لرستان بازگشتند.(خودگو،1378،ص13) متاسفانه درباره زبان این قوم که دیاکونف آنان را اجداد لرهای امروزی می داند،چیز زیادی نمی دانیم.«دیاکونف» در این زمینه اظهار می دارد:«زبان کاسی ها دست کم از هزاره دوم پیش از میلاد در لرستان کنونی بدان سخن گفته می شد ،برای نوشتن به کار نمی رفت و مدارک بسیار اندکی از آن در دست است.» (دیاکونف،1378،ص43) دکتر «بهمن کریمی» نیز معتقد است کاسی ها مردم بیسوادی بوده اند ولی همین که با مردم بین النهرین آشنایی پیدا کردند خط آنها را فرا گرفتند و در امور مذهبی از آنها اقتباساتی نمودند.(کریمی،1377ص22)   

یکی دیگر از اقوام باستانی که با کاسی ها در همسایگی بسر می بردند و بخش های بزرگی از لرستان تاریخی را زیر سلطه داشتند عیلامی ها بودند.عیلامی ها از نژاد بومی ایران (آسیانیک) و از چگونگی تشکیل جوامع و ابتدای تاریخ ایشان اطلاع درستی در دست نیست ولی آنچه مسلم است ، از اوایل هزاره چهارم و پیش از ورود اقوام آریایی به ایران ،موفق به ایجاد دولتی در بخش هایی از سرزمین ایران شامل خوزستان ،لرستان ،ایلام و بختیاری شده اند.در زمان عیلامی ها سلسله ای بنام «سیماشکی»بر سرزمین کاسی ها حکومت می کرد.( هینس:ص81،1377)بسیاری از سواران کاسی در جنگ های دولت ایلام با دشمنانشان مشارکت داشتند. بنا به گفته یکی از مورخان کاسی ها 50 هزار مادیان داشتند و شاهان هخامنشی برای عبور از جاده ی بین شوش و اکباتان به آنها باج راه می پرداختند.(فروتینی،1377،ص10) زبانی که عیلامی ها برای تکلم از آن استفاده می کردند در پرده ابهام است.دیاکونف محقق مشهور روس در زمینه زبان عیلامی ها می نویسد:«تا زمان رسیدن نخستین موج زبان های هند و اروپایی به ایران ساکنان این کشور به زبان هایی سخن می گفتند که دانش بسیار اندکی در آن باره داریم.از جمله آن ها و شاید رایج ترینشان زبان عیلامی بود.» (دیاکونف،1378،ص44)

  با توجه به آنچه گفته شد، باید گفت، چنانچه بپذیریم کاسی ها از نژاد بومی ایران بوده که از هزاران سال پیش از ورود آریایی ها در زاگرس مرکزی سکونت داشته اند و قومی نانویسا و به زبانی غیر از زبان فارسی سخن می گفته اند، سوالی که در اینجا به ذهن می رسد آن است که اصولا پارسی زبان شدن کاسی ها که در مناطق مناطق لرنشین سکونت داشتند،چگونه و از چه زمانی آغاز شده است؟

چنین به نظر می رسد که فرایند پارسی زبان شدن آنها باید در طول ادواری که دولت های ماد،هخامنشی،سلوکی،اشکانی و ساسانی بر ایران و سرزمین کاسی ها تسلط داشته اند و حتی در ادوار پس از اسلام تا به امروز به تدریج صورت گرفته شده باشد.به نظر نگارنده،در روزگار باستان که رسانه های گروهی همچون رادیو و تلویزیون ، نظام آموزش و پرورش منسجم و متمرکز امروزی و وسایل نقلیه وجود نداشته و از سوی دیگر محدودیت های جغرافیایی ارتباطات فردی وگروهای اجتماعات بشری را با مشکل مواجه می ساخته بعید به نظر می رسد زبان قومی فی البداهه و بدون درآمیختگی نژادی، تغییر کرده باشد.بنابراین در دنیای گذشته تغییرات زبانی و فرهنگی همواره با مهاجرت اقوام و غلبه سیاسی توام بوده است .بدین صورت که معمولا اقوامی که جمعیت کمتر و فرهنگ و تمدن پایین ترداشته اند از لحاظ فرهنگی و زبانی مغلوب اقوامی شده اند که جمعیت بیشتر و از فرهنگ و تمدن بالاتری برخوردار بوده اند.از این رو نگارنده معتقد است رواج وگسترش زبان فارسی در میان بومیان لرستان که به هنگام مهاجرت اقوام آریایی جمعیت متنابهی داشته اند، نتیجه یک مهاجرت گسترده و ارتباط وآمیزش طولانی مدت قوم پارس زبان با بومیان لرستان بوده است. این قوم مهاجر یا مهاجم ممکن است خودکاسی ها بوده باشند که بقول برخی باستان شناسان ،شاخه ای از قوم بزرگ آریایی بوده اند و یا گروه هایی از فارس زبانان آریایی بوده اندکه در خلال سده هایی که حکومت های ماد، هخامنشی ، سلوکی و اشکانی و ساسانی بر سرزمین پهناور ایران حکمرانی کرده اند، به لرستان مهاجرت کرده اند . پروفسور «مینورسکی» بر این نظریه تاکید می کند ومعتقد است که فراگیرندگی و گسترش فرهنگ ایرانی در منطقه لرستان یقینا هنگام تشکیل امپراطورهای بزرگ هخامنشیان، مقدونیان، سلوکیان، اشکانیان و سرانجام در زمان ساسانیان با شتاب بیشتری صورت کرفته است.(مینورسکی،1362،ص17) دکتر امان اللهی بهاروند از قول «پروفسور ویندفر»که در گویش های ایرانی تخصصی دارد، معتقد است که لرها در حدود 800 سال پیش از میلاد به اتفاق هخامنشیان به عنوان جنگجو به مناطق فعلی مهاجرت کرده اند.(امان اللهی بهاروند،1370،ص53)«پروفسور تکستون» استاد زبان فارسی در دانشگاه هاروارد نیزاز این نظریه ای پشتیبانی می کند و معتقد است که زبان لری نزدیک به هزار سال پیش یا کمتر از زبان فارسی منشعب شده است .(امان اللهی بهاروند،1362،ص53) و اما«گیرشمن» محقق فرانسوی که سال ها عمر خود را بر روی تاریخ باستانی ایران صرف کرده است، اعتقاد دارد کاسی ها در اصل از نژاد بومی ایران بوده که در آغاز هزاره دوم در درون جمعیت مهاجر هندو اروپایی مستهلک شده اند.او می نویسد:«محوطه زاگرس که مسکن کاسیان بود مربوط به قسمت مرکزی رشته جبال لرستان جدید است...توده جمعیت که در اصل آسیایی بودند،در هزاره دوم به توسط هندو اروپاییان- که حکومتی اشرافی و نظامی با جمعیت اندک تشکیل داده بودند،مجاز شدند که خود را در میان طبقه حاکم جای دهند،هر چند زبان خویش را از دست دادند.»(گیرشمن،1354،ص54)«سر هنری راولینسون» مستشرق انگلیسی که در دوره قاجار به لرستان آمده و مدت ها در میان لرها زندگی کرده و از سوی دیگر با زبان های باستانی ایران آشنایی داشته و برای اولین بار موفق به خواندن خط میخی کتیبه بیستون شده است، در سفرنامه خود در خصوص زبان لری می نویسد که: «تاکنون این گویش را بازمانده زبان پهلوی می دانستند ولی من بر این پندارم که زبان لری از فارسی باستان مشتق شده که همزمان با زبان پهلوی به طور جداگانه و مشخص صحبت می شده است»(راولینسون،13،ص59)

با توجه به آنچه گفته شد مشخص است که پیش از مهاجرت آریایی ها جمعیت بومی ساکن ایران و من جمله لرستان بوده اند که ما از زبان آنها بیخبریم و این گروهای انسانی پیش از تاریخ بتدریج در نژاد و زبان آریایی های پارسی زبان ترکیب شده اند. ولی آیا این ترکیب موجب نابودی کامل زبان بومیان شد؟نگارنده بر این اعتقاد است که در صورت غلبه یک زبان بر زبانی دیگر هرگز تمامی واژه ها،آواها، اصطلاحات و قواعد و دستور زبان قوم مغلوب از بین نرفته بلکه بخشی از عناصرزبان قبلی با زبان جدید در می آمیزد و زبان جدیدی را شکل می دهد که اگر چه ممکن است رنگ و بوی زبان غالب نمایان تر باشد ولی بهیچ وجه نمی توان منکرحذف تمام عناصر زبان قوم مغلوب بود.ولی متاسفانه به دلیل بی اطلاعی از چند و چون زبان های پیش از تاریخ مردم لرستان امروزه نمی توان تشخیص داد چه عناصری از زبان گذشته در زبان جدید بجای مانده است. این موضوع در ارتباط با عناصر دیگر فرهنگ نیز صدق می کند.اینکه امروزه در زبان لری بعضا واژه ها و اصطلاحات و قواعدی دیده می شود که در زبان معیار فارسی امروزی مشاهده نمی شوند،از سه عامل اساسی نشات می گیرد:

1-ریشه در زبان های ناشناخته پیش از تاریخ ایران دارند همچون زبان کاسی ها و عیلامی ها.

2-ریشه در بن واژه ها و اصطلاحات و قواعد دستوری زبان آریایی و گویش های آن دارند. همچون فارسی باستان،اوستایی،مادی،سکایی،سانسکریت که اجدد زبان فارسی نو محسوب می شوند.

3- ریشه در زبان های بیگانه دارند. همچون زبان های ترکی،مغولی،عربی،انگلیسی،روسی وغیرو .

بررسی بن واژه های گروه اول یعنی زبان های پیش از ورود آریایی ها، به دلیل فقدان اسناد و شواهد مکتوب، بسیار سخت و تا حدی غیر ممکن است . اطلاعات ما در خصوص زبان کاسی ها و عیلامی ها جز در حد نام تعدادی از خدایان و پادشاهان آنان فراتر نمی رود. بنابراین نمی توان به صراحت گفت امروزه چه واژه ها و اصطلاحاتی از این زبان ها در گویش لری باقی مانده است.ولی بررسی گروه دوم با توجه اسناد و منابع متنوع فارسی آسان تر به نظر می رسد . بررسی این مهم در حوزه تخصصی نگارنده نیست ولی صاحب نظران و متخصصان علم لغت و زبان شناسی می توانند با پژوهش در این زمینه به یافته های جدیدی ما را رهنمون سازند.بدیهی است شناسایی بن واژها،ترکیبات افعال،اصطلاحات،آواشناسی،واج شناسی،دستورزبان و... زبان مردم لر درک عمیقی از تحولات زبان آنان را در پویه تاریخ و سهم زبان ها و گویش های مختلف را در شکل گیری زبان لری آشکار خواهد کرد. اصولأ تغییر و تحول زبان‌ها یکی از ویژگی‌‌های ذاتی آن هاست که تحت تأثیر عوامل درون زبانی و عوامل برون زبانی انجام می‌‌گیرد.تحت تأثیر پدیده‌‌های فرهنگی و اجتماعی شاهد دو نوع تغییر زبانی هستیم؛ تغییر تدریجی و تغییر ناگهانی که معمولاً نوع اول رواج بیشتری دارد.تغییر زبان شامل تغییرات سطوح ساختاری سه‏گانه یعنی نحوی، واژ‏گانی و آوایی است که در این بین تغییر نحوی کندتر از تغییر واژگانی و آوایی انجام می‌‌گیرد.به نظر نگارنده آنچه باعث تمایز و انشعاب زبان لری از زبان فارسی امروزی یا زبان رسمی کشور شده است، ریشه در تحولات سیاسی ،اجتماعی و فرهنگی دارد که به تدریج در طول قرن های متمادی در دوران پیش از اسلام و بعد از آن اتفاق افتاده است.

با توجه به بررسی ساختار دستوری،آوایی و بن واژه های زبان لری،چنانچه بخواهیم رد پای این زبان را در ادوار پیش از اسلام پی گیری کنیم. بنا به اعتقاد بسیاری از زبان شناسان داخلی و خارجی این زبان ریشه در زبان پهلوی و زبان اوستایی دارد.پیش از اسلام مناطق لرنشین قرن ها بخشی از امپراتوری وسیع هخامنشی ،سلوکی،اشکانی و ساسانی بود.درسراسر این امپراتوری ها ،زبان ها و گویش های متعددی رایج بود که بحث در باره آنها در این نوشتار نمی گنجد همین قدر می توان گفت که در دوره هخامنشیان زبان فراگیر، زبان پارسی باستان بود که در زمان اشکانییان و ساسانیان تکامل یافته به شکل ساده تر فارسی میانه(پهلوی) تبدیل شد. بعد از اسلام از دل فارسی میانه، فارسی نو که همین فارسی امروزی است متولد شد.(اقبال آشتیانی،1376،ص53-56)

در دوره ساسانیان(226-651م) هم چنانکه گفته شد زبان فارسی میانه با لهجه های مختلف در سراسر ایران رایج بود وچنانچه پیداست در مناطق غربی ایران ،شاخه ای از زبان پارسی موسوم به پهلوی رایج بود ومردم لرنشین به این گویش تکلم می کردند.ما در این دوره از کم و کیف لهجه ای که لرها بدین زبان تکلم می کردند و اختلافی که با دیگر لهجه های فارسی داشت اطلاعاتی در دست نداریم.در این دوره همچنین زبان اوستایی- که زبان دینی و کتاب مقدس زرتشتیان بود و هم ریشه و نزدیک به زبان فارسی باستان بود- در سراسر ایران رایج بود و این زبان هم با توجه به مطالعات زبان شناسی جدید گویا در زبان مردم لرزبان تاثیر ژرفی بجای گذاشته است. زبان لری امروزه سرشار از واژگانی است که ریشه پهلوی و اوستایی دارند همچنین مقایسه ساختاردستور زبان و ساختار لغات و ساختار آوایی زبان لری با زبان پهلوی واوستایی روشن می کند زبان لری چیزی جدای از زبان پهلوی و اوستایی نیست که در ادوار بعد با پذیرش لغاتی چند از زبان های عربی ،ترکی ،مغولی و....در طول قرن ها حاکمیت این اقوام بر مناطق لرنشین و همچنین همزیستی با دیگر گویش وران همسایه خود چون گویش وران لک زبان و کرد زبان و غیرو تاثیراتی پذیرفته تا به شکل کنونی درآمده است. آقای «اکبر یاوریان» در پیشگفتار کتاب خود«واژه نامه لری»،ایرج محرر در کتاب«پیوند واژهای لری با دیگر زبانهای آریایی و غلامرضا کرمیان در کتاب«واژگان اشکانی و ساسانی در زبان لری» لیست بلند بالایی از واژهای مشترک در زبان لری و اوستایی ارائه داده اند که نشان از عمق تاثیر زبان اوستایی در زبان لری دارد.آقای یاوری ،معتقد است که زبان لری از نظر دستوری از قواعد زبان فارسی پهلوی و دری با استثنائات کمی چون نشانه مصدری ویژه پیروی می کند و بر این اساس آن را باید گویشی از زبان فارسی قلمداد کرد.

در ذیل به چند نمونه از لغات اشاره می شود:

بینی:در لری پت petدراوستاپئیتیpaiti

اشک:در لری اسرaser در اوستا اسروasru

مگس :پخشهpasxa دراوستا مخشیmaxsi

چندش: سزرگهsezergahدر اوستاسترتstereta

بذر:تومtom-تخم دراوستا توم tom

سوار:سوسوارsosowar در اوستا سوسبارsosebar

غار:إشکفت eskaft و در اوستا ایشکت iskata

ماندن: منه mane در اوستا ماننmann

لاکپشت: کیسل kesal دراوستا کسیپkasyapa

سفید: اسبیesbeدر اوستا اسپیspi (یاوریان،1385،ص24-36)


سیر تکوین و تحول زبان لری از آغاز تا امروز بقلم: سعادت خودگو-بخش

    نظر

 

تحولات زبان لری در ادوار بعد از اسلام

بدنبال حمله اعراب مسلمان به ایران در سده نخست هجری، تحولات عمیقی از نظر سیاسی،اقتصادی و فرهنگی در ایران اتفاق افتاد.امپراتوری بزرگ ساسانی فروپاشید و متعاقب آن دین اسلام بتدریج جایگزین دین زرتشتی و خط عربی به جای خط پهلوی مرسوم شد، ولی زبان فارسی کماکان به حیات خود ادامه داد .تداوم حیات زبان فارسی بعضا مدیون حکومت هایی همچون سامانیان و صفاریان بود که دارای هویت ایرانی بودند. چنانچه در قرون بعد در دوره غزنوی و سلجوقی شاهد رسمیت یافتن زبان فارسی نو یا فارسی دری در قلمرو آنان هستیم. فارسی دری از اواخر دورة ساسانی در سراسر ایران از مدائن تا اقصا نقاط ماوراءالنهر برای شهرنشینان و اهل دانش و فرهنگ شناخته بوده است و بدان سخن می گفته‌اند و پس از تغییر خط از پهلوی به خط عربی، زبان رسمی سراسر ایران شد و شاعران ونویسندگان و دانشمندان ایران زمین آثارعلمی و ادبی خود را بدان زبان نوشته وآن را کمال بخشیده‌اند.

با توجه به آنچه گفته شد تحولاتی که در عرصه زبان و فرهنگ در قرون نخستین اسلامی رخ داد بطور یکپارچه در سراسر مناطق فارس زبان که قبلا تحت امپراتوری ساسانی بودند، اتفاق نیفتاد.در قرون نخستین اسلامی ایران، انسجام ویکپارچگی خود را تا قرن ها از دست داده بود، از این رو بسیاری از مناطق کشور و از جمله مناطق لرنشین به دلیل دوری از مراکز قدرت و انزوای سیاسی و جغرافیایی ،کمتر از تحولات که درزبان فارسی دری در حال رخ دادن بود متاثر شدند و کماکان بسیاری از عناصر و ساختار زبان فارسی پهلوی و اوستایی راحفظ کردند.

همچنانکه گفته شد،در قرون نخستین اسلامی اگرچه مردمان زاگرس مرکزی که لرها در آنجا ساکن بودند ، زیر مجموعه فارس زبانان قلمداد می شدند ولی با توجه به دلایل مختلف، زبان مردم لرنشین سرنوشت دیگری پیدا کرد.زبانی که بعدها به زبان یا گویش لری شهرت یافت.

در منابع تاریخی و جغرافیایی تا چند سده پس ازورود اسلام به ایران، زبانی به نام زبان لری وجود نداشت و جغرافیانگاران و مورخان این دوره مردم مناطق لرنشین را فارس زبان می دانستند. به عنوان مثال «یعقوبی (292 ه.ق )مردم ماسَبَدان (ایلام)که مرکز آن سیروان بوده و مهرجانقذق [مهرگان کذک ](لرستان کنونی) را آمیخته ای از عرب و عجم ، از فارسی و کرد [ایلاتی] می داند، بدون آنکه از زبان لری نامی برده باشد.(یعقوبی،1365،ص44-43)همچنین مقدسی (در گذشته 381 هجری) از جمله جغرافیانگارانی است که مطالبی درباره ی گویش ها و زبان های هر منطقه ی از جمله لهجه های رایج در سرزمین کوهستان نگاشته است اما از وجود زبان لری گزارشی نداده است. چنان که گفته شد مورخین و جغرافیانگاران پیش از قرن هشتم هجری هیچگونه مطلبی درباره ی زبان لری بجا نگذاشته اند.ولی در قرن هشتم «حمدالله مستوفی» برای اولین بار ضمن برشمردن طوایف و ایلات لُر ،به طور مختصر اشاره ای به زبان لری نموده و یاد آور شده است که«در زبان لری الفاظ عربی بسیار است....(مستوفی،1363،ص538)به احتمال زیاد گویش یا زبان لری با شکل گیری منطقه جغرافیایی واحدی بنام «بلاد لریه» -که مسعودی مورخ و جغرافیدان قرن چهارم هجری برای اولین بار به آن اشاره کرده- شهرت یافته است. (مسعودی،1365،ص85).پس از شکل گیری سرزمین لرستان یا به تعبیر مسعودی بلاد لریه از این پس تا به امروز هر چیزی منسوب به این سرزمین است با پسوند لر یا لری همراه شده است.از جمله زبان مربوط به این قوم موسم به زبان لری.ولی سوال این است که چرا مردمی که تا اواخر حکومت ساسانی و تا قرون نخستین اسلامی عنوان فارس زبان به آنان اطلاق می شد.درسده های بعد لر زبان خوانده شدند؟ اصولا زبان لری به عنوان شاخه یا شعبه ای از زبان فارسی با تمایزاتی که از نظر واژگان،تعداد واج ها ،و برخی اصول و قواعد دستوری نسبت به دیگر گویش های ایرانی و بخصوص زبان معیار فارسی دارد،از چه زمانی راه خود را از زبان فارسی رسمی جدا کرده و به شکل امروزی تغییر یافته است؟پاسخ را باید در عمق تحولات سیاسی ،اجتماعی و فرهنگی این دوره در ارتباط با ایران و مناطق لرنشین جستجو کرد. 

پس از ورود اعراب مسلمان به ایران و فروپاشی دولت ساسانی،به دلیل گسست و تجزیه امپراتوری ساسانی تعامل مردم لرنشین با دیگر مناطق ایران بویژه خراسان و مناطق مرکزی ایران که زبان فارسی نو در ذیل حمایت امرای طاهری، سامانی،بویی و صفاری و بعدها امرای غزنوی و سلجوقی در حال شکوفایی وتغییرات اساسی بود و شعرا و نویسندگان در حال سرودن و نوشتن بودندو دانشگاه ها و مدارس و کتابخانه های بزرگ برپا شده بود و علم و دانش گسترش می یافت،مناطق لرنشین از این تحولات کمتر بهره یافتند.علت آن در وهله اول جدایی و دوری مناطق لرنشین از مراکز قدرت سیاسی و دیگر گسترش وحاکمیت نظام ایلی و عشیرتی (کوچ نشینی) بود.با توجه به این تحولات در این دوره زبان لری ملهم از زبان ها ی پهلوی و اوستایی راه دیگری پیمود و قادر نشد همزمان به سیر تحول و تکامل خود، آنگونه که در برخی مناطق ایران رخ داد،ادامه دهد.درهمان زمان که در مرکز قدرت خراسان خط عربی جایگزین خط پهلوی می شد و ادبیات و زبان عربی در زبان فارسی در حال نفوذ همه جانبه بود. درمناطق لرنشن حکومت های محلی نیمه خودمختاری چون اتابکان و والیان و...در حال شکل گیری بودند و نظام کوچ نشینی به دلیل ناامنی بتدریج جانشین یکجانشینی شد.البته کوچ نشینی با توجه به شرایط اقلیمی و جغرافیایی زاگرس نشینان از ادوارپیش از اسلام بصورت محدود در مناطق لرنشین رواج داشت ولی غلبه با یکجانشینان بود.بعد از اسلام زندگی کوچ نشینی با هجوم اقوام بیابانگرد عرب،ترک و مغول به ایران بیش از پیش رو به گسترش نهاد.در پی تهاجم این اقوام بیابانگرد و غارت و ویرانگری آنان بخصوص در زمان مغولان در بسیاری از مناطق ایران دهقانان و روستاییان مجبور شدند خانه های خود را ترک و شیوه زندگی چادرنشینی را بپذیرند.یکی از مورخان حرکت مردم اسکان یافته لرستان را که تبدیل به چادرنشین شده و شیوه زندگی مهاجمان را پذیرفته اند را پدیده «فرار به کوهستان» توصیف کرده است.(فیشر،1384،ص503)گسترش نظام کوچ نشینی در لرستان عواقب و پیامدهای مختلفی در ابعاد سیاسی،اجتماعی و فرهنگی برای قوم لر داشت که یکی از آنها شکل گیری زبانی بود که به زبان لری شهرت یافته است.نظام کوچ نشینی در مقابل زندگی یکجانشینی شکل بسیار ساده ای از زیست انسان بود.در این نظام اجتماعی به دلیل سادگی و تحرک زیاد و بی ثباتی مجالی برای ایجاد مدارس و شکوفایی علم و اندیشه نمی داد.کوچ نشینان نیاز چندانی به کتابت نداشتند.ارتباطات بیشتر محاوره ای بود و علم و تجربه و فرهنگ،شعر،ترانه،افسانه،قصه،اسطوره،باورها و... به مدد حافظه ،سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر انتقال می یافت. به دلیل گسترش نظام کوچ روی درمناطق لرنشین قوم لر در نوعی انزوای علمی،فرهنگی و سیاسی قرار گرفت.قوم لر به تریج به قومی نانویسا تبدیل شد و زبان لری و دیگر عناصر فرهنگی بر خلاف دیگر مناطق ایران که در معرض مستقیم تعامل اقوام دیگر بودند و درسایه حکومت هایی با هویت ایرانی-اسلامی پیشرفت های چشمگیرعلمی و فرهنگی را تجربه می کردند،   دگرگونی کمتری پذیرفتند. ولی با این همه، انزوای تاریخی لرها یک دستاورد مثبت به همراه داشت و آن حفظ و نگهداری بسیاری از عناصرفرهنگ و زبان باستانی در درون فرهنگ وزبان لری بود.زبانی که به تعبیر دکتر «میرجلاالدین کزازی» به عنوان نیای زبان فارسی امروزی حامل گنجینه ای از لغات و اصطلاحات فارسی باستان است.بسیاری از زبان شناسان ،مردم شناسان و باستان شناسان امروزه برای شناسایی و ریشه یابی فرهنگ و واژه های اصیل پارسی ناگزیر از مطالعه فرهنگ و زبان لری هستند. زبانی که با دارا بودن بسیاری از واژه های فارسی باستان برای زبان شناسان بهشتی از واژه های کهن و نژاده و ناب ویکی از کهن ترین کانون های تاریخ و فرهنگ و زبان های ایرانی است.

با همه اینها، برای زبان و فرهنگ اصیل مناطق لرنشین از یکصد سال پیش به این سو اتفاق بزرگی در حال رخ دادن است. پس از قرن ها جدایی و فاصله گرفتن گویش ها زبان فارسی با زبان معیار فارسی ، به دلیل تحولات بزرگی که در کشور رخ داده است و متعاقب آن گسترش وسایل ارتباط جمعی ،گسترش ارتباطات اجتماعی، رشدنهادهای آموزشی وسوادآموزی همچون مدارس و دانشگاه ها و رسمیت یافتن زبان معیار فارسی در سراسر کشور به عنوان زبان میانجی، و در پی آن نفوذ آن در تمامی عرصه های زندگی مردم ایران بخصوص مناطق لرزبان، گویش ها و لهجه های محلی در مقابل زبان فارسی رسمی کشور روز به روز در حال استحاله وکم رنگ شدن هستند. هرچه جلوتر می رویم نسل های جدید کمتر ازنسل پیشین خود از واژها و اصطلاحات بومی و محلی استفاده می کنند.چنین به نظر می رسد که مقابله با تند باد زبان معیار فارسی که از چند دهه پیش گویش ها و لهجه های مختلف کشور را در می نوردد،کاربسیار دشواری است و بعضا ناممکن. پس چه باید کرد؟ به نظر می آید در این شرایط ثبت و ضبط واژه ها،حکایت ها ،ضرب المثل ها ،کنایه ها،متل ها،آداب ورسوم و باورهای بومی و محلی یکی از کارهای ضروری و مهمی است که اهل قلم باید در جمع آوری آنها همت کنند.بلکه بتوان آنها را از گزند این تند باد در امان نگه داشت.  

پانوشت

- 1.م.دیاکونف .تاریخ کمبریج،جلد1،ترجمه بهرام شالگونی،1378.

- امان اللهی بهاروند،سکندر.قوم لر،تهران،نشر آگاه،1370.

 - راولینسون، هنری. سفرنامه راولینسون، ترجمه سکندر امان اللهی بهاروند، تهران، آگاه، 1362.

- یار شاطر، احسان. «زبان ها و لهجه های ایرانی»،مقدمه لغت نامه،تهران،دانشگاه تهران،1377.

- م.ارانسکی، یوسف میخائیلوویچ .زبان های ایرانی،ترجمه علی اشرف صادقی،تهران ،سخن،1378.

 -مینورسکی،ولادیمر.رساله ی لرستان و لرها،ترجمه سکندر اماناللهی بهاروند،لیلی بختیاری،تهران،بابک،1362.

- گیرشمن،رومن.ایران از آغاز تا اسلام،ترجمه محمد معین،تهران،انتشارات علمی و فرهنگی،1345.

-هینتس، والتر.دنیای گمشده عیلام، ترجمه فیروز فیروزنیا، تهران، علمی و فرهنگی، 1371.

-خودگو،سعادت.اتابکان لر کوچک،خرم آباد،،انتشارات افلاک،1378.

-یعقوبی،ابن واضح.البلدان،ترجمه محمد ابراهیم آیتی،تهران،نشرکتاب، 1356.

-مسعودی،ابوالحسن.التنبیه و الاشراف،ترجمه ابوالقاسم پاینده،تهران،شرکت علمی و فرهنگی،1365.

-مستوفی،حمدالله.تاریخ گزیده.به اهتمام دکتر عبدالحسین نوایی،تهران،امیرکبیر،1363.

-مقدسی،ابو عبدالله محمد ابن احمد.احسن تقاسیم،ترجمه علی نقی منزوی،تهران،شرکت مولفان و مترجمان،1361.

- قرشی ،امان الله.ایران نامک،تهران،انتشارات هرمس،1389.

-یاوری،اکبر.واژه نامه لری.خرم آباد،امیرکبیر،1385.

- ترادگیل،پیتر. زبانشناسیاجتماعی،ترجمهمحمدطباطبائیتهران ،آگاه1376.

-سمیعی?احمد. نگارشوویرایش?تهران?سمت،1378.

 -مدرّسی?یحیی .درآمدیبرجامعهشناسیزبان?پژوهشگاهعلومانسانیومطالعاتفرهنگی?تهران،1368.

-کزّازی?میرجلالالدین.پرنیانپندار،تهران?روزنه?1376.

- کلباسی،ایران.فارسی اصفهانی،تهران،پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،1370.

- دبیری مقدم،محمد.رده شناسی زبان های ایرانی،تهران،سمت،1378.

-نجفی، ابوالحسن. مبانی زبان‌شناسی و کاربرد آن در زبان فارسی. تهران،نیلوفر، 1385.

- فیشر،ویلیام بین.مردم ایران،ج1، ترجمه مرتض ثاقب فر،تهران،انتشارات نیل،1384.


رومیانی ها (نگاهی به پیشینه تاریخی طایفه رومیانی)بخش اول

رومیانی ها

(نگاهی به پیشینه تاریخی طایفه رومیانی)

 پژوهشگر:سعادت خودگو

یکی از طوایف ساکن استان لرستان،طایفه رومیانی است.از دیرباز خاستگاه اصلی این طایفه، منطقه رومشگان(رومشکوrumeshko ) در جنوب غربی کوهدشت بوده است.منطقه رومشکان به دلیل سکونت طایفه رومیانی(رومونیrumuni) به نام رومشگان مشهور شده است.هم اکنون نیز در منطقه رومشگان روستایی وجود دارد که عمدتا از طایفه رومیانی هستند.بجز طایفه رومیانی طایفه سوری و امرایی نیز از مهمترین طوایف رومشکان محسوب می شوند.طایفه رومیانی بجز در رومشکان، درخرم آباد و سایر استان ها و شهرستان های همجوارنیز سکونت دارند.در این نوشتار ما بر اساس منابع مختلف شفاهی و مکتوب نگاهی خواهیم داشت به سیر تحول و پیشینه تاریخی این طایفه از گذشته تا حال که امیدوارم چراغ راهی برای پژوهش های دقیق تر و جامع تر باشد.

وجه تسمیه رومشکان

در خصوص علت نامگذاری منطقه رومشکان و وجود طایفه ای بنام رومیانی در این منطقه روایت های متعددی وجود دارد.برخی بر این اعتقادند که این مکان محل شکست امپراتوری روم بوده است. در این خصوص ،آقای محمدرضا والیزاده معجزی در کتاب «تاریخ ایلات و طوایف لرستان» می نویسد:

«در مورد وجه تسمیه رومیانی و رومشکان سخن بسیار گفته شده. بعضی را عقیده بر آن است که اجداد آنان در جنگ های ایران و روم دلاوری ها از خود نشان داده و موجب شکست ارتش روم شده و به همین مناسبت مشهور به روم شکنان شده اند و این واژه به مرور ایام و از کثرت استعمال مبدل به رومشکان و رومانی یا رومیانی شده است.»( والیزاده معجزی،1396،ص407)ولی روایت دیگری، منطقه رومشگان را نه محل شکست رومیان بلکه محل  نگهداری اسرای رومی می داند. بر اساس این روایت، پس از آنکه شاپور دومین پادشاه ساسانی امپراتوری روم را شکست داد، تعداد زیادی از سپاهیان رومی را اسیر کرده و جمعی از آنها را در رومشگان سکنی داده است .به همین دلیل، این منطقه به رومشگان مشهور شده است. (فرهنگ معین،جلد 4،ص315) در بین این دو روایت،روایت دوم با توجه به اسناد و شواهد تاریخی از سندیت بالاتری برخوردار است. لازم به توضیح است، در زمان حکومت ساسانیان، جنگ های متعددی بین دو امپراتوری جهان باستان یعنی ایران  و روم اتفاق افتاد. یکی از این جنگ ها، جنگ شاپور اول با قیصر روم بود که در نتیجه آن قیصر روم و همه سربازانش که قریب به هفتاد هزار نفر بودند، دستگیر و همگی به ایران آورده شدند.شاپور درکتیبه ی کعبه‌ی زرتشت واقع دراستان فارس،اطلاعات جالبی درباره‌ی چگونگی شکست قیصر روم و اسکان اسرای رومی در مناطق مختلف ایران ارائه می دهد.تعدادی از این اسرا در خوزستان سکنی داده شده اند .در دوره ساسانی بخشی های غربی لرستان از جمله طرحان و رومشکان جزو خوزستان محسوب می شد.درقسمتی از متن کتیبه شاپورچنین آمده است:

«من مزدیسن، بغ شاپور، شاهنشاه ایران و انیران(= غیر‌ایرانی (= نوه‌ی) بغ پاپک شاه و خداوندگار ایران شهرم و هنگامی که من بر کشور ایستادم (=پادشاه شدم) گردیانوس قیصر از همه‌ی شهر روم، گت و ژرمن سپاه جمع کرد و از سوی آسورستان به سوی ایران‌شهر و ما آمد و در مرز آسورستان جنگ بزرگی در گرفت. گردیانوس قیصر کشته شد؛ سپاه رومیان از بین رفت و رومیان فیلپوس را قیصر کردند. و فیلپوس قیصر به التماس و شفاعت به سوی ما آمد و برای خون‌بها پانصدهزار دینار پرداخت و باج گذار شد. پس از چندی قیصر دروغید و در ارمنستان گناه کرد و ما به کشور روم یورش کردیم و سپاه شصت هزار نفری رومیان را نابود کردیم و کشور سوریه و آن‌چه که در بالای شهر سوریه بود همه را آذربیز (=سوزانده) ویران و نابود کردیم سومین بار هنگامی که ما به حران (محلی در مرکز ترکیه) حمله کردیم و آن‌جا را محاصره کردیم والریانوس قیصر به پذیره‌ی ما آمد و با او بود سپاهی هفتادهزار نفر و در آن سوی حران حمله بزرگی بر والریانوس قیصر شد و والریانوس قیصر را خودم با دست‌های خویش دست‌گیر کردم و سایر حاکمان، سناتوران و فرماندهانی که در رأس آن سپاه بود، همه را دستگیر کردم و به پارس هدایت کردم و سرزمین‌شان را آذربیز کردم و مردمان سرزمین رومیان با کسته‌های (=ایالات) اطراف آن و از انیران را به‌عنوان اسیر آوردیم و اندر ایران شهر، اندرپارس، پارت، خوزستان، آسورستان و دیگر کسته‌ها به سرزمینی که از آن ما و پدر و نیاکان و پیشینیان ما بود ساکن کردیم....»(هاید ماری کخ،1387،ص78)

شاپور پادشاه ساسانی پس از اسارت رومیان آنها را در جهت آبادانی ایران بکار گرفت.بنا به نوشته فرهنگ معین:«شاپور اول شاهنشاه ساسانی در نظر داشت بمنظور مربوط ساختن مناطق مختلف شاهنشاهی وسیع خویش که بوسیله شعب رود کارون و کرخه از یکدیگر مجزا شده بودند، پل های متعددی بسازد و از ایجاد این پل ها دو منظور داشت ،اول ارتباط استانهای کشور و تسهیل عبور قشون از منطقه ای بمنطقه دیگر دوم بالا آوردن آب این رودخانه و بر گرداندن آبها در کانال های مصنوعی بمنظور آبیاری دشت وسیع و حاصلیخز خوزستان . شاپور از ابتدای سلطنت خویش این اندیشه را در سر می پروراند ولی چون کارگر کافی در اختیار نداشت اجرای نقشه اش مدتی بتاخیر افتاد تا تقدیر باوی موافقت کرد و در جنگ با رومیان عده بسیاری از لشکریان رومی را اسیر کرد و به بازداشتگاهی در لرستان - که امروزه «رومی خان» نامیده می شود برای ایجاد سدها و پل ها و حفر کانال های مورد نظر فرستاد و ... » .(فرهنگ معین،جلد 4،ص315)

اشاره فرهنگ معین به بازداشگاهی به نام« رومی خان»در لرستان جالب توجه است. ولی مشخص نیست فرهنگ معین این مطالب را از چه منبع تاریخی گرفته است. به نظر نگارنده واژه«رومی خان »شاید ترجمه زبان انگلیسی «رومیگان» بوده باشد و به احتمال این مطلب ترجمه بخشی از یک کتاب به زبان لاتین است.در نتیجه رومیگان ،رومی خان ترجمه شده است. پسوند«گان» درزبان پهلوی ساسانی در آخر کلمات پسوند مکان بوده است، چنانکه در آخر برخی مکان های دیگر چون آذربادگان(آذربایجان)،گلپایگان،سمنگان و.... نیز آمده است.به احتمال زیاد واژه رومشگان نیز در دوره ساسانی«روم گان»یا «رومی گان»بوده که به مرور زمان به رومشگان مبدل شده است که به معنای محل و جایگاه رومی ها می باشد.بنابراین بعید نیست طایفه ای که امروزه تحت عنوان «رومیانی» در لرستان شهرت دارند از بازماندگان این اسرای رومی باشند.در این زمینه، روایت افسانه گونه جالبی نیز وجود دارد. بر اساس یک روایت کهن که سینه به سینه در میان طایفه رومیانی نقل می شود، پس از آنکه سپاه روم از سپاه ایران درمنطقه رومشکان شکست خورد یا اسیرشد،یکی از سربازان سپاه روم مجروح و اسیر شد.نام این اسیر «اترش»atras ا «اوتروش»otrus بود.اهالی از سر تقصیر او گذشتند و در میان بومیان محل ماندگار شد.گفته می شود طایفه رومیانی یا رومونی از نسل او هستند.(یاوری،1392،ص514)

باتوجه به مطالعات تاریخی نگارنده ،از دوره اشکانیان تا اواخر دوره ساسانی بارها میان دو امپراتوری دنیای باستان یعنی ایران و روم جنگ های خونینی رخ داده و مناطقی از دو طرف به اشغال هم در آمده اند.ممکن است این منطقه محل تلاقی دو سپاه ایران و روم بوده باشد.ولی ما از چگونگی آن اطلاع چندانی در دست نداریم.

نکته دیگر آنکه در دوره اسلامی با شکل گیری امپراتوری عثمانی با مرکزیت ترکیه امروزی کماکان ایرانیان آنها را روم خطاب می کردند و در این دوره چند صد ساله نیز بارها بین ایران و امپراتوری عثمانی نزاع و درگیری رخ داد به طوری که گاه عثمانی ها مناطقی از غرب کشور چون همدان،کرمانشاه و خرم آباد را تصرف کردند و جدال های سختی میان سپاه دو طرف رخ داد.از آنجا که استان لرستان در آن زمان استان مرزی ایران و عثمانی محسوب می شد، بارها جدال های سختی میان دو سپاه در این ناحیه رخ داد.این کشمکش ها بویژه در دوره صفوی به اوج خود رسید.در زمان حکومت شاه طهماسب صفوی،شاه عباس اول و شاه سلطان حسین بارها لرستان عرصه منازعات دو قدرت ایران و سپاه روم عثمانی بود.چنانچه دراواخر عصر صفوی خرم آباد هم به تصرف عثمانی ها در آمد که با تلاش علی مردان خان والی و محاصره بغداد توسط او عثمانی ها مجبور به رها کردن خرم آباد شدند.

اسفندیار غضنفری امرایی در کتاب «تاریخ غضنفری»معتقد است ،در زمان نادرشاه افشار میان ایران و سپاه عثمانی جنگ سختی در منطقه رومشان رخ داده و به همین جهت به رومشگان شهرت یافته است.او می نویسد:«رومشگان یکی از مناطق بسیار غنی از حیث آثار باستانی است.بر روی قلاع و تپه های آن آثار کاوش های فراوان صورت گرفته است.این منطقه در جنوب غربی کوهدشت قرار دارد و آنجا را بدین جهت رومشگان گفته اند که نیروهای ایرانی در زمان سلطنت نادرشاه افشار در این محل سپاهیان رومی(عثمانی)را شکست داده اند و در اصل روم اشگان که اشگان در گویش لری معنی شکست را می دهد،بوده که بر اثر استعمال الف اول متروک مانده است.» (اسفندار غضنفری امرایی،1393،ج2،ص1340) با توجه به آنچه گفته شد بعید نیست دشت وسیع رومشکان به دلیل همجواری با دو امپراتوری روم باستان و روم عثمانی محل تلاقی ومنازعه سپاهیان ایران و رومیان بوده باشد. ولی ما تا کنون هیچ سند موثق تاریخی که ثابت کند این جنگ در چه تاریخی رخ داده و در زمان سلطنت کدام پادشاه اتفاق افتاده است،در دست نداریم و آنچه در منابع مکتوب نیز آمده بر اساس روایات شفاهی است که بعضا در تضاد با هم هستند.


رومیانی ها (نگاهی به پیشینه تاریخی طایفه رومیانی)بخش دوم

کوچ اجباری رومیانی ها از ریمله به چگنی

همچنانکه گفته شد،پس از آنکه  بخشی از طایفه رومیانی به ریمله - واقع در جنوب غربی خرم آباد -آمدند و صدها سال در این ناحیه به کشاورزی و دامپروری اشتغال داشتند،در اواخر دوره قاجار، برای آنان اتفاقی رخ داد که سرنوشت این طایفه را سخت دگرگون کرد،بطوریکه آنان مجبور به ترک ملک اجدادی خود شده و به بخش چگنی مهاجرت کردند.علت و چگونگی مهاجرت آنها تا اندازه ای در پرده ابهام است. در این زمینه دو روایت وجود دارد. یک روایت می گوید طایفه رومیانی توسط ایل سگوند و به دستور مستقیم شاهزاده سالارالدوله غارت شده و از ریمله کوچانده شده اند و روایت دوم اینکه طایفه رومیانی توسط یکی از طوایف ایل بیرانوند موسوم به طایفه مراد به ریمله مهاجرت کرده اند.

آقای«جواد رومی» از طایفه رومیانی معتقد است که در اواخر دوره قاجار با حاکمیت شاهزاده«ابوالفتح میرزا سالارالدوله» بر لرستان و خودداری طایفه رومیانی از پرداخت مالیات ،سالارالدوله، دستور غارت و چپاول طایفه رومیانی را توسط ایل سگوند در راس «حسن خان سگوند» معروف به «حسن گدا»صادر کرد. بنا براین آنها مجبور به مهاجرت شدند و در جنوب خرم آباد در منطقه چگنی ساکن شدند.(مصاحبه با جواد رومی،7/5/99)

لازم به توضیح است ،ابوالفتح میرزا سالارالدوله از شاهزادگان مشهور دوره قاجار است. او پسر مظفرالدین شاه و برادر محمدعلی شاه بود و در دی ماه 1284 خورشیدی ، یک سال پیش از صدور فرمان مشروطیت حاکم لرستان شد. سالارالدوله پیش از این نیز در سال 1282خورشیدی بر لرستان حکومت کرده بود و مردم لرستان خاطرة تلخی از ایام حکومت او داشتند. جوانی او و سبکسری های او در لرستان شهرة عام و خاص بود. توهین و بی حرمتی نسبت به خوانین و ریش سفیدان، اخذ مالیات های گزاف،خوشگذرانی و بی عصمت کردن نوامیس مردم و وادار کردن یک طایفه به غارت و چپاول طایفه دیگر، از جمله رفتارهای نامعقول شاهزاده قاجار، نسبت به مردم لرستان بود. سالارالدوله از غارت یک ایل به وسیله ایل دیگر لذت می برد و گاه خود با دوربین نظاره گر بود و ازدیدن قتل و غارت مردم قاه قاه می خندید.در دورة نخست حکومت او هنگامی که، اخبار مربوط به اعمال و رفتار ناشایست سالارالدوله به گوش مظفرالدین شاه رسید، او را از حکومت لرستان عزل کرد.(خودگو،1386،ص40-41) احتمالا دستور غارت طایفه رومیانی بوسیله ایل سگوند هم از از جمله رفتارهای ناشایست این شاهزاده قاجار بوده باشد.

شاهزاده ابوالفتح میرزا سالارالدوله در جمع عشایر ایل سگوند.پشت سر سالارالدوله حسن خان سگوند.شماره 2 فاضل خان سگوند و شماره3 شیر محمدخان سگوند.

گذشته از حادثه تلخ غارت طایفه رومیانی توسط ایل سگوند به دستور شاهزاده سالارالدوله، مهاجرت یکی از طوایف ایل بیرانوند موسوم به «مراد» به منطقه ریمله و درگیری ها و مناسبات آنان با طایفه رومیانی نقش با مهمی در کوچ رومیانی ها داشت. چنانچه برخی منابع شفاهی و مکتوب حتی مهاجرت رومیانی ها را نتیجه درگیری و مناقشات آنان با طایفه مراد بیرانوند می دانند. «میرزا رحیم خان معین السلطنه» در رساله «جغرافیای تاریخی لرستان» که در اواخر دوره قاجار (1295خورشیدی) تالیف کرده است، بر این موضوع مهر تایید می نهد ودر این زمینه می نویسد:

«رومیانی، طایفه ای است قریب به دویست خانوار،ملکی از خودشان داشتند، مشهوربه رومله (ریمله)از پنج شش سال قبل الی کنون خوانین مراد بیرانوند ،ملک آن ها را تصرف کرده و آن ها را خارج نموده به حوالی خرم آباد آمده در قریه باباعباس ملکی جناب والی(غلامرضا خان)-امیر جنگ- رعیتی و زندگی می نمایند.»(ستوده، 1388،ص106)مطابق گفته معین السلطنه کوچ طایفه رومیانی باید حدود سال1290خورشیدی اتفاق افتاده باشد.اینکه کوچ اجباری طایفه رومیانی به دستور سالارالدله  یا بوسیله طایفه مراد بیرانوند انجام شده است چندان روشن نیست.

بنا به نوشته والیزاده معجزی،طایفه مراد از طوایف مقتدرو خشن ایل بیرانوند محسوب می شد که بدلیل درگیری با خوانین زینبی بیرانوند(علی مردان خان،شیخ علی خان،غلام علی خان)، مجبور به ترک زادگاه خود-چغلوندی- شده و به منطقه ریمله محل سکونت رومیانی ها و حسنوندها،پناهنده شدند.طایفه مرادی بتدریج مقداری از زمین های متعلق به رومیانی ها و حسنوندها را خریداری کردند و جای پایی در ریمله درست کردند.در آن زمان ریاست طایفه مرادی با «سلطان محمدخان مرادی»بود.بنا به نوشته والیزاده معجزی او شخصی مقتصد و دور اندیش بود و به تدریج بیشتر اراضی ریمله را از خوانین جهان سلطانی حسنوند و رومیانی ها خریداری کرد. (والیزاده معجزی،1396،ص84)


سلطان محمدخان مرادی

بنا به گفته معمرین، در اواخر دوره قاجار درگیری های پراکنده ای میان طایفه رومیانی و همسایگان جدیدالورودشان یعنی بیرانوندها رخ داد.علت درگیری میان دو طایفه چندان مشخص نیست ولی مسلما اختلافات ملکی نقش مهمی داشته است. طایفه مراد بیرانوند از نظر تعداد نفرات و نیروهای جنگی بیشتر از رومیانی ها بودند و با توجه به نزدیکی طایفه مراد به حکومت مرکزی و جلب موافقت شاهزاده سالارالدوله شروع به دست اندازی به املاک رومیانی ها کردند. (مصاحبه با غلام حسین حسین پناه،15/2/99)

لازم به توضیح است ،سال های پس از انقلاب مشروطیت(1285خورشیدی)تا روی کار آمدن رضاشاه پهلوی(1304خورشیدی)سال های بسیار پر آشوبی در ایران و لرستان بود.به دلیل انقلاب مشروطیت،ضعف حکومت مرکزی و جنگ جهانی اول(1290خورشیدی)در ایران ملوک الطوایفی ایجاد شده بود.این دوره به عصر خودسری لرستان نیز شهرت دارد.در این زمان ایلات و طوایف لرستان نه تنها به جان هم افتادند و یکدیگر را غارت می کردند بلکه با حکومت مرکزی و نیروهای ژاندارمری نیز درگیری های سختی داشتند. در این دوره ،هر خانی منطقه ای را به تصرف خود درآورده بود .زور حرف آخر را می زد و هر ایل و طایفه ای سعی می کرد ایلات و طوایف دیگر را غارت و مایملک آنها را چپاول کند. در این بین شاهزادگان نالایق و بی کفایت و بی مسولیت قاجار نیز با اختلاف افکنی بین ایلات ،آنها را به جان هم می انداختند. در چنین شرایط و اوضاع و احوالی خوانین بیرانوند نیز شروع به دست اندازی به املاک همجوار خود کردند.علی مردان خان بیرانوند املاک سادات بروجردی را در دشت سیلاخور مصادره کرد و خوانین مرادی که رقیب آنها بودند، بخش هایی از املاک رومیانی ها و حسنوندها را خریداری یا به زورتصاحب کردند. تمام مشکلات و مصیبت هایی هم که برای طایفه رومیانی اتفاق افتاد در این دوره پر آشوب اتفاق افتاد.

به هر جهت طایفه رومیانی پس از کوچ اجباری از منطقه ریمله، به بخش چگنی مهاجرت کردند.آنها در منطقه باباعباس (توه بوس) در زمین هایی که متعلق به غلامرضاخان ،والی پشتکوه بود،مشغول رعیتی و حشم داری شدند.جایی که امروزه شهرک بابا عباس وروستای «چغاهروشی»قرار دارد. این مکان جایی بود که دامداران رومیانی پیش از این زمانی که در ریمله ساکن بودند، در فصول سرد سال ،دام های خود را برای چرا به این منطقه می آوردند. در واقع محل ییلاقی آنها به شمار می رفت.

مسیر مهاجرت طایفه رومیانی از رومشکان به ریمله و از ریمله به چگنی


رومیانی ها (نگاهی به پیشینه تاریخی طایفه رومیانی) بخش سوم

طایفه رومیانی و طغیان عشایر(1303خورشیدی)

تقریبا 13 سال پس از آنکه طایفه رومیانی در بهبویه جنگ جهانی اول 1290خورشیدی از ریمله به بخش چگنی مهاجرت کردند، اتفاق دیگری رخ داد که شیرازه طایفه را کاملا از هم فروپاشاند. این حادثه درست یک سال پیش از سلطنت رضا شاه پهلوی (1304تا1320 ه.ش)و زوال سلطنت قاجاریه به وقوع پیوست.پیش از بیان این حادثه ،شرح مختصری از اوضاع و احوال این دوره خالی از لطف نخواهد بود.

چنانکه گفته شد، بعد از انقلاب مشروطیت (1285خورشیدی) به مدت  سی سال ایران غرق در آشوب و هرج و مرج بود.جنگ و ناامنی فراگیر شد.مناطق عشایری کشور بخصوص لرستان سربه آشوب برداشتند.ایلات و طوایف به جان هم افتادند و با قوای ژاندارمری درافتادند بطوری که اجازه ورود هیچ حاکمی را به لرستان نمی دادند. در این زمان بجز لرستان تمام مناطق عشایری ایران ازجمله بلوچستان،کردستان،قشقایی های فارس،بختیاری ها و کردها نیز سر به شورش برداشته بودند.در نتیجه جنگ جهانی اول ،سلاح و مهمات زیادی به دست عشایر ایران افتاده بود.  با کودتای 1299خورشیدی و انسجام نسبی دولت مرکزی و با وزارت جنگی رضاخان و مجهز شدن ارتش به تجهیزات نظامی جدید،درگیری میان مناطق شورشی و جدایی طلب کشور و قوای دولتی اجتناب ناپذیر بود.از این رو، سرتیپ«امیراحمدی»از طرف دولت مرکزی ،مامور سرکوب عشایر غرب کشور شد.او در سال 1302خورشیدی با سرکوب ایل بیرانوند، موفق به فتح خرم آباد شد.امیر احمدی تعدادی از سران ایل بیرانوند،سگوند و حسنوند و....را اعدام و بسیاری از ایلات و عشایر را خلع سلاح و مجبور به کوچ اجباری کرد. سیاست های سرکوبگرایانه خشن و بی ملاحظه نیروهای نظامی نسبت به عشایر بارها موجبات طغیان و سرکشی آنها را فراهم آورد. فرماندهان نظامی با مالیات های سنگین و اخاذی های متعدد از عشایر فقیر و مفلس آنها را به ستوه آورده بودند.امیر احمدی به منظور تامین هزینه خواروبار و احداث برج و باروهای نظامی ،فرماندهانی را در راس گروهی سرباز به بخش های مختلف لرستان اعزام کرد تا ایلات را خلع سلاح کرده و مالیات و علف و کاه و غله برای سربازان فراهم کنند. نظامیان با غرور،خشونت و تحقیر با عشایر برخورد می کردند و حتی چشم طمع به مال و ناموس آنها  داشتند. این گونه رفتار ها موجبات خشم و نفرت عشایر را نسبت به نیروهای نظامی و دولتی برانگیخته بود. علاوه بر این ها اعدام خوانین عشایرهمچون شیخ علی خان بیرانوند و مهرعلی خان حسنوند ودیگران آتش خشم را در میان ایلات شعله ور ساخته بود و تنها جرقه ای کافی بود تا منجر به طغیانی بزرگ شود. این جرقه سرانجام بوسیله طایفه رومیانی زده شد.ماجرا به این صورت بود که در اواخر سال 1302خورشیدی سرتیپ امیر احمدی بنا به مشکلاتی که در تهران رخ داده بود ،عازم تهران شد .او «سرتیپ محمدخان شاه بختی»را جانشین خود کرد. سرتیپ محمدخان شاه بختی،فردی به نام «نایب حسین خان شاهسون»را مامور رسیدگی بخش چگنی کرد. او مامور وصول مالیات و تهیه کاه و جو و غله برای نظامیان ساکن خرم آباد بود.نایب حسین و مامورانش با زور و فحاشی و هتاکی کاه و جو از آبادی ها می گرفتند و به پادگان ها می فرستادند.نایب حسین یکی از گروهبان های همراه خود موسوم به «وکیل اصغر» را همراه با دو سرباز به میان طایفه رومیانی فرستاد.طایفه رومیانی در «تنگ هرور»  heror ساکن بودند. گروهبان وکیل اصغر پس از ورود به میان طایفه رومیانی ،وارد چادر کدخدا «نایب فتح علی»شد. او از نایب فتح علی درخواست کرد تا اقلام مورد نیاز نظامیان را فراهم کند. گروهبان وکیل اصغرکه جوان خام و مجردی بود، متوجه دختر جوان و زیبایی شد که به تازگی به همسری احمد بیک ،برادر زاده نایب فتح علی، درآمده بود. نام این زن «گوهر» از طایفه طولابی بود. احمد بیک از کودکی پدر خود را از دست داده بود و تحت سرپرستی عموی خود کدخدا فتحعلی زندگی می کرد.

گروهبان وکیل اصغراز زن جوان خواست تا شلوار نظامی او را که پاره شده بود، بدوزد. او که چشم طمع به زن جوان دوخته بود، به بهانه های مختلف سعی داشت احمد بیک را از چادر دور کرده و حتی به یکی از سربازان دستور داد با شلاق او را از چادر دور سازد. احمد بیک که جوان شجاع و بی باکی بود، متوجه نیت پلیدگروهبان شده با یک حمله تفنگ را از سرباز گرفته و پس از کشتن او وارد چادر شده گروهبان وکیل اصغر را هم به هلاکت رساند.(مصاحبه با خانم سیمارومیانی،10/10/1399)


احمد بیک رومیانی

با کشته شدن گروهبان و دو سرباز همراهش غوغایی بپا شد.طایفه رومیانی از ترس انتقام نیروهای نظامی که در خرم آباد مستقر بودند، به ارتفاعات کوه «هرور» پناه بردند. بنا به نوشته والیزاده معجزی، وقتی خبر این حادثه به سرتیپ شاه بختی رسید فورا «سرهنگ محمودخان پولادین» را در راس دو هزار نیروی نظامی مامور قلع و قمع طایفه رومیانی کرد. ولی مکان استقرار رومیانی ها محکم بود از این رو در جنگی نا برابر، رومیانی ها نظامیان را شکست داده و وادار به عقب نشینی و مراجعت به خرم آبادکردند. از سوی دیگر،نایب حسین آقا وقتی از قتل گروهبان وکیل اصغر آگاه شد، به انتقام قتل وکیل اصغر همه کدخدایان چگنی را در پایین «آب چنار» موسوم به«لره سوزی» زندانی کرد. (والیزاده معجزی،1382،ص102)

رومیانی ها پس از شکست نظامیان قاصدی نزد طوایف چگنی فرستادند و به آنها خبر دادند نظامیان شکست خورده و شما نیز همت کنید و کدخدایان خود را از اسارت نجات دهید. طوایف چگنی با شنیدن این خبر شورش کردند و نایب حسین و سربازانش را دستگیر کرده و کدخدایانشان را آزاد کردند.ولی با پادرمیانی«امان الله خان غضنفری» نایب حسین و دیگر نظامیان آزاد شده و به خرم آباد بازگشتند.

سرتیپ شاه بختی وقتی از شکست سرهنگ پولادین در مواجه با رومیانی ها با خبر شد، تصمیم گرفت این بار خود با تمام نیرو به طایفه رومیانی حمله کند.او در راس سپاهی مجهز به توپ های  نظامی به سمت چگنی حرکت کرد و به گردنه شبانان (مله شبانان) رسید و در دامنه «کوه یافته» فرود آمد. جنگ میان نیروهای نظامی و طایفه رومیانی آغاز شد. طوایف چگنی وقتی از مقاومت طایفه رومیانی با خبر شدند به یاری آنان شتافتند.جنگ سه شبانه روز ادامه داشت ولی سرانجام به نفع طایفه رومیانی و چگنی ها تمام شد.نیروهای شاه بختی با دادن یکصد وبیست نفر تلفات و عده ای اسیر و از دست دادن غنایمی بسیار به سمت خرم آباد عقب نشینی کردند. پس از انتشارخبر شکست مفتضحانه سپاه شاه بختی توسط چگنی ها، دیگر ایلات لرستان چون ایل بیرانوند، حسنوند، پاپی، دریکوند ،سگوند،دالوند و غیرو که خوانین شان توسط امیر احمدی اعدام شده و منتظر جرقه ای برای شورش بودند، در15 اردیبهشت،در دشت کرگاه(روستای ماسور) جمع شده و پس از مشورت و تبادل نظر و تقسیم وظایف و ماموریت هر ایل و طایفه تصمیم گرفته شد از چند جهت به نیروهای شاه بختی حمله کرده و خرم آباد را محاصره کنند.

 

سرتیپ محمد خان شاهبختی

سرانجام روز چهارشنبه تاریخ 18/2/1303خرم آباد بوسیله نیروهای عشایری به محاصره درآمد. این محاصره 29 روز به طول انجامید. تعداد زیادی از نیروهای دو طرف در نتیجه یک جنگ فرسایشی و طولانی به قتل رسیدند. خبر محاصره خرم آباد به تهران مخابره شد. در این زمان سرتیپ امیر احمدی مجددا در راس سپاهی مجهز و هواپیماهای بمب افکن جدیدی که تازه از آلمان خریداری شده بود، مامور سرکوب شورش عشایرلرستان شد. پیش از ورود نظامیان به خرم آباد،بمب افکن ها، عشایر را بمب باران کردند ،عشایر از دیدن هواپیماهای بمب افکن وحشت زده شدند . طایفه رومیانی و دیگر طوایف چگنی در این زمان ناحیه سفید کوه از پل شکسته تا پشت بازار و منوچهرآباد را تحت نظر داشتند و برج و باوی نظامی را تسخیر کرده بودند. امیر احمدی برای شکستن حلقه محاصره خرم آباد نامه ای به علی محمد خان غضنفری (امیر اعظم )فرزند نظرعلی خان حاکم کوهدشت نوشت و از او خواست از پشت سر به طوایف چگنی حمله کند. امیر اعظم که مطیع دولت بود،در راس سپاهی از عشایر آن ناحیه به چگنی آمد و وارد «سراب نایه کش »شد. طوایف چگنی وقتی از ورود سپاه امیر اعظم به چگنی آگاه شد، از ترس غارت مال و اموالشان و اسارت زن و بچه شان بوسیله نیروهای امیر اعظم که عمدتا از طوایف میر پشتکوه و دلفان و طوایف طرحان بودند ،دست از محاصره خرم آباد کشیده و عقب نشینی کردند. بدین ترتیب مناطق غربی و جنوب غربی خرم آباد از محاصره آزاد شد.از سوی دیگر امیر احمدی هم که در راس سپاهی مجهز به لرستان آمده بود، در نزدیکی خرم آباد با مقاومت ایل بیرانوند به سرکردگی «غلام علی خان» مواجه شد.درگیری شدیدی رخ داد و تعداد زیادی از نیروهای دولتی و عشایر به قتل رسیدند.به رغم مقاومت بسیار، سرانجام امیر احمدی پس ازشکست جنگجویان ایل بیرانوند در تنگ زاهد شیر وارد خرم آباد شد. باشکست ایل بیرانوند دیگر عشایر هم دست از محاصره خرم آباد کشیدند و همگی در کوه ها متواری شدند. امیر احمدی و جانشین او«سرلشکرحسین آقا خزاعی» پس از ورود به خرم آباد در سال های بعد به تعقیب مسببین شورش پرداختد. تعدادی از خوانین و سرکشان لرستان را اعدام و تعداد زیادی از عشایر یاغی  را به مناطق مختلف ایران از جمله خراسان و ورامین تبعید کرد.(غضنفری امرایی،1393،ج2،ص1016-1026.)

طایفه رومیانی که منشاء اصلی آشوب اخیر بود، بیش از سایر طوایف و ایلات لرستان متحمل رنج و عذاب شد. پیامد مهم آن متلاشی شدن شیرازه طایفه رومیانی و پراکندگی آنان در بین ایلات و طوایف دیگر بود. تعدادی ازافراد طایفه رومیانی برای در امان ماندن از انتقام و خشم نیروهای نظامی، چگنی را ترک و به منطقه بالاگریوه و میان کوه رفتند. خاندان کدخدا فتح علی و احمد بک در هشتاد پهلو و در جوار طوایف کردعلی وند و سگوند سکونت کردند.که بعدها با اعلام عفو عمومی دوباره به منطقه چگنی بازگشتند و امروزه نیز بازماندگان آنان در منطقه شهرک و «چغاهروشی» سکونت دارند.(مصاحبه با آقای الماسی،15/11/1399)مطابق یکی از اسناد، کدخدا فتح علی در 15 آذر 1306خورشیدی به همراه نه تن دیگر از خوانین لرستان، خود را به نیروهای دولتی تسلیم و امان نامه دریافت کرده است.(بیات،1395،ص240-241)

تعدادی از طایفه رومیانی هم که عمدتا از تیره خطاب وند رومیانی بودند ،به خوزستان مهاجرت کردند و در منطقه ای بین اندیمشک و دزفول ساکن شدند که تا همین امروز در آنجا سکونت دارند. تعدادی از رومیانی ها هم توسط دولت به اسارت درآمده و یا به خراسان تبعید شدند. بنا به روایتی هنگامی که کوچندگان به منطقه رازان خرم آباد می‌رسند امان نامه‌ای از سوی دولت میاید با این موضوع که به دو شرط از تبعید شما صرف نظر می‌کنیم 1) نظام نامه شهری را بپذیرید 2) هیچگاه به صورت طایفه‌ای اجتماع نکنید.(نقل از )

البته آنچه که بر سر طایفه رومیانی آمد دامنگیر دیگر ایلات و طوایف لرستان هم شد. نظام ایلیاتی لرستان که طی هزاران سال شکل گرفته بود با اقدامات تجدد گرایانه شتابانی چون یکجانشین کردن اجباری عشایر، خلع سلاح آنان،کوچ اجباری و تغییرات اساسی درساختاری اقتصادی و فرهنگی آنان در طول حکومت پهلوی اول و دوم ،از هم فروپاشید.از دیدگاه خاندان پهلوی و بخصوص شخص رضا شاه جامعه عشایری ایران باعث نا امنی کشور و عقب ماندگی کشور بوده اند و دوری آنان ازعلوم و تحولات جدید مایه شرمساری بود و باید آنان را به زور سرنیزه وادار به تغییرت جدید کرد.احداث جاده های شوسه و مدارس جدید و تقسیم زمین های دولتی میان عشایر، ایجاد پاسگاه های نظامی ،جلوگیری از کوچ عشایر و احداث قلعه های نظامی جهت اسکان آنان و مهاجرت عشایر به شهرها و روستاهای تازه تاسیس از جمله اقدامات حکومت پهلوی برای متلاشی کردن جامعه عشایری لرستان بود. این فرایند در طول چند دهه سلطنت پهلوی به درازا کشید.  

پانوشت:

1-والیزاده معجزی،محمدرضا.تاریخ لرستان روزگار پهلوی،1396.

2-والیزاده معجزی،محمدرضا.تاریخ ایلات و طوایف لرستان،خرم آباد،اردیبهشت جانان،1397.

2-معین، محمد.فرهنگ فارسیج4،تهران، مؤسسه انتشاراتیِ امیرکبیر.

3-یاوریان،اکبر. واژنامه لری،خرم آباد،امیرکبیر،1385.

4-خودگو،سعادت.لرستان در عهد قاجار،خرم آباد،افلاک،1386.

5-ستوده،یدالله،شورش لرستان،خرم آباد،انتشارات شاپورخواست، 1388.

6- غضنفری امرایی،اسفندیار.تاریخ غضنفری.خرم آباد،شاپورخواست،1393.

7-بیات،کاوه.اسناد سرتیپ شاه بختی1303و1306،تهران نشرشیرازه،1395.

8-هاید ماری کخ،از زبان داریوش.ترجمه پرویز رجبی،تهران ،کارنگ،1387.

9-مصاحبه با آقای غلام حسین حسین پناه،از طایفه رومیانی 15/2/1399.

10- مصاحبه با آقای جواد رومی، از طایفه رومیانی10/7/1399.

11-مصاحبه با آقای شکرالله الماسی،از طایفه رومیانی 15/11/1399.


یلدا در فرهنگ مردم لرستان

 

یلدا درفرهنگ مردم لرستان

«یلدا »یکی از جشن های بسیارکهن ایران زمین است که از گذشته های دور تاکنون در میان مردم ایران رواج داشته است.این جشن بزرگ، به جشن شب چله نیز معروف است.  شب یلدا یا شب چله،آخرین شب پاییز و نخستین شب زمستان و بلندترین شب سال است. این جشن از هزاران سال پیش تا به امروز در تمامی سرزمین کهنسال ایران و در بین همه اقوام و شهرها و روستاها برگزار می شود.

 مردم روزگاران گذشته که کشاورزی، اساس زندگی آنان را تشکیل می‌داد بر اثر تجربه و گذشت زمان توانستند کارها و فعالیت‌های خود را با گردش خورشید و تغییر فصول و بلندی و کوتاهی روز و شب تنظیم کنند. آنها بعد از آنکه متوجه طولانی ترین شب سال شدند با برگزاری مهمانی و دیدوبازدید ، به استقبال شب یلدا می رفتند.این جشن از هفت هزارسال پیش تاکنون در میان ایرانیان رایج است. در دوران کهن مردم بر این باور بودند که تاریکی نماد اهریمن است و در مقابل آن نور و روشنایی قرار دارد.از این رو برای پیروزی بر تاریکی و اهریمن باید آتش بیفروزند و به جشن و شادمانی بپردازند. یلدا برگرفته از واژه‌ای سریانی به معنای «زایش» و «تولد» است. هزاران سال پیش نیاکان ما به دانش گاه شماری دست پیدا کردند و دریافتند که نخستین شب زمستان بلندترین شب سال است.در واقع نیاکان ما با درایت و هوشمندی تاریک ترین،سردترین، بلندترین و دلگیرترین شب سال را با برگزاری جشنی خانوادگی به شبی روشن،گرم،کوتاه، شاد و خاطره انگیز مبدل کردند. (1)

 نحوه برگزاری جشن شب یلدا، مراسم ها، تفریحات، خوراکی ها، بازی ها و سرگرمی های این جشن، در میان اقوام ایران یکسان نیست و بر حسب پیشینه تاریخی و جغرافیایی از تنوع بی نظیری برخوردار است. مردم لرستان هم چون سایر مناطق ایران، آیین شب یلدا را با ویژگی های خاص خود هر ساله با شکوه هرچه تمامتر، برگزار می کنند.پیش از پرداختن به شرح مراسم ها و آیین های شب چله در لرستان ،لازم است در خصوص وجه تسمیه «شو اول قاره» و «شو چله»مبحثی بیان شود.

وجه تسمیه شو اول قاره و شو چله:

درفرهنگ عامه مردم لرستان، شب یلدا به «شو چله»  و«شو اول قاره »یا «شو اول قهاره» معروف است.به طور کلی در باور مردم ایران و من جمله مردم لرستان ، زمستان به دو چله یا چهله تقسیم می شود. چله بزرگ و چله کوچک.چله بزرگ چهل روز است و از اول دی ماه تا دهم بهمن به طول می انجامد و چله کوچک بیست روز است که از دهم بهمن تا اول اسفند ادامه دارد و به این علت آن راچله کوچک می گویند.واژه «چلّه» نیز برگرفته از چهل و مخفف «چهله» و صرفاً نشان‌دهنده گذشت یک دوره زمانی معین (و نه الزاماً چهل روزه) است. (2)

اصطلاح «شو اول قاره» فقط در استان لرستان و برخی مناطق ایلام و خوزستان که پیوستگی تاریخی و فرهنگی با مردم لرستان دارند، رایج است. وجه تسمیه آن کمی در پرده ابهام است.واژه قارهgara در گویش لری به دو معنا بکار می رود: یکی به معنای فریاد و بانگ بلند و دیگر شب اول زمستان.(3) به نظر می رسد،اساسا شب اول زمستان هیچ تناسبی از لحاظ معنایی با فریاد یا صدای بلند نداشته باشد.واژه قار در فرهنگ های فارسی به معنای قیر و سیاه آمده است.در فرهنگ لغت دهخدا در این باره آمده: قار( ع اِ) قیر. (برهان ) (قاموس ). قیر که بر کشتی و جز آن مالند.»

به دیده چو قار و به رخ چون بهار                چو می خورده و چشم او پرخمار (4)

چنین به نظر می رسد که باز تناسبی میان شب اول زمستان با معنای فارسی آن وجود نداشته باشد.نگارنده بر این اعتقاد است که این واژه باید از زبان های دیگر چون زبان عربی یا ترکی وارد زبان لری شده باشد. در زبان عربی واژه قار به معنای سرد و خنک است واصطلاح «لیله القاره» و «یوم القاره» به معنای شب سرد و روز سرد می باشد. همچنین در زبان ترکی واژه «قار»به معنای برف است.بنا براین ،واژه «اول قاره » باید به معنای اول سردی یا اول برف و یخبندان باشد.به احتمال زیاد این واژه باید از زبان عربی اقتباس شده باشد.چراکه هم از لحاظ معنایی و هم از لحاظ آوایی واژه قار در زبان لری بیشترین قرابت را با زبان عربی دارد.برخی نیز این واژه را «اول قهاره» تلفظ می کنند که نادرست به نظر می رسد.قهار در فرهنگ های لغت از صفات خداوند بزرگ ،صیغه مبالغه به معنای غلبه،بسیارچیره شونده وسخت است .بنا براین نامیدن شب اول زمستان به شب اول قهاره سنخیتی با هم ندارند.

خوراکی های شب چله:

مردم لرستان ،از ماه ها قبل از شب چله، مواد خوراکی مختلفی را آماده می کنند. در گذشته برای جشن زمستانی هر خانواده گوسفند یا بوقلمونی را پروار می کرد تا در شب چله ذبح کنند.خوردن بوقلمون رسم رایج عموم مردم لرستان است.کسانی که تمول بیشتری دارند گوسفندی را ذبح می کنند. چنین گوسفندی را به گویش لری«کشتی»koshti می گویند.(5)

 علاوه بر این، برای شب چله نوعی آجیل را که عمدتا از محصولات بومی و غلات خود استان تهیه می شود، به نام «گندم برشته»تهیه می کنند.این آجیل شامل مخلوطی از گندم شیریبوداده شده، شاهدانه ،کنجد، مغزگردو، کشمش، بادام و نوعی بادام وحشی به نام «بنه» baneh-که در گویش محلی به آن «کلنگ» kolengمی گویند- می باشد. این آجیل بسیار خوشمزه و مقوی است. به این تنقلات در اصطلاح محلی «گنم برشته»می گویند.

علاوه بر این گاه گندم برشته را آسیاب کرده از آن قاووت(در گویش لر قاویت) درسته کرده و با شکر و روغن حیوانی قاطی و با یک طعم عالی استفاده می کنند. میوه های خشکیده چون بگ هلو،آلو،انجیر و میوه های معطر و تازه همچون، انار و سیب،انگور و ... نیز از جمله خوراکی هایی است که در شب چله مردم لرستان با شگون و شادی تناول می کنند.مردم لرستان در گذشته برای حفظ و نگهداری میوه ها تا شب چله آنها را در انبار گندم وکاه یا در جای خنکی چون ایوان و زیر زمین خانه ها آویزان می کردند.لازم به ذکر است که چند سالی است هندوانه نیز به جمع خوراکی های شب چله مردم لرستان اضافه شده ولی خوردن هندوانه در فرهنگ مردم لرستان سابقه ندارد و از مناطق دیگر وارد شده است.

سرگرمی ها، بازی ها :

 در شب یلدا معمولا یک جشن خانوادگی برپا می شود به طوری که خویشاوندان نزدیک در خانه بزرگ خانواده گرد می آیند و در این جمع صمیمی برای گذراندن اوقات فراغت بازی و سرگرمی های مختلفی انجام می دهند.یکی از سرگرمی ها فال«چهل سرو»CHEL SERU یا چهل سرود است. در این فال یکی از اعضای خانواده نیتی می کند. یکی دیگر تسبیح در دست می گیرد سه دانه آن را با ذکرالله، محمد(ص)، علی (ص) جدا کرده و دیگران به نوبه خود هر یک دو سه کلمه از یک مصرع، از اشعاری که به چهل سرو مرسوم است بر زبان می آورند. وقتی نوبت به بیت چهلم رسید کسی که تبسیح را در دست دارد اعلام می دارد که بیت گفته شده پایان چهل سرو و فال فرد نیت کننده است. برخی از مناطق ایران همچنین فال حافط می گیرند.در گذشته که هنوز رادیو و تلویزیون وارد خانه ها نشده بود، فرد کهنسال خانواده، برای سرگرمی کودکان و نوجوانان، داستان هایی از قبیل: امیل و ممیل، کچل ترپ فروش، ملک جمشید و ملک خورشید و ...را با آب و تاب نقل می کرد. شاهنامه خوانی، خاطره گویی ، چیستان(چینه،چینه)،بازی های متنوع و....از جمله سرگرمی های این شب بود تا پاسی از شب سپری می شد.

رسم اول قاره یا شال دورکی:

یکی دیگر از رسم های شب چله که توسط کودکان و نوجوانان لرستانی انجام می شود رسم «شال دورکی» است.این رسم مختص مردم لرستان است. اوایل شب چله، بچه ها ، به پشت بام منازل می رفتند و ریسمانی را به یک شال بزرگ یا گلبندی بسته و به پایین به طرف درب منزل یا پنجره همسایه می فرستادند و سپس با صدای بلند می گفتند:

«امشو اول قاره، خیر د هونت بواره

نون و پنیر و شیره کیخا هونت نمیره»

برگردان: امشب اول زمستان و سرماست خیر و برکت برخانه ات ببارد

نون و پنیر و شیره صاحب خانه نمیرد.

با شنیدن صدای بچه ها، صاحب خانه مقداری گندم برشته، میوه و شیرینی در شال آنها می بست. بچه ها ضمن بالا کشیدن شال به عنوان سپاسگزاری، همان بیت را دوباره تکرار می کردند. این آیین امروزه در لرستان در حال منسوخ شدن است، ولی در برخی مناطق روستایی کماکان جاری است.(6)

دیدار با تازه عروس و تازه داماد:

یک رسم بسیار خوب در لرستان این است که در شب چله، داماد به همراه اهل خانواده برای دیدن نامزد خود به منزل او می رود و با خود هدایا وشیرینی و تنقلاتی چون گندم برشته می برد.چنانچه دختر تازه عروسی کرده باشد، متقابلا خانواده عروس با کادو و شیرینی و تنقلات به خانه داماد می روند و بدین طریق ضمن دید و بازدید با فامیل جدید و استحکام پیوند فامیلی، زوج جوان را نسبت به زندگی تازه امیدوار و دلگرم می سازند.

افسانه شب یلدا در فرهنگ عامه لرستان

در فرهنگ عامه مردم لرستان خورشید زن است و ماه مرد، روایت است که: ماه عاشق و دلداده خورشید بود ولی خورشید از این عشق ماه بی خبربود.ماه همیشه انتظار دیدار خورشید را می کشید تا راز عشق جانسوز خود را با او درمیان نهد، ولی ماه همواره در خواب می ماند و روز فرا می رسید و او همچنان ناکام می ماند.از این رو، ماه تصمیم گرفت ستاره ای را اجیر کرده او را از آمدن خورشید باخبر کند.این ستاره بزرگ همیشه در کنار ماه است.سرانجام شبی نزدیک صبح ستاره بزرگ ،ماه را از آمدن خورشید با خبر کرد.ماه سراسیمه به دیدار معشوق رفت و راز دل خود را با او درمیان گذاشت.ماه ،خورشید را از رفتن باز داشت و با او تا سحرگاهان به دلدادگی وعشق ورزی پرداخت. ماه و خورشید کار خود را فراموش کردند و خورشید دیرتر طلوع کرد .از آن زمان به بعد ماه و خورشید تنها یک شب به دیدار هم می آمدند و آن هم در شبی بلند و سیاه و طولانی بود که یلدا نام دارد.(7)

سخن پایانی

جشن یلدا با قدمت چند هزار ساله بعد از عید نوروز یکی از باشکوه ترین جشن های ملی ما ایرانیان است.پاسداشت و حفظ این فرهنگ وسنت خوب ودیرینه بخاطر کارکردهای متنوع آن، بخصوص در عصر حاضر که به دلیل زندگی ماشینی روز به روز روابط رودرروی انسان ها کمتر می شود،ضرورتی اساسی است.شب یلدا بهانه ای است برای گردهم آیی های خانوادگی و دید و بازدید از بزرگترهای خانواده و انرژی گرفتن از با هم بودن. یلدا بهانه ای است تا ما در عصر ارتباطات مجازی که انسان ها دچار بی ارتباطی شده اند پیوندمان را با خانواده و فامیل مستحکمتر سازیم.شاید راز ماندگاری جشن هایی چون یلدا و نوروز از هزاران سال پیش تاکنون در همین نکته اساسی باشد که انسان موجودی اجتماعی است و نیاز دارد با دیگران باشد،شاد باشد و دیده شود . باشد که این جشن و آیین به عنوان گوشه ای از جلوه فرهنگی قومی و تاریخی این مرز و بوم به دست فراموشی سپرده نشود.سخن خود را با ابیاتی از شیخ اجل سعدی شیرازی به پایان می برم:

هر که مجموع نباشد به تماشا نرود                       یار با یار سفرکرده به تنها نرود

باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش                       صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود(8)

 

پانوشت ها:

1- رجبی، پرویز.جشن های ایرانی، تهران ،انتشارات فرزین ،1375ص241.

 2-روح الامینی، محمود، آیین ها و جشن های کهن در ایران امروز، تهران ،انتشارات آگه،1376 ص 79.

3-یاوریان،اکبر.واژه نامه لری،خرم آباد،افلاک،1385،ص518.

4- ر.ک:دهخدا،علی اکبر. فرهنگ دهخدا،نرم افزار،ویرایش دوم.موسسه دهخدا.ایضا.فرهنگ فارسی معین.برهان قاطع.فرهنگ ناظم الاطبا.فرهنگ عمید.

5- شادابی،سعید. فرهنگ مردم لرستان، خرم آباد،افلاک،1377،ص145.

6- عسگری عالم،علی مردان.فرهنگ عامه لرستان. ج 4،خرم آباد،شاپورخواست،1377،ص179.

7- اسدیان خرم آبادی،محمد و باجلان فرخی،محمد حسین. باورها و دانسته های در لرستان و ایلام،تهران انتشارات فرهنگ و آموزش عالی،1358،(بازنوشت)ص123.

8-سعدی،مصلح الدین.کلیات سعدی،.صحیح محمدعلی فروغی، نشر طلوع، مهر 1362،ص318.

 


قلعه های نظرعلی خان امرایی در کوهدشت

قلعه پای آستان

نظر علی خان امرایی معروف به«نظه» یکی ازخوانین سرشناس لرستان بود که در دوره قاجار بر منطقه کوهدشت یا طرحان مسلط بود.او در حوادث سیاسی این دوره نقش مهمی ایفا کرده است.نظرعلی خان همچون خوانین روزگار خود جهت امنیت خود و تحکیم قدرت خود در طول حیات خود دو قلعه احداث کرد.یکی در روستای پی آستان و دیگری در مکانی که امروزه شهر کوهدشت در آن بنا نهاده شده است.در ادامه به شرح آنها می پردازیم:

قلعه پای آستان(به گویش محلی پا آسین) که هم اکنون بخشی از آن در روستایی به همین نام در 30کیلومتری غرب شهرستان کوهدشت قرار دارد، توسط نظر علی خان امرایی ساخته شده است. این قلعه دارای هفت برج دیدبانی بوده و مصالح بکار رفته در آن از سنگ و ساروج بوده است. قلعه در دو طبقه ساخته شده و دارای حمام‌ و حوض‌خانه‌ و دو رشته‌ اصطبل‌ بزرگ بوده است.سرهنگ رزم آرا در کتاب« جغرافیای نظامی(لرستان)»خود که در روزگار پهلوی اول آن را نگاشته در مورد این قلعه می نویسد:

«قلعه پای آستان که نظرعلی خانامرایی قلعه موسوم به آهن را روی پایه همان قلعه قدیمی ساخته وگویا اسم قلعه قدیمی سلسال بوده است.»(رزم آرا،1320،ص115)

در کتاب« تاریخ لرستان روزگار قاجار»تالیف محمد رضا والیزاده معجزی در مورد این قلعه آمده است که شاهزاده عبدالمجید میرزا عین الدوله که در سال حاکم لرستان بود یکبار جهت ملاقات با نظرعلی خان امرایی و گرفتن مالیات طرحان به قلعه او واقع در پای آستان رهسپار شد نظه از او در قلعه پذیرایی کرد و سربازان شاهزاده بیرون قلعه چادر زدند.نظه به بهانه هایی قول داد مالیات را پرداخت کند ولی این کار را نکرد.عین الدوله هم او را به بروجرد احظار کرد و به چوب فلک بست به طوری که خون از لای انگشتان نظه خارج شد.(والیزاده معجزی،1390،ص14)

قلعه پای آستان دارای موقعیت کوهستانی و دارای آب و هوای گرم بود این قلعه مقر زمستانی نظرعلی خان بود.نظر علی خان بعد ها بنا به دلایلی این قلعه را ترک و در دشت کوهدشت قلعه جدیدی احداث کرد.

 

تصویر شماره53- نشسته نفرمیانی نظرعلی خان امرایی

 

تصویر شماره54- قلعه نظر علی خان غضنفری ملقب به امیر اشرف واقع در روستای پای آستان کوهدشت

 

قلعه کوهدشت

دومین قلعه ساخت نظرعلی خان امرایی در دشت حاصلخیزی بود که بعدها شهر کوهدشت در آن پدید آمد. این خان نیز همچون مهرعلی خان حسنوند که در الیشتر قلعه مظفری را احداث کرد و حسین قلی خان ابو قداره در پشتکوه(ایلام)قلعه والی را بنیان نهاد،همچنانکه گفته شد، ابتدا در قلعه ای واقع در پای آستان واقع در 30کیلومتری کوهدشت امروزی بسر می برد. ولی بعدها تصمیم گرفت همراه با ایل و طایفه به دشت حاصلخیز کوهدشت مهاجرت کرده و در آنجا قلعه مستحکمی برای خود بسازد.

بدیهی است، قلعه های ساخته شده توسط این خوانین در دوره قاجار ،هسته شهرهای جدیدی را تشکیل دادند که طی دهه های بعد رو به گسترش نهاده و شهرهای الیشتر،کوهدشت و ایلام را بنیان نهاد.لازم به توضیح است هسته اولیه بسیاری از شهرهای ایران حتی در عهد باستان این قلعه ها بوده اند و بعدها اطراف این کهندژها را شارستان یا شهرستان که محل سکونت شهرنشینان در بر گرفتند و بدین ترتیب شهر جدیدی پدید می آمد.

قلعه نظرعلی‌خان در کوهدشت دارای  چهار برج بوده است و از نوع قلاع دشت به شمار می آمد ‌.‌ قلعه‌ کوهدشت‌ بتدریج از بین‌ رفت‌.این قلعه تحت عنوان قلعه نظه هم شهرت داشت و گفته می شود در فاصله سال های 1275 تا1280 احداث شده است ، قلعه نظه نطفه کنونی شهر جدید کوهدشت است.پس از احداث این قلعه  توسط نظرعلی خان او که قبل از آن بهمراه عمله و قوتل خود در قلعه پای آستان سکونت داشت بدلایل استراتژیک، که ناشی از واقع شدن قلعه در منطقه ای کوهستانی بود دشت کوهدشت را به عنوان مرکز حکومت انتخاب کرد.http://arjanews.ir

حسین شجره که در تاریخ 18/4/1318یعنی در زمان رضا شاه به لرستان مسافرت کرده ضمن دیدارش از منطقه طرحان و کوهدشت می نویسد:

«در کوهدشت علی محمد(امیراعظم)پسرنظرعلی(نظه) که سابقا هر دو را خان می گفتند دو قلعه ساخته اند که فعلا باقی است،ولی احتیاج به تعمیر ونگهداری دارد.عمارت علی محمد به طرز عمارت های امروزی ساخته شده ودارای حمام هم هست. اینکه می گویم دارای حمام هست برای آن است که در این صفحات مردم را دولت ،تازه به اصول پاکیزگی وحمام رفتن ودر خانه زیستن باید عادت بدهدچون سابقا به واسطه همان خوی بیابان گردی به اصول پاکیزگی وحمام رفتن ودرخانه زیستن باید عادت بدهد.

این عمارت دو طبقه بود،طبقه پایین ،دبستان مختلط جامی وطبقه بالا را امنیه بهداری اشغال کرده بودند.برای حفظ این عمارت ها که یکی دیگر را در الشتر دیدم،باید مرکز ادارات دولتی بشود ومثل سایر نقاط تعمیر ونگاهداری آن با قید مسئولیت به عهده اداره ای باشد که در آنجا مسکن می گیرند.»(شجره،1395،ص91-92)

تصویر شماره55- قلعه نظرعلی خان امرایی در کوهدشت

از راست ستوان وظیفه حشمت الله خان والی زاده و ستوان وظیفه معظمی گودرزی


بحثی پیرامون مهاجرت لرها به اندونزی

بحثی پیرامون مهاجرت لرها به اندونزی

چندی است در رسانه های مجازی و بومی استان لرستان مطلبی به نقل ازآقای «عبدالرضا سیفی» سرپرست رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در اندونزی درج شده که با توجه به اهمیتی که این مطللب در روشن شدن گوشه ای از تاریخ لرستان دارد لازم دانستم نگارنده نیز با توجه به مطالعاتی که در حوزه تاریخ لرستان داشته ام مطالبی بر آن بیفزایم.موضوع از این قرار است که آقای سیفی به نقل ازپروفسور «وان حسین عظمی»که گویا دکترای ادبیات زبان فارسی خود را در تهران گرفته، می‌نویسد که خانواده‌های لر در سال 355 قمری در زمان «نصرالدین بدر» حاکم لرستان، از ایران به اندونزی آمده و دهکده‌ای به نام لُرین (Lorin  ) را که بعدها بنام لِران مشهور شد، بنا کردند.پیش از پرداختن به موضوع عین مطالب آقای سیفی نقل می شود:

«نمونه‌ای از حضور تاریخی ایرانیان در اندونزی

خانواده‌های لر در سال 355 قمری در زمان (نصرالدین بدر) حاکم لرستان، از ایران به جاوه آمدند.

طی جلسه‌ای که با یکی از اساتید دانشگاه اندونزی (UI  ) داشتم، ایشان به تحقیق خود پیرامون تاریخچه ورود اسلام به اندونزی و مهاجرت تعدادی از مردم ایران از منطقه لرستان به این کشور اشاره نمود. از آنجا که این مطلب برایم جالب به نظر می‌رسید از ایشان خواستم تا این بخش از تحقیق خود را برایم ارسال نماید. مطلب زیر عیناً از پژوهش «ترجمه کتاب تاج السلاطین اثر بخاری الجوهری -از متن مالایی- قرن هفدهم میلادی- نوشته دکتر باستیان زولینو استاد دانشگاه اندونزی (UI  ) نقل می‌گردد: ((معتبرترین اسناد در خصوص نشر اسلام در اندونزی، کتیبه‌های اسلامی-غالبا سنگ قبرها-کتابها و یادداشت‌های سیاحان از مشاهدات خویش است. قدیمی‌ترین سنگ‌قبر به‌جا مانده از مسلمانان و اولین سند به زبان عربی در جنوب شرقی آسیا که تاریخی مشخص بر آن ثبت‌شده، در -لِران (Leran  ) در شرق جاوه به دست آمده است. این سنگ‌قبر متعلق به زنی به نام (فاطمه بنت میمون بن هیبت ا...) است که یک مبلغه و معلمه دین اسلام بوده و در پیشرفت اسلام در جاوه شرقی سهم عمده‌ای داشته است. وی در سال 475 قمری.1082 میلادی فوت کرده است- مقبره فاطمه در دهکده لِران در منطقه (گرسیک) نزدیک شهر سورابایا در جاوه شرقی واقع‌شده است-پروفسور وان حسین عظمی در مقاله (گسترش اسلام در آچه، از آغاز تا قرن شانزدهم میلادی) می‌نویسد که خانواده‌های لر در سال 355 قمری در زمان (نصرالدین بدر) حاکم لرستان، از ایران به جاوه آمدند و دهکده‌ای به نام لُرین (Lorin  ) را که بعدها بنام لِران مشهور شد، بنا کردند.»

با جستجو از طریق گوگل مپ بر اساس آدرسی که در گزارش بالا آمده به منطقه‌ای در شمال منطقه گرسیک رسیدم که به همین نام در نقشه وجود دارد. البته بررسی اینکه آنچه که در تصاویر ماهواره‌ای مشخص شده دقیقاً همان منطقه مورد نظر مقاله است نیاز به بررسی بیشتر دارد.(نقل ازپایگاه خبری یافته نو16/3/96)

لازم به توضیح است که نگارنده اخیرا کتابی را با عنوان«لرستان در روزگارآل بویه»منتشر کرده ام.این کتاب درباره یکی از سلسله‌های محلی تاریخ ایران موسوم به «سلسله آل حسنویه» یا خاندان حسنویه برزیکانی می‌باشد که در فاصله سال های 350 تا 405قمری بر بسیاری از مناطق غربی ایران از جمله لرستان،کرمانشاه،ایلام وبخش هایی از همدان و خوزستان حکومت کردند.بزرگترین امیر این سلسله «بدر پسر حسنویه برزیکانی»(369ت405ق) بود.او فرمانروایی بزرگ بود. خرم آباد را که در آن زمان شاپورخواست نامیده می شد به پایتختی برگزید و قلعه فلک الافلاک را که دژ مستحکمی در میان شهر بود مقرحکومت خود کرد.بدر کارهای عمرانی بسیاری در قلمرو خود احداث کرد و در تحولات سیاسی سلاطین آل بویه و خلفای عباسی نقش برجسته ای داشت.او از طرف خلیفه عباسی «القادر»ملقب به«ناصرالدین و الدوله»شد. این دوره از تاریخ لرستان را باید «عصر طلایی» لرستان نامید. در این دوره، ده‌ها اثر تاریخی همچون پل دختر، پل کلهر، پل گاومیشان، پل کشکان، پل کاکارضا، مساجد‌، قلعه‌ها، آرامگاه‌ها، قنات‌ها و آب‌انبارها و ... به یادگار مانده که امروزه جزو شاه‌کارهای هنر معماری ایران محسوب می‌‌شوند.

آنچه از مطلب پرفسور وان عظیمی بر می آید با توجه به مشابهت نام نصرالدین بدر با بدر ابن حسنویه که در برخی از منابع تاریخی از او با توجه به لقبی که خلیفه عباسی به او داده با نام«ناصرالدین بدر» هم یاد شده گویا این داستان واقعیت تاریخی دارد. پرفسور عظیمی این مطلب را از کتاب «تاج السلاطین» اثر بخاری الجوهری -از متن مالایی- قرن هفدهم میلادی نقل کرده که بهر روی استناد تاریخی نیز دارد.منتهی تاریخ 355فمری که مهاجرت لرها به اندونزی در زمان بدر صورت پذیرفته با تاریخ حکومت بدر 369 تا 405قمری کمی مغایرت دارد. بهر روی اگر چه این حادثه در منابع دست اول فارسی نیامده ولی با توجه به این ماخذ ذکر شده قطعا جنین مهاجرتی رخ داده است. اما علت مهاجرت لرها به اندونزی در حدود هزار سال پیش با توجه به این بعد مسافت چه بوده است؟آیا مهاجرت آنها براثر فشار سیاسی صورت گرفته؟یا منازعات ایلی و طایفه ای؟ و یا برای حفظ عقیده مذهبی خود؟بهر روی دلیل این مهاجرت چندان روشن نیست.سوال دیگر اینکه تعداد لرهایی که به اندونزی مهاجرت کردند چه تعداد بوده است؟ و آیا هنوز آثاری از زبان و فرهنگ لری در میان بازماندگان این مهاجرین در اندونزی و منطقه یا دهکده ای بنام لرین یا لران وجود دارد یا خیر؟ این ها پرسش هایی است که هنوز در پرده ابهامندو نیازمند تحقیق و تفحص بیشتراست.نگارنده تلاش نمود با کاردار ایران در اندونزی جناب آقای سیفی تماس برقرار کند شاید سر نخ های بیشتری در باره این موضوع بدست آورد ولی تا کنون موفق نشده است.در پایان جهت اطلاع خوانندگان در مورد کشور اندونزی خاطر نشان می شود :

« اندونزی کشوری است در جنوب شرق آسیا و اقیانوسیه با 17508 جزیره و چهارمین کشور پرجمعیت جهان با بیشترین جمعیت مسلمان دنیا می باشد . گینه نو ، مالزی ، تیمور شرقی ،استرالیا ،فیلیپین و سنگاپور همسایگان این کشورند   . کلمه اندونزی از دو کلمه ایندو   (Indu )با ریشه لاتین و کلمه نسوس  (Nesos )با ریشه یونانی به معنای جزیره گرفته شده است . پایتخت اندونزی، جاکارتا است. سوماترا، کالیمانتان (بُورنِئُو)، سولاوِسی، و پاپوآ (گینة نو) دیگر جزایر بزرگ اندونزی هستند. جزیره جاوه نیمی از جمعیت اندونزی را در خود جای داده و قلب فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و تاریخی اندونزی محسوب می‌شود و موقعیت مرکزی را در مجمع الجزایر اندونزی دارد..اندونزی با نزدیک 250 میلیون نفر جمعیت و با توجه به وجود اقوام و ادیان متفاوت در آن، به تنوع و گوناگونی موجود با شعار «وحدت در عین کثرت»احترام می‌گذارد. در حال حاضر 88 درصد از جمعیت این کشور مسلمان و اکثریت آنان بر مذهب شافعی هستند.

 

 


لرستان درجنگ جهانی اول

    نظر

در سال 1293خورشیدی ،یکی از بزرگترین حوادث بزرگ تاریخ جهانی بوقوع پیوست. این حادثه که بسیاری از کشورهای دنیا و از جمله ایران را تحت تاثیر قرار دادجنگ جهانی اول(از ماه اوت1914 تا نوامبر1918)بود. با آغاز جنگ،احمد شاه قاجارکه تازه بر تخت سلطنت نشسته بود فرمانی مبنی بر بی طرفی ایران صادر کرد. ولی سپاه عثمانی با کمک کردها شهرهای ارومیه و تبریز را تصرف کرد. قوای روسیه نیز پس از تجاوز عثمانی، برای آذربایجان، نیرویی اعزام کرد.بین قوای روسیه و سپاه عثمانی جنگ سختی در گرفت که عده زیادی از مردم آذربایجان کشته و زخمی شدند. سرانجام روس بر عثمانی پیروز شد و آذربایجان رابه تصرف در آورد. نیروهای انگلیس نیز به جنوب کشور، تجاوز کرده و بوشهر ،محمره (خرمشهر) و چند شهر ایران را تصرف کردند.آلمانی ها نیز قوای خود را وارد ایران کردند. بنابراین قسمتی از ایران تحت سلطه عثمانی، قسمتی به تصرف روس ها و قسمتی در اختیار انگلیسی ها قرار گرفت.

همزمان با آغاز جنگ جهانی اول ، اوضاع درونی دستگاه حکومتی ایران آشفته بود. دولت مستوفی، پس از هفت ماه سقوط کرد و دولت مشیر الدوله روی کار آمد. نمایندگان مجلس به دو گروه دمکرات ها و اعتدالیون تقسیم شده بودند. دولت های روسیه و انگلیس از یک سو و آلمان و عثمانی از سوی دیگر تلاش می کردند با نفوذ در این احزاب، قدرت خود را پایدار سازند و دولت ایران را به سوی خود بکشانند. هرج و مرج و نا امنی سراسر ایران را فرا گرفته بود و فقر و تنگدستی گریبانگیر مردم شده بود. مردم ایران که در آن زمان از عملکرد دولتهای روس و انگلیس سخت دلخور و نگران بودند به دولت و نیروی جدید یعنی آلمان گرایش پیدا کرده بودند.

در خصوص وضعیت سیاسی لرستان ، باید گفت، در ابتدای جنگ جهانی اول رضا قلی خان نظام السلطنه مافی، بر لرستان حکومت می کرد. او در لرستان پس از سرکوب بیرانوندها، عده ای چریک و سوار محلی استخدام کرد و تشکیلات ژاندارمری را توسعه داد. با آنکه دولت در تهران متزلزل و اوضاع کشور از هم گسیخته و پریشان بود، اما نظام السلطنه با نفوذ شخصی خود و با کمک نیروی مختلطی که به وجود آورده بود و با پشتیبانی غلامرضا خان ، والی پشتکوه و شیر محمد خان سگوند و مهر علی خان حسنوند، امنیت لرستان را حفظ کرد. او در لرستان به کار حکومت ادامه داد در حالی که جنگ جهانی از مرزهای ایران گذشته بود .

نظام السلطنه مافی ، به رغم معایبی که داشت از لحاظ فکری شخصیتی مهین پرست و خواستار استقلال کشور بود و درباره عملکرد دولتهای روس و انگلیس در ایران نگران بود و در مناطق تحت انقیادش این نگرانی و ناخوشایندی را با مداخلات و تجاورزات استعمارگران نشان می داد . به همین دلیل ، هنگام جنگ جهانی ، نظام السلطنه نیز همچون اکثریت مردم ایران هوادار آلمانی ها شد . زیرا آلمان را نیرویی سوم در مقابل تجاوزات و مداخلات روس و انگلس می پنداشت و همکاری با آلمانی ها را یک وظیفه ملی می دانست.

نظام السلطنه به دنبال این سیاست ، به همراه تعدادی از خوانین لرستان به بروجرد رفت. در آنجا پس از رفع کدورت با سران بیرانوند و اتحاد خوانین لرستان و کنار نهادن دشمنی های شخصی ، قراردادی با نماینده تام الاختیار آلمان  »   کنت کانیتز   «   منعقد کرد. بر اساس این قرارداد که به امضا   »پرنس رویس   «   وزیر مختار آلمان رسید ، استقلال و تمامیت ارضی ایران به مدت 20 سال تضمین می شد. آلمانیها همچنین از نظام السلطنه خواستند رهبری و فرماندهی اردوی محلی را به عهده بگیرد .

پس از تنظیم قرارداد بین نظام السلطنه و آلمانی ها هر یک از خوانین لرستان نیروی چریکی ای را که تعهد کرده بودند، آماده کردند و برای مقابله با روس ها آماده حرکت به منطقه صحنه شدند . نظام السلطنه در اوایل صفر 1334 هـ ق ، با هزار نفر از سواران شخصی و تفنگداران دولتی و ژاندارم و چریک های لر ، از بروجرد به قصد شهر صحنه حرکت کرد . در نهاوند هم گروهی از خان های یار احمدی و جمعی از سواران مهر علیخان به او پیوستند. نظام السلطنه حکومت بروجرد را به تقی خان نایب الایاله سپرد و   »   ماژور دماره«   افسر ژاندارمری و سالار مظفر بیرانوند را برای پاس امنیت لرستان در بروجرد گذاشت و همسر خود را با جمعی خدمه روانه کربلا کرد .

خبر حرکت نظام السلطنه در تمام ایران بخصوص در تهران انعکاس شدیدی داشت و برای ایرانیان وطن خواه، خبری مسرت انگیز و امیدبخش بود . در این زمان روس ها همدان و کنگاور را تصرف ، و خطوط تلگراف را قطع کردند. در تهران نیز یک حکومت دست نشانده انگلیس و روس به رئیس الوزرایی فرمانفرما ، روی کار آمده بود. مناطق جنوب ایران به اشغال انگلستان در آمده بود و رئیس علی دلواری در مقابل آنان پایمردی شدیدی نشان داد . روسها نیز از جانب شمال به ایران یورش آورده و در مناطق غرب ایران نفوذ کرده بودند . در آن هنگام که تهران در آستانه اشغال به دست انگلیسی ها و روس ها بود ، تعدادی از افراد وطن پرست و نمایندگان ملی      مذهبی از جمله آیت الله مدرس،سلیمان خان میکده، سلیمان میرزا ، سید محمد صادق ، مساوات و وحید الملک از تهران به قصد مبارزه با تجاوزات متفقین مهاجرت کردند و در قم کمیته دفاع ملی تشکیل دادند تا نقشه دفاع عمومی را طراحی کنند . روس ها به طرف قم حرکت کردند . کمیته دفاع ملی ناچار از راه اصفهان، کاشان ،بروجرد و خرم آباد راهی کرمانشاه شد . زیرا کرمانشاه از نظر امکان کمک عثمانیها و استفاده از حمایت عشایر موقعیت مناسبی داشت .

مهاجرت کمیته دفاع ملی- که ازسران احزاب دمکرات و ملیونتشکیل شده بود- از قم به کرمانشاه خالی از دردسر نبود.درمسیربروجرد به خرم آباد عشایر بیرانوند و در راس آنها «علی مردان خان بیرانوند»قرار داشت.بدون هماهنگی با این خان عبور از این منطقه خطر جانی و غارت را در پی داشت.به همین منظوریکی از سران مهاجرین بنام امان الله خان اردلان، ملقب به «عزالممالک» که وزیر مالیه و خزانه داری دولت را به عهده داشت، با دو تن دیگر از نمایندگان مجلس تصمیم گرفتند قبل از عبور از منطقه چقلوندی با علی مردان خان ملاقات و اجازه عبور را بگیرند.در این زمان علی مردان خان برجسته ترین خان بیرانوند درقلعه روستای «دهکرد»نزدیک بروجرد ساکن بود. عزالممالک اردلان به همراه چند تن از نمایندگان مجلس تصمیم گرفت با او دیدار کرده اجازه عبور از منطقه تحت قلمروش را دریافت کند.

امان الله خان اردلان، در خاطراتش می نویسد:

  «در دهکرد خبر دادند خوانین بیرانوند سر راه گرفته و مانع عبور هستند.آقای فولادوند با میزا احمدخان عمارلو که همراه ایشان بودند و سوارها از بی راهه به طرف بروجرد رفتند و عبور عده مهاجرین با بارو بنه از مقابل آبادی خوانین بیرانوند که مستعد جلوگیری از ما بودند کار مشکلی بود. بعد از مشاوره قرار شد، من با دو نفر از نمایندگان نزد خان(علی مردان خان) برویم .آقایان وحیدالملک و کزازی دواطلب شده سه نفری با دو نفر ژاندارم به نزد خان رفتیم. درب قلعه خان ، بسته بود و علی مردان خان رئیس بیرانوند در یک بالاخان توی قلعه بود. نردبامی برای ما گذاشتند، از نردبام بالا رفته ما سه نفر را نزد خان برده تفنگ که در دست من بود قبل از تعارف معمولی خان از دست من گرفته کنار خود گذاشت. باید اقرار کرد من هم خیلی بی احتیاطی کرده و بدون جهت با تفنگ نزد خان رفته بودم .بعد از مذاکرات، خان موافقت کرد قافله عبور کند، ما هم پیش خان نشسته چای کثیفی خوردیم تا قافله برسد و از مقابل قلعه عبور کنند. قافله که از نزدیک قلعه عبور می کرد و بالنسبه قافله بزرگی بود و از هر قماش آدمی با بار و بنه یافت می شد.خان گفت: توی این بارها تمام پول و جواهرات است. ما گفتیم خیر خان، تماماً لحاف و دشک و رختخواب است. خلاصه به قول خودش از پول ها گذشت و با ما قرارگذاشت که با چندین صد نفر سوار در بروجرد به ما ملحق شده و با روس ها جنگ کنند. با خداحافظی از خان، سلامت و دست نخورده قافله را به بروجرد رساندیم»

 

قلعه دهکرد

 

نفر وسط علی مردان خان بیرانوند

پس از ملاقات با علی مردان خان کمیته نجات ملی ابتدا به بروجرد و سپس راهی خرم آباد شد. درخرم آباد پذیرایی گرمی از مهاجرین به عمل آمد. مهاجران، در شهر خرم آباد به دستجات کوچک چند نفری تقسیم شدند و هر چند نفر ،محلی اجاره کرده بودند. جمعی نیز در خانه اعیان و تجار به عنوان مهمان پذیرایی شد. مرحوم مدرس در خانه مرحوم سید مختارآهوقلندری که خرید و فروش اسب و قاطر می کرد میهمان بود .حاج عزالملک اردلان و امیر حشمت تبریزی و دیگران به خانه شیخ عبدالرحمان لرستانی ودیگران رفتند.شونمانshwnman   نماینده دولت آلمان نیز که از تهران همراه مهاجران بود مهمان میرزا محمودخان کمالوند شد.

وظیفه امنیت کمیته مهاجران از خرم آباد تا کرمانشاه را نظر علی خان طرهانی حاکم کوهدشت و طرهان به عهده گرفت.بنا به اظهار مولف کتاب «حیات یحیی» او به مهاجران خدمات ذی قیمتی کرد .وی در آن موقع ،مردانگی کرد و خود را به خرم آباد رساند و اردوی مهاجرین را از مهلکه رهانید و از آنها پذیرایی گرمی به عمل آورد.

به هر حال پس از رسیدن اردوی مهاجران به کرمانشاه ، دولت موقتی به ریاست رضا قلی خان 
نظام السلطنه مافی، حاکم لرستان و خوزستان ، تشکیل شد . هسته مرکزی سپاه تحت فرمان نظام السلطنه را عشایر لرستان تشکیل می دادند. هنوز مدتی از تشکیل دولت موقت نظام السلطنه نگذشته بود که روسها کرمانشاه را به تصرف در آوردند و مهاجران به طرف بغداد عقب نشینی کردند . در سال 1917 م / 1295 هـ ش به دلیل انقلاب اکتبر ،روس ها از کرمانشاه ،عقب نشینی کردند. نظام السلطنه مجدداً کرمانشاه را به چنگ آورد ولی حمله انگلیس ها به بغداد و بازگشت روس ها ،موجب پراکندگی قوای مهاجران شد و خود نظام السلطنه نیز به همراه پنجاه نفر از یاران خود به استانبول رفت .

در بین افرادی که با او بودند میرزا حبیب الله خان یمن الملک نماینده لرستان در مجلس شورای ملی ، میرزا اسد الله خان کمالوند ، میر شیخ علی خان ساکی ، میر غیظی خان ساکی ، خان بابا خان ، محمد خان بهادری طولابی از سرشناسان لرستان نیز حضور داشتند .نظام السلطنه تا پایان جنگ جهانی اول به سال 1918 م / 1296 هـ ش در عثمانی و اروپا به سر برد ..

اعضای دولت موقت ملی(از چپ) محمدعلی نظام مافی، امان‌الله اردلان(عزالممالک)، سید حسن مدرس، رضاقلی مافی، محمدعلی فرزین، حسین سمیعی و قاسم صوراسرافیل.

 

اوضاع اجتماعی،اقتصادی و فرهنگی لرستان

آغاز جنگ جهانی اول وکشیده شدن دامنه جنگ به صفحات غرب ایران بخصوص لرستان و رفتن نظام السلطنه مافی از لرستان بمنزله آخرین تیری بود که پس از مشروطه بر پیکر فرتوت ایران و لرستان وارد آمد . عشایر بیرانوند خطوط بروجرد به خرم آباد را مسدود کردند. شهرها آمال حملات عشایر شد. فقر، ناامنی، پریشانی و جنگ و ستیز همه جا گسترش یافت ودورانی آغاز شد که به نوشته بسیاری از محققان به عصر«خود سری» لرستان شهرت دارد.

 لرستان به هنگام جنگ جهانی اول از نظر سیاسی،اجتماعی و فرهنگی در وضعیت بسیار وخیمی بسر می برد. جنگ به ناامنی،هرج و مرج و فقر و سیه روزی مردم ایران که امیدوار بودند با انقلاب مشروطه به رفاه و آسایش بیشتری دست یابند، دامن زد.آقای «محمدقلی مجد» در کتاب« قحطی بزرگ (1919-1917/1298-1296ش)»گوشه هایی از فقر و فلاکت ملت ایران را در این دوره به تصویر می کشد.بنا به نوشته او در زمان جنگ جهانی اول،با ورود نیروهای خارجی روس و انگلیس و جمع آوری غله توسط آنان،شیوع آنفلانزا در کشور،خشکسالی و احتکار مواد خوراکی توسط برخی تجار،تعداد زیادی از مردم ایران کشته شده و به فقر و سیه روزی افتادند. از دیدگاه مجد این قحطی، بزرگترین قحطی تاریخ ایران و همچنین بزرگترین فاجعه? تاریخ ایران است که از حمله مغول در قرن سیزدهم میلادی نیز بسیار فراتر رفت. ، این واقعه یکی از مصائب بزرگ تاریخ ایران است که درباره آن مطالب اندکی نوشته شده و حتی کمترشناخته شده‌است.محمدقلی مجد برآورد کرده است که در طول سال‌های 19171919 بین هشت تا ده میلیون نفر از جمعیت بیست میلیونی ایران یعنی 40 درصد از جمعیت ایران، در اثر قحطی یا بیماری‌های ناشی از سوء تغذیه از بین رفتند.مجد دولت بریتانیا را به دلیل خرید گسترده غله و مواد غذایی در ایران، وارد نکردن غذا از هند و بین‌النهرین، ممانعت از ورود غذا از ایالات متحده و اتخاذ سیاست‌های مالی از جمله نپرداختن درآمدهای نفت به ایران، مسبب اصلی می داند.

در خصوص وضعیت مردم لرستان در این دوره، منابع اطلاعات زیادی به دست نمی دهند.آرنولد ویلسنwilson.sir ar.tal مامور انگلیسی که همزمان با جنگ جهانی اول به لرستان آمده در خصوص وضعیت لرستان می نویسد:«درمنطقه لرستان به هیچ چیز نمی شود اطمینان کرد و عموم طوایف در حال حاضر نسبت به هم نگران و بدبین هستند واز گذشته دلتنگ وازآینده هم ناامید ومایوس اند وتنها چیزی که ضمن معاشرت با قبایل مختلف لرستان به آن توجه می شود ، احساسات وطن پرستانه ای است که مردم این ناحیه به آب وخاک آبا و اجدادی خود دارند.»

او همچنین درباره فقر مردم شهرنشین وغارت اموال آنان توسط یاغیان، می نویسد:«لرستان درموقع مسافرت اینجانب دچار وضع اسفناکی بود نه فقط مردم شهرنشین در فقر و مسکنت بسر می بردند بلکه گاهی مورد حمله اشرار یاغی ومتمرد واقع شده واموال و اثاثیه آنها به تاراج می رفت.»

او در نامه ای که در خرم آباد به پدرش نوشته است، اوضاع شهر خرم آباد را اینگونه توصیف می کند:«خرم آباد ،عبارت است ازیک ناحیه خراب و ویرانی که      وبا اینکه درایام پیشین این حوالی عموماً آباد ومعمور بوده ، اینک اغلب قنوات رو به خرابی نهاده وساکنان دهات خانه وزندگی خود را ترک گفته و به اطراف متواری شده اند. خانه ها وباغات اکثر قرا وقصبات خالی از جمعیت است وعده معدودی هم که مانده مدام در معرض تاخت وتاز و چپاول الوار هستند. هرج و مرج و ناامنی ، نبود نظم و آرامش، یکی از بلیات جانسوزی است که مردم این مملکت به آن دچار شده اند و مادام که برای اعاده نظم و آرامش واستقرار امنیت اقدامی نشود ، اهالی این کشور روی آسایش و خوشبختی را نخواهند دید.»

سیسیل جان ادموندزCecil John Edmonds از دیگر کارگزاران انگلیسی است که در خلال سال های جنگ جهانی اول به لرستان مسافرت کرده است. او که برای مذاکره با سران لرستان برای عبور کاروان لینچ در سال 1295ش/1917 م به لرستان آمده بود، در یادداشت های خود تصویری از فقر و ناامنی در لرستان بدست می دهد. او درباره تنگ دستی مردم بروجرد در جنگ جهانی اول، می نویسد:

«فقر به طرز وحشتناکی در این شهر حکمفرماست وخیابان ها از مرد وزن فقیر موج می زند.»

جنگ جهانی اول که به قول بروجردی ها «پر آن بروجرد را هم گرفت» موجب کم یابی، گرانی و قحطی شد. به دستور آیت الله بروجردی، بازاریان یک نانوایی درست کردند و در روز به هر نفر یک قرص نان می دادند. مردم از شدت بی چیزی خون گوسفندان و گاوهایی که سر بریده می شد را پس از جوشاندن و لخته شدن بدون نان می خوردند تا زنده بمانند .چیزی تا آدم خواری نمانده بود.

ادموندز همچنین از وجود تعداد زیادی اسلحه در دست عشایر لرستان خبر می دهد . او می نویسد:

«لرهای تمام نواحی که از آنجا گذشته ام، کاملاً مسلح می باشند. تفنگ های ژاندارمری کوچک درهمه جا به چشم می خورد و اینها از سال 1915م که تمام بالاگریوه قیام نمود و قشون ژاندارم لرستان ونواحی را از میان برداشت به وجود آمد . ولی ارزش اینها به علت کمبود نسبی فشنگ پایین آمده است. تفنگ های دستی انگلیسی کمیاب نیستند و با 60 تومان می توان آن را بدست آورد . تقریباً نصف بیشتر آنچه که در عربستان ارزش دارند .همه قسم تفنگ ومهمات به وسیله قاطر از پشت کوه وناحیه کلهر آورده می شود.»

سال وطنی

در تاریخ لرستان معمولا سال هایی که حادثه خاصی رخ می داد، آن سال را بنام آن حادثه یا اتفاق در اذهان ثبت می شد و تا سال ها از آن یاد می شد. همانند سال برف سال،سال مشمشه(بیماری وبا)،سال بزمیری،سال قحطی و... یکی از این سال های مهم «وطنی سال» است.آقای والیزاده معجزی ذیل حوادث سال 1335ت 1337هجری قمری که مقارن با جنگ جهانی اول است اشاره می کند که درخلال این سال ها تعداد زیادی از اهالی فارس و شیراز به دلیل قحطی و کمبود مواد خوراکی ازآنجا کوچ کرده به شهر خرم آباد وارد شدند.آنها در خانه های اعیان و ثروتمندان شهر مشغول به کار شدند.تعدادی نیز به طرف الشتر راهی شدند.زیرا در آنجا نسبتا اوضاع غله و خواروبار بهتر بود.مهر علی خان امیر منظم که ریاست ایل حسنوند را به عهده داشت نهایت حمایت را از این قحطی زدگان شیرازی به جا آورد.او عده ای از آنان را در مرکز بخش ساکن کرد و مابقی را در بین روستاهای الیشتر تقسیم کرد و هر چند نفر را به یک روستای پرجمعیت فرستاد.بنا به نوشته معجزی ورود این مهاجرین به لرستان باعث بالا رفتن قیمت غله شد،مردم به زحمت افتادند و بعضی امراض در همه جای کشور شایع شد و جمعی تلف شدند.

پانوشت

  1-قلعه دهکرد، مربوط به دوره قاجار است و در شهرستان بروجرد، بخش مرکزی، دهستان والانجرد، روستای دهکرد واقع شده و این اثر در تاریخ 1 مرداد 1386 با شماره ثبت 19319 به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.