سفارش تبلیغ
صبا ویژن

لرستان در آینه تاریخ

اتابکان لرستان کوچک.بقلم بارتولد اشپولر.مترجم سعادت خودگو

هرکه ناموخت از گذشت روزگار       هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار(رودکی)

مقدمه

درباره اتابکان لرکوچک،تا کنون مقالات و نوشته های مختلفی از سوی نویسندگان و محققان داخلی و خارجی به چاپ رسیده است.مقاله حاضر تاریخ مختصر و فشرده ای است درباره ی سلسله اتابکان لرستان به قلم «بارتولد اشپولر» نویسنده ی آلمانی که در دایرة المعارف ایرانی (ایرانیکا) به چاپ رسیده است .لازم به ذکر است که مقاله ای دیگر تحت همین عنوان در دایرة المعارف اسلامی به قلم پروفسور« مینورسکی» نوشته شده که دکتر سکندرامان اللهی بهاروند آن را در ابتدای کتاب «دو سفر نامه درباره لرستان»قبلا ترجمه و منتشر کرده است.این دو مقاله در مجموع نسبت به مقالاتی ومطالبی که نویسندگان داخلی درباره این سلسله نگاشته اند، ازدقت و ظرافت بیشتری برخوردارند. ولی با همه این احوال باز اشتباهاتی در آنها به چشم می خورد.در اینجا لازم است از پروفسور "چالز ملویل" استاد دانشگاه کمبریج که زحمت کشیده و متن اصلی مقاله را برای نگارنده ارسال داشته اند تشکر و قدرانی نمایم.لازم به توضیح است پرفسور چارلز ملویل در سال 1375جهت یک سخنرانی به دانشگاه اصفهان آمده بودند و بنده نیز در آن زمان در حال نگارش کتاب اتابکان لر کوچک بودم از این رو از ایشان خواستم چنانچه در انگلستان مقاله یا اطلاعات جدیدی در باره این سلسله نوشته شده برای نگارنده بفرستند.ایشان نیز با بلند نظری پس از چندی مقاله ذیل را که ترجمه آن را تقدیم دوست داران تاریخ و فرهنگ این دیار می شود،ارسال کردند.

اتابکان لرستان کوچک

اتابکان لرستان، فرمانروایان ،بخشی از کوهستان های زاگرس واقع در جنوب غربی ایران در قرون میانه متاخر بودند.لرستان ترکیبی از اقوام لر ،کرد و غیره بود،و در آن دو سلسله ،اتابکان لرستان بزرگ (لر بزرگ) و دیگر لرستان (لر کوچک)وجود داشت.تنها مختصری از تاریخ سیاسیشان شناخته شده است و در مورد ترتیب سنوات منابع اغلب با هم اختلاف دارند.بویژه،درباه پیشرفت های اقتصادی و مذاهب درون ناحیه چیزی گزارش نشده است.گذشته از این ،گزارش هایی که آمده همواره مورد اطمینان نیستند.

اتابکان لرستان کوچک (580-1006 ق/1184-1597 م) مرکز حکومتشان خرم آباد بود.سلسله ای که از طایفه جنگرویی(جنگردی) بوده و به خورشیدی نیز شهرت یافت.شجاع الدین خورشید ابن ابوبکر1،به دنبال مرگ مالک الرقاب خود،حسّام الدین [شوهلی] 2 در سال 580ق/85-1184م (یا پیش تر در سال570 ق/75-1174م)حاکمی مستقل گردید و بر خود عنوان «اتابک» نهاد.او لشکر کشی های متعددی علیه طوایف انجام داد و ناحیه «طرازک» در خوزستان را در قبال قبله ای 3 معین از قبیله عباسی بدست آورد .وی اوقاتش را میان ییلاق و قشلاق تقسیم کرده بود و گفته می شود ،در سن صد سالگی در سال 621 ق/1224 م در گذشته است . سپس برادرزاده اش سیف الدّین  رستم با زور قدرت رت غضب نمود و ثابت کرد حاکمی شایسته است.جانشینان رستم، برادرزاده اش شرف الدّین ابوبکر و بعد عزالدّین گرشاسب- که با بیوه ی حاکم قبلی ازدواج کرد بودند.حکمران بعدی حسام الدّین خلیل بود که جانش را در نزاعی خانوادگی از دست داد.4خلیفه[عباسی] از به رسمیّت شناختن حکومت برادرش بدرالدین مسعود خودداری کرد. بنابراین او با پشتیبانی مغولان توانست موقعیت خود را دوباره بازیابد.بخشی از غنایمی که در نتیجه ی فتح بغداد بدست آمد به وی واگذارشد ولی در سال 658 ق/1260 مجان سپرد.

کشمکش بر سر جانشینی میان دو تن از پسرانش توسط ابا اقا[خان] که از جانب پدرش هلاکو عمل می کرد با انتصاب پسر عموهایش تاج الدّین شاه بن خلیل ، خاتمه داده شد. هیچ اطلاعاتی دربارهء سلطنت تاج الدّین ، به غیر آنچه وی در سال 677 ق/79-1278 به دستور ایل خان به قتل رسیده ، در دست نسیت.بعد از این،قلمرو میان دو پسر دیگر بدر الدّین مسعود تقسیم گردید.ناحیه«دلار» به فلک الدّین حسن و املاک سلطنتی (ااینجو) به عز الدّین حسین اعطا شد. این دو، لشکر کشی هایی جهت وسعت دادن به متصرفاتشان که در نهایت از همدان به شوشتر و از اصفهان به مناطق عرب نشین گسترش یافت، ترتیب دادند.در سال 692 ق/1293 م ایلخان گیخاتو هر دو را عزل و بجای آنها جمال الدّین پسر خضر5 در سال  693ق/1294 م در نزدیکی خرم آباد توسط سپاهیانش کشته شد.و ارتش حسام الدین عمر مجبور گردید در همان سال قدرت را به صمصام الدی محمود تسلیم نماید. او در سال 695 ق/1296 م  به جرم همدستی در قتل خضرتوسط خازن خان اعدام گردید.سپس عزالدین احمد جانشین شد که تحت سرپرستی عمویش بدرالدّین مسعود یکی از پسرانش فلک الدّین   قرار داشت.

قلمرو میان این دو تقسیم گردید امّا بعدها  عز الدّین [احمد] کنترل کامل را در دست گرفت وتا 716 ق/17-1316  م یا 720ق/1320 م سلطنت نمود.قلمروی جکومتیش سپس به بیوه اش دولت خاتون منتقل گردید که به نفع برادرش عز الدّین محمود (دوم) کناره گیری کرد.با روی کار آمدن وی ، شاخه ای جدید از شاهزادگان آغاز شد.او بطور رسمی از سوی ایلخان ابوسعید مورد تائید قرار گرفت و تا سال 730ق/30-1329 م زمام امور را در دست داشت.وارث او پسرش شجاع الدّین محمود بود که در سال 750ق/69-1368 م کشته شد .  

عز الدّین (سوم) پسر شجاع الدّین که لقب مَلِک داشت ،با دادن یکی از دختران خود به ازدواج یکی از شاهزادگان مظفری و دیگری به احمد بن اویس جلایری موقعیت خود را در کشور تثبیت کرد.اما اخبار و گزارش ها ی،درست یا نادرست بیانگر آنست که او فشار زیادی بر لرها آورده بود و همین امر بهانه ای شد تا در سال 788ق/1386 م تیمور به قلمروی او هجوم آوردکه در نیتجه آن بروجرد ویران و خرم آباد کاملا خراب گردید.در آن زمان چه اتفاقی برای عز الدّین رخ داد،دانسته نیست. ولی به دنبال آن که دوباره ظاهر شد موقتاً به ترکستان تبعیت گردید و بعد از سه سال اجازه یافت به لرستان مراجعت نماید و همگامی که تیمور در سال 795-796 ق/1392-1393 م یورش دوم خود را آغاز کرد،توانست در برابر او بگریزد که با خسارت قابل توجهی به  لر ها وارد آمده ،قلمروی او برای مدتی زیر نظر حکمران فارس قرار گرفت و خود وی نیز در سال806 ق/4-1404 م  به قتل رسید.پسرش سیدی احمد بعد از مرگ تیمور به سال 807 ق/1405 م دوباره قلمروی خانوادگی را تصاحب کرد و تا سال 815 ق/ 13-1412 م یا 825 ق/ 1422 م سلطنت نمود.

شاه حسین برادر سیدی احمد که ادعا می کرد از نسل علی [ع] است پیش از آنکه مرگش در نبردی به سال 871 ق/67-1466 م یا 873 ق/69-1468 م فرا رسد،از طریق چندین عملیاتی نظامی مناطقی را از جانب همدان اصفهان تصرف کرد.پسرش شاه رستم و نوه اش اغور (اغوز) به خاندان صفوی پیوستند.این امر سبب شد تا صفویان بارها منازعات خانوادگی [اتابکان] که در تاریخ مختلفی روی داد ،مداخله نمایند.بعد از مرگ شاه عباس (دوم) به سال 985 ق/1577 م حکمران آن زمان لرستان ،محمّدی ، سیادت و برتری سلطان مراد سوم عثمانی را پذیرفت امّا بعدها مجدداً اتحادش را با خاندان صفوی تجدید کرد.پسرش شاهوردی به آنها (صفویان) وفادار ماند و شاه عباس اول (996-1038 ق/ 1588-1629 م ) با دختر شاهوردی با ملاحظه این که موجبات وحدت را فراهم آورد ، ازواج کرد.اما هنگامی که شاه عباس نزدیک گردید ،شاهوردی به بغداد گریخت.او در سال 1003ق/65-1594 م دوباره به حکومت گمارده شد ولی باز نافرمان شدوس رانجام به سال 1006ق/98-1597 م به اسارت درامده و به قتل رسید.بدین ترتییب سلسه اتابکان یا امرای لرستان کوچک پایان یافت.والیان بعدی لرستان که [قلمرویشان] بعدها تنها به پشکوه محدود شد ،هم نسل خود را به این سلسله می رساندند6.

پی نوشت

آنچه در پی می آید توضیحات مترجم است

1.شجاع الدین خورشید بن ابوبکر در متن اصلی به صورت « شجاع الدین خورشید بن علی » آمده که اشتباه است ونام کامل مؤسس سلسله ی اتابکان لر کوچک« شجاع الدین خورشید بن ابوبکر بن محمد بن خورشید» است.

2.حسام الدین شوهلی از طایفه افشاگر گرگ بود که در اواخر دوره  ی سلجوقی حاکم لرستان و خوزستان گردید.

3.نام قلعه مذکور «دژ منگره» بود که از قلاع نظامی مهم لرستان در دوره یا اتابکان لرستان بوده است.

4.لازم به توضیح است که حسام الدین خلیل در جنگی که میان وی و «سلیمان شاه ایوه » به سال 640ق رخ داد کشته شد .در این جنگ سپاهیان شاه شرکت داشتند و همین امر سبب شکست حسام الین خلیل گردید.

5.در متن اصلی بجای جمال الین خضر ،تاج الدین آمده است که نادرست است.

این مقاله اولین بار در سال1376 در فصلنامه شقایق سال1شماره 3و4منتشر شده است


امیر کبیر و لرستان

امیر کبیر و لرستان

«می خواهم مملکتی که من صدر اعظمش هستم آنقدر امن و امان باشد که گرگی وجود نداشته باشد که در کنارش میش آب بخورد .»امیرکبیر

در فاصله فوت محمد شاه قاجار و روی کار آمدن ناصرالدین شاه همچنان که رسم دیرین تاریخ ایران بود  در بسیاری از ایالات و ولایات ایران از قبیل خراسان ،فارس ،کرمانشاه و لرستان هرج و مرج و آشوب به پا شد .این دوره های فترت در تاریخ ایران به «شاه مرد» یا «شاه میری» معروفند که معمولا با جنگ،قحطی، غارت وخونریزی توام بودند.این اغتشاشات تا روی کار آمدن پادشاه بعدی و تثبیت دوباره اوضاع سیاسی ادامه داشت.دوره های شاه میری در مناطقی که بافت عشایری داشتند بسیار وحشتناک تر از مناطق شهری و روستایی بود.اغتشاشات لرستان سرانجام با روی کار آمدن ناصرالدین شاه قاجار بتدریج فروکش کرد.

پس از محمد شاه، پسر شانزده ساله اش ناصر الدین شاه (1264-1313 هـ ق) که مقام ولیعهدی داشت و در آذربایجان به سر می برد با حسن تدبیر وزیر لایق خود یعنی میرزا تقی خان امیرکبیر ، از تبریز به تهران آمد و رسما تاجگذاری کرد .در طول پنجاه سال سلطنت ناصر الدین شاه ، تحولات عمده ای در کشور به وقوع پیوست. متاسفانه اوضاع لرستان در این دوره به رغم اصلاحاتی چند که به همت وزرایی لایق چون امیر کبیر صورت گرفت همانند گذشته نابسامان بود و حکام و شاهزادگان مستبد وبی تدبیر و کوته فکر ، عرصه را بر مردم این سامان تنگ ساخته بودند .اما در این بین، دوره چند ساله وزارت میرزا تقی خان امیر کبیر وزیر با تدبیر ، اصلاحگر و روشنفکر ناصرالدین شاه یک استثنا بود.در این دوره کوتاه در واقع امیر بود که قدرت بلامنازع را درکشور دست داشت.میرزا تقی خان امیر کبیر که اوضاع کشور را آشفته دید ،سعی کرد افراد باکفایت و شایسته را برای اداره ولایات به مناطق مختلف ایران بفرستد . او برای آرام کردن لرستان که پس از مرگ محمد شاه سخت دچار هرج و مرج شده بود،اردشیر میرزا را انتخاب کرد .اردشیر میرزا (1165 تا 167 هـ ق) پسر نهم عباس میرزا و مردی فاضل ،ادیب و شاعر  بود. پیش از آمدن اردشیر میرزا به لرستان سربازان ماکویی شهر خرم آباد را خراب کرده بودند . اردشیر میرزا وظیفه داشت به اغتشاشات لرستان پایان دهد . او از راه بروجرد به خرم آباد آمد و سران طوایف بیرانوند ، سگوند و دلفان را مجازات ، و عده ای را نیزدستگیر و به تهران اعزام کرد .

 اردشیر میرزا حاکم لرستان

 پس از حکومت کوتاه اردشیر میززا، خانلر میرزا احتشام الدوله (1266 تا 1275 هـ ق) پسر هفدهم عباس میرزاحاکم لرستان شد . از طرف خانلر میرزا ایلدروم میرزا (برادر محمد شاه قاجار) که شخصی خونخوار بود و عطشی شدید به کشتن بی گناهان داشت ، حاکم لرستان شد . از جمله حوادث مهم این این دوره ، شورش طوایف سگوند و جودکی ضد حکومت ایلدروم میرزا بود. علت اصلی این شورش ، کشته شدن «نصیر خان جودکی»  به دست ایلدروم میرزا بود . فرزندان نصیر خان پس از قتل پدر ، بر ایلدروم میرزا شوریدند و چنانچه کمکهای ایل بختیاری و والی پشتکوه نبود ، ایلدروم میرزا قادر به رفع این شورش نمی شد . سرانجام طوایف شورشی مجبور به ترک پیشکوه و اقامت در میان اعراب بنی لام شدند .

به یقین ، خانلر میرزا بدون توجه به موقعیت لرستان ، با ظلم و ستم و کشتار روسای دلفان و دربند کردن نصیر خان جودکی و قتل او ، مرتکب اشتباهی بزرگ شد . او نصیرخان را با حیله دربند کشید و ریاست طایفه جودکی را به برادر او داد و همین امر موجب نفاق در میان این طایفه شد و سرانجام پسران نصیر خان ، سه تن از عموهای خود را که مطیع حکومت وقت شده بودند ، کشتند . در این هنگام منطقه دلفان نیز ناآرام شد . ایلدروم میرزا خودسرانه و به نام اینکه «میرزا تقی خان امیر کبیر فرمان داده است» عده زیادی از روسای دلفان را اعدام و خود به بروجرد فرار کرد . خانلر میرزا او را در راس نیرویی متشکل از سواران ولی خان سیلاخوری و عباس قلی خان والی و سوارانی از بختیاری برای دفع شورش دلفان اعزام کرد . این گروه ، از طریق طرهان به خاوه (دلفان) اعزام شدند و علی مردان خان حسنوند را که از بزرگان سلسله و دلفان بود کشتند و موسی خان حسنوند را متواری ساختند و از راه صیمره عازم دفع طایفه سگوند شدند . طایفه سگوند پس از شکست از جلال الدین میرزا به میان طایفه عرب بنی لام پناه بردند . سواران سگوند ، پس از زد و خوردهای فراوان ناچار به تسلیم شدند و موقتاً دست از تاخت و تاز کشیدند.

از جمله اسنادی که از زمان حکومت خانلر میرزا به جای مانده ، گزارش مفصلی است که مباشر لرستان درباره امور مالی و اوضاع لرستان به ناصر الدین شاه می دهد . او در این گزارش ، از بی نظمی امور مالیاتی در لرستان به شاه شکایت کرده است و برای وصول منظم مالیات به شاه پیشنهاد می دهد که اولا باید حکام بروجرد و خوزستان با حاکم لرستان برای وصول مالیات همکاری کنند . زیرا بسیاری از طوایف برای فرار از مالیات به مناطق خوزستان و بروجرد می روند و دیگر آنکه لازم است دو فوج سرباز و چهار صد هزار سوار ، همواره نزد حاکم لرستان باشد تا با این قوا بهتر بتوان مالیات لرستان را وصول ، و طوایف را به تدریج یکجانشین کرد . ناصر الدین شاه در حاشیه گزارش می نویسد :

«ان شاء الله سعی کند که منظم شود و مالیات وصول شود و به مرور تخته قاپو شود آنچه لازمه حسن کفایت است در کار آنجا ظاهر سازد .»

 

 میزا تقی خان امیر کبیر

در خصوص نحوه حکومت احتشام الدوله در لرستان و برخورد میرزا تقی خان امیر کبیر روایتی وجود دارد که شنیدنی است . در این روایت آمده است که در ایام صدارت میرزا تقی خان امیر کبیر ، روزی احتشام الدوله خانلر میرزا عموی ناصر الدین شاه که والی لرستان بود ، به تهران آمد و به حضور میرزا تقی خان رسید .

امیر از احتشام الدوله پرسید : «خانلر میرزا ، وضع لرستان چطور است .»

حاکم لرستان جواب داد : « قربان ، اوضاع به قدری امن و امان است که گرگ و میش از یک جوی آب می خورند» .

امیر برآشفت و گفت : «می خواهم مملکتی که من صدر اعظمش هستم آنقدر امن و امان باشد که گرگی وجود نداشته باشد که در کنارش میش آب بخورد . » خانلر میرزا که در قابل این منطق امیر کبیر جوابی نداشت ، سر را پایین انداخت و چیزی نگفت.

از جمله اقدامات خانلر میرزا در شهر خرم آباد ، احداث نهری موسوم به نهر ناصری بود . در کتاب «روضه الصفا» در خصوص چگونگی احداث این نهر آمده است :

«در این اوقات ، همت بلند امیر زاده آزاده (خانلر میرزا) به آبادی و خرمی بلده خرم آباد مقیم بود و چون شهر خرم آباد در دامان کوهی واقع است و آبی که از زیر قلعه و بالا می جوشد (آب گلستان) به واسطه آنکه دو ثلث شهر خرم آباد از آن ارفع است بدانجا نمی نشیند و غالب بیوتات متوطنین شهر را از آن آب قسمت و بهر حاصل نمی گردد و غالباً به علت قلت آب و بدی هوا امراض مزمنه متوقفین شهر را علیل و مریض دارد . نواب والا در مقام چاره این کار بر آمد و به اعلی وادنی و از اطراف و اکناف شهر تماشا و سیر کرده علامت و آثار و قلل و دمی شهری قدیم در پهلوی جبل و قلل مشاهده کرد تا محقق گشت که در ازمنه سالفه نیز آب به شهر خرم آباد از رودخانه می آورده اند ، لهذا از تنگ رباط که تا شهر یک فرسخ و نیم مساحت دارد نهری بریده در تمامت معابر با آهنگ و سنگ و ساروج محک کرده و فرو بسته بغلهای جبل را شکافته و مدت دو ماه ایام توقف خرم آباد نهرها را به شهر متصل ساخته به جمع خانهای فراز و فرود رسیده همه سیراب شوند و در بیوتات خود حوض و باغچه و بساتین و حدایق متنزهه بساختند . »

همچنین در کتاب «مراه البلدان» در مورد احداث نهر ناصری آمده است :

شهر خرم آباد که آب جاری نداشت و مردم از آب ، تنگی می کشیدند و یک فرسخی شهر آثار نهری بود، به حکم نواب والا احتشام السلطنه نهر را حفر نموده به واسطه آن شهر خرم آباد را دارای آب جاری نمودند .

علاوه بر احداث نهر ناصری در شمال شهر خرم آباد به سال 1268 هـ ق در همین سال رباطها یا کاروانسراهایی در بین راه خرم آباد به دزفول ساخته شد که هم اکنون نیز آثار آنها به چشم
می خورد. از آن جمله می توان به کاروانسرای گوشه ، قلعه نصیر ، قلعه چمشک ، قلعه رزه و
     اشاره کرد . در ضمن تعمیراتی نیز در ساختمان قلعه فلک الافلاک بنا به دستور خانلر میرزا انجام گرفت.

جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به کتاب «لرستان در عهد قاجار» تالیف نگارنده. 


خرم آباد در انقلاب مشروطیت(قسمت سوم)

خرم آباد در انقلاب مشروطیت(قسمت سوم)

سیف الله خان سپس یک نفر از نوکران خود را به محله چاغروند ها واقع در کوی بابا طاهر فرستاد و آقا ربیعا و معین السلطنه را از واقعه باخبر کرد. طولی نکشید تعدادی تفنگچی از چاغروندها نیز به سیف الله خان پیوستند. شهر یک سره غرق آشوب و غلغله شد و تعداد زیادی از مردم شهر به کمک چاغروند ها و والیزاده ها شتافتند. نظام السلطنه و سربازان او در تنگنای محاصره قرار گرفتند. احدی از قزاقان و تفنگچیان نظام السلطنه جرأت خروج از پناهگاه خود را نداشتند.

سرانجام شب فرا رسید و نظام السلطنه که از لحاظ نظامی در موقعیت بدی قرار داشت ، مجبور شد سربازان خود را از تیررس شورشیان خارج کند. بنابراین از تاریکی شب استفاده کرده از رودخانه عبور کرد و سربازان خود را در آن سوی رودخانه یعنی شمشیرآباد فعلی که در آن زمان« محسن آباد» نامیده می شد، مستقر کرد. صبح روز بعد شورشیان به دارالحکومه ریختند و تمام اسباب و وسایل درون دارالحکومه را غارت کردند. در همین اثنا نظر علی خان طرهانی (فتح السلطان) نیز که توسط قاصد اعزامی آقا ربیعا و معین السلطنه از حوادث اخیر آگاه شده بود، در رأس اردوی نظامی خود متشکل از عشایر جنگجوی طرحان ، به خرم آباد آمد و در کنار مناره آجری یا پامنار اردو زد.

نظر علی خان با رؤسای شهر دربارة نظام السلطنه به مشورت پرداخت. پس از آمدن نظر علی خان ، «شیخ علی خان  بیرانوند، داماد سیف الله خان که از خوانین بزرگ ایل بیرانوند بود، نیز در رأس گروهی از عشایر بیرانوند وارد شهر شد .با آمدن این دو و تعدادی دیگر از سران طوایف لرستان . نیروهای انقلابی خرم آباد کاملاً قدرتمند شدند و مصمم شدند کار نظام السلطنه را یکسره سازند. حمله آغاز شد و دیری نپایید نیروهای نظام السلطنه در یک درگیری مختصر شکست خوردند و قوای انقلابی ، نظام السلطنه را که از عمال و دست نشاندگان محمد علی شاه بود ، دستگیر و به خرم آباد آورده او را به خانه امام جمعه خرم آباد ، سیدباقر طباطبایی برده ، زندانی کردند.

 

سید محمد باقر طبا طبایی امام جمعه خرم آباد در زمان انقلاب مشروطیت

 سران شورشی که عمدتاً از اشرافیت شهری و خوانین لرستان بودند از جمله ، نظر علی خان ، شیخ علی خان ، دیوان بیگی، آقا ربیعا، معین السلطنه ، سیف الله خان ، و عده ای از معاریف شهر، در خانه امام جمعه با نظام السلطنه ملاقات کردند و از او خواستند هر چه زودتر دستور آزادی فاضل خان و حسن خان سگوند را که در بروجرد زندانی بودند صادر کند. نظام السلطنه که چاره ای نداشت فوراً تعدادی قزاق را همراه تعدادی از سواران سگوند به بروجرد فرستاد تا اسرا را باز گردانند.

نظام السلطنه که قبل از رسیدن به حکومت لرستان در خوزستان اعراب را سرکوب و موفق به وصول مالیات های معوقه از آنان شده بود و از طرف محمد علی شاه به پاس خدماتش ملقب به «سردار مکرم» شده بود حال اسیر و درمانده در دست انقلابیون لرستان گرفتار شده بود.

 

 

 نشسته نفر سوم از راست :نظر علی خان طرحانی  

نظام السلطنه چند روزی در خانه امام جمعه زندانی شد. او که تمام راه ها را به روی خود بسته دید. مخفیانه به «حاج ملا رشید» که رهبری جپههضد مشروطه را در دست داشت، متوسل شد.نظام السلطنه نامه ای محرمانه ، به ملا رشید نوشت؛ «شما در این شهر مجتهد و جانشین پیامبر اسلام می باشید، چرا از این مردم نمی پرسید مرا به چه گناهی حبس و اموالم را غارت کرده اند»

حاج ملا رشید نه تنها با نظام السلطنه از قبل دوست بود بلکه با حسین قلی خان عموی او سابقه روابط نزدیکی داشت . از این رو حاج ملا رشید در حمایت از نظام السلطنه مریدان خود را جمع کرد و خطاب به آنها گفت: از نظام السلطنه چه عمل خلافی دیده اید؟ آیا حرامی را حلال و یا حلالی را حرام کرده؟ آیا حکم خلاف عدالتی صادر کرده ؟ آیا نسبت به شما ظلم و اجحافی نموده؟ خدای ناخواسته ، ناموسی را هتک کرده؟ آخر شما با کدام مجوز شرعی یا عرفی او را حبس و اموالش را غارت کرده اید؟‏  ‎  ! »

حاج ملا رشید سپس گفت، شما مردمی کوفی صفت و بی حمیت می باشید که در جلو چشم شما مشتی طماع و خدانشناس برای خوردن مالیات دولت با حاکم شهر شما این طور رفتار می کنند و در میان شما یک مرد غیرتمند پیدا نشد که به این مردم اعتراض کند که آخر به جرم چه گناهی حاکم شهر را حبس و اموالش را غارت و اردویش را خلع سلاح می کنید آیا مردم بربرستان و زنگبار با حاکم خودشان این طور رفتار می کنند.

صحبت های حاج ملا رشید باعث پشیمانی مردم از کرده خود شد و آنها سراسیمه برای آزاد کردن نظام السلطنه به طرف خانه امام جمعه حرکت کردند. ولی محافظان و نوکران امام جمعه از باز کردن در خانه خودداری کردند . هواداران حاج ملا رشید شروع به سنگ پرت کردن به طرف در خانه کردند و سپس در خانه امام جمعه را آتش زدند.سیف الله خان والیزاده و عبدالعلی ساکی و حاج محمد نقی که جزو محافظان نظام السلطنه بودند، از دیوار خانه امام جمعه خود را به باغ پشت خانه انداخته ، فرار کردند . تیراندازی و جنگ تن به تن بین مهاجمان و مدافعان شروع شد.تعدادی از دو طرف کشته و مجروح شد . اثاثیه و اموال منزل امام جمعه غارت شد و نسبت به همسر او «خانم بالا» و دخترش«خانم خانما» و نوکران او توهین و بی حرمتی زیادی روا داشتند. آنها نظام السلطنه و معاونش، شهاب بختیاری، را به خانه حاج ملا رشید بردند . نظام السلطنه در دیدار با حاج ملا رشید گفت: آقا ربیعا و معین السلطنه و دیوان بیگی به پشتیبانی نظرعلی خان این شورش را برپاکرده تا مالیات دولت را پایمال سازند و در کار خود توفیق حاصل کردند. اکنون که مالیات دولت را حیف و میل کرده اند ، مجوز غارت اموال شخصی من و متعلقینم و نیز مجوز غارت اموال دولت که در گلستان و محسن آباد بوده اند ، برای آنان چیست و در این باب چه حرف مقرون به حسابی دارند؟ حاج ملا رشید سپس به سران انقلاب پیغام فرستاد بی درنگ اموال غارت شده را نزد هر کس هست باز پس گرفته و به نظام السلطنه تحویل دهند.

نظر علی خان طرحانی کماکان در کنار قلعه فلک الافلاک در گلستان ارم اردو زده بود و چادر مسکونی او تبدیل به ستاد قوای انقلابی شده بود . تعدادی از مردم خرم آباد که ازکرده خود پشیمان شده بودند و وجود نظر علی خان امیر اشرف وشیخ علی خان بیرانوند وعشایر تحت فرمان آنها را مخل آسایش و آرامش خود می دیدند، تصمیم گرفتند نظر علی خان را از خرم آباد دور کنند، طولی نکشید به اردوی او حمله کردند. سپاهیان نظر علی خان شکست خوردند و نظر علی خان به طرف کوهدشت عقب نشینی کرد. نظام السلطنه که در سایه حمایت حاج ملا رشید دوباره قدرت خود را به دست آورده بود به دارالحکومه رفت و در آنجا مستقر شد.

  نتتا

   رضاقلی خان نظام السلطنه مافی

بدیهی است حادثه خرم آباد همزمان با سوء قصد به جان محمد علی شاه رخ داد از این پس رابطه مجلس و شاه روز به روز به وخامت گراید و اوضاع ایران هر روز آشفته تر می شود. تا آنجا که محمد علی شاه چند ماه بعد درصدد انحلال کامل مشروطه برآمد.

دامنه شورش مردم خرم آباد به حدی بود که«چارلز مارلینگ»charlzmarllig  »که در طی سال‌های 1905-1907 و در طول انقلاب مشروطه، سفیر وقت بریتانیا در ایران بود، مجبور شد آنرا به وزارت خارجه انگلستان مخابره کند.او در گزارشی به سر ادوارد گری Adward garyوزیر امور خارجه انگلیس در لندن در تاریخ 26 فوریه 1908م/اسفند 1286ش در خصوص حادثه خرم آباد نوشت:

     «در حوالی خرم آباد اغتشاش سختی به ظهور رسیده ، الوار حاکم محلی را در قلعه فلک الافلاک محاصره نموده اند .»

او در گزارشی دیگر در مورخه 27 مارس 1908م /فروردین 1287ش اظهار داشت:

    «فاتح السلطنه (لقب نظر علی خان طرحانی) داماد شاهزاده سالارالدوله اخیراً به شهر خرم آباد حمله نموده آن را قبضه و تمام مایملک حکومت را غارت کرده ، حاکم در خانه مجتهد بزرگ آنجا پناهنده گردیده ، حاکم لرستان برادرزاده نظام السلطنه، صدر اعظم حاکم است. »

   

  

چارلز مارلینگ سفیر انگلستان در ایران در زمان مشروطیت

  به دنبال انقلابی که در شهر خرم آباد رخ داد، حسین قلی خان نظام السلطنه، عموی رضا قلی خان که چند صباحی صدر اعظم محمد علی شاه بود، درنامه مفصلی به تاریخ خرداد 1287ش / مه 1908 از او خواست تا از حکومت لرستان استعفاء دهد و به تهران باز گردد .این درحالی بود که خود یک ماه پیش، در اردیبهشت ماه، از ریاست وزرایی استعفا داده بود .او نوشت :

    «در عالم پدر و فرزندی و کمال مهر قلبی و خیر خواهی که نسبت به شما دارم ،به هیچ وجه صلاح شما رادر ابقای این حکومت (حکومت لرستان )نمی دانم ؛به علت آنکه آنقدر علل ونواقص در کار دولت است که اصلاح آن از قوه من وشما و دیگران خارج است.قطع نظر از اینکه شرف وآبروی چندین هزارساله خودتان واین خانواده تضییع خواهد شد،خطر جانی هم با این ترتیبات حالیه که مشاهده می شود، برای شما خواهد بود.»

به رغم سفارش حسین قلی خان ، رضا قلی خان تا چند ماه بعد کماکان در لرستان ماند. محمد علی شاه، در تیر 1287 ش/ سرانجام مجلس شورای ملی را به توپ بست و به کشتار و قلع و قمع آزادیخواهان پرداخت. همزمان با به توپ بستن مجلس توسط محمد علی شاه، رضا قلی خان نظام السلطنه هنوز در لرستان بود. بنا به نوشته منصوره اتحادیه؛ رضا قلی خان از طریق عموی خود حسین قلی خان از این حادثه باخبر شد. او حتی به هنگام فوت عموی خود در مرداد 1288ش/ ژوئیه1909م حاکم لرستان بود . این تاریخ مصادف با قیام شهرهای مختلف ایران از حمله تبریز و رشت و بختیاری و حمله آنها به تهران و سرنگونی محمد علی شاه قاجار از تخت سلطنت و پایان دادن به استبداد صغیر بود.

پس از برکناری محمد علی شاه ، دولت مشروطه دوم ، تمام حکام دست نشانده او را از ولایات عزل کرد. رضا قلی خان نظام السلطنه نیز از لرستان راهی تهران شد. او مدت دو سال در دورانی که اغتشاش و آشوب درنتیجه انقلاب مشروطه، ایران را فرا گرفته بود، اختیار حکومت لرستان را در دست داشت. رضا قلی خان پس از فوت عمویش لقب«نظام السلطنه» را به پاس خدمات عموی خود دریافت کرد و در دورة مشروطه دوم نیز بخاطر نیازی که دولت به تجربه و کاردانی او داشت کماکان به حکومت ایالات مختلف منصوب شد.

پانوشت:

اقتباس از کتاب« لرستان در انقلاب مشروطیت» تالیف نگارنده.

 


خرم آباد در انقلاب مشروطیت(قسمت دوم)

 

   خرم آباد در انقلاب مشروطیت(قسمت دوم)

شورش مردم خرم آباد ضد  حکومت رضاقلی خان نظام السلطنه مافی

 همزمان با اغتششات تهران وجنبش مشروطه خواهی در سراسر کشور ، سالارالدوله برادر محمد علی شاه بر لرستان حکومت می کرد .سالار الدوله که در اندیشه سلطنت بود به یاری تعدادی از سرکردگان عشایر به تهران لشکر کشی کرد ولی شکست خورد.از این رو محمد علی شاه تصمیم گرفت «رضاقلی خان مافی» ملقب به« نظام السلطنه» را به حکومت لرستان بفرستد.او از شخصیت های سیاسی مهم تاریخ معاصر ایران است و نقش مهمی در تحولات ایران در دوره قاجار داشته است. همچنین به دلیل چند دورة حکومت بر لرستان در ادوار مهم تاریخی بخصوص روزگار مشروطیت و جنگ جهانی اول از او چهره ای سرشناس در بین حکام لرستان ساخته است. نظام السلطنه نظر مساعدی دربارة مشروطه نداشت .او ظاهرا همچون محمد علی شاه مشروطه را پذیرفته بود ولی باطناً با توجه به اسناد و شواهد مختلف به مشروطه و مشروطه خواهی اعتقادی نداشت ولی از ترس روشنفکران و هواداران مشروطه جرأت و جسارت مخالفت با جنبش مشروطه خواهی ایران را در خود نمی دیدند.

 اوضاع لرستان در آستانه ورود نظام السلطنه ، بهم ریخته بود . پس از قیام سالارالدوله و شکست او چند طایفه لرستان به دلیل عدم همکاری و مخالفت با قیام سالارالدوله غارت شدند. یکی از این طوایف سگوند رحیم خانی بود. مهر علی خان سرتیپ سرکرده این طایفه کشته شد و طایفه نظرعلی خان مومیوند نیز غارت شد و خود او به نهاوند گریخت.

       

    ابو الفتح میرزا سالارالدوله حاکم لرستان

  

 نظام السلطنه حاکم خوزستان بود که فرمان حکومت لرستان را دریافت کرد ، فرمان حکومت لرستان در مرداد 1286 ش/ ژوئیه 1907 توسط امین السلطان تلگرافی به او ابلاغ شد.او شیخ خزعل را به نیابت حاکم خوزستان کرد و خود عازم لرستان شد. محمدعلی شاه از نظام السلطنه خواست به محض به لرستان حرمسرای سالارالدوله را به تهران بفرستد. نظام السلطنه به دستور شاه،حرمسرای سالارالدوله را به تهران فرستاد، تا با خود شاهزاده، به اروپا تبعید شوند.

رضاقلی خان نظام السلطنه، پس از ورود به شهر خرم آباد ، از آنجا که از هواداران محمد علی شاه و منصوبان او بود، از این رو مورد سوءظن مشروطه خواهان خرم آباد بود . یکی از اختیاراتی که دولت مشروطه به شاه داده بود ،انتخاب وزرا و حکام ولایات بود که ریاست قوه مجریه را بعهده داشت ومحمد علی شاه نیز با توجه به اختیارات خودحکام ولایات را که اغلب از اشراف و دیوانسالاران و شاهزادگان مورد اعتماد و وابسته به خود بود، انتخاب می کرد و این موضوع چندان به مذاق مشروطه طلبان و نمایندگان مجلس خوشایند نبود. از این رو تمام حرکات ورفتارهای حکام را در ولایات از طریق انجمن ها زیر نظر داشتند ودر صورت هرگونه تخلف از آنها ویا انجام توطئه ای برای از بین بردن دستاوردهای مشروطیت به مقابله برمی خواستند ویا آنها را مورد بازخواست قرار می دادند .

درچنین فضایی از بی اعتمادی میان مشروطه خواهان و حکام ، چند روز بعد از ورود نظام السلطنه به خرم آباد، از طرف اعضای انجمن خرم آباد به او پیغام داده شد، از آنجا که حکومت مشروطه شده است وشما نیز نماینده دولت مشروطه هستید لذا به انجمن بیایید و با سران انجمن ومشروطه خواهان معارفه کنید . نظام السلطنه که مردی زیرک و با هوش بود، نخواست بهانه به دست مشروطه خواهان دهد . از این رو جواب مثبت داد و روزی را برای آمدن به انجمن تعیین کرد . در ضمن مشروطه خواهان از او خواستند ، نیروی نظامی با خود نیاورد. روز موعود فرا رسید وبا آنکه نظام السلطنه بیشتر از چند نفر با خود نیاورده بود «عبدالعلی ساکی » که از مشروطه طلبان سرسخت خرم آباد بود و در عین حال در رأس قداره بندها وداروغه های شهر قرار داشت با تعدادی از هواداران در دالان عمارت حسنیه صف کشیده وبه انتظار نظام السلطنه ایستادند تا چنانچه او با سربازان مسلح وارد شود مانع ورود آنها شوند . ولی هنگامیکه نظام السلطنه وارد شد جز تعدادی افراد بی اسلحه کسی همراه او نبود. عبدالعلی جلو رفت و بعد از سلام خطاب به نظام السلطنه گفت ؛«آقای نظام السلطنه شما از طرف دولت مشروطه به سمت حکمرانی لرستان برگزیده شده اید وباید خودتان طرفدار مشروطیت وآزادی باشید . »نظام السلطنه از این اظهار بی موقع عبدالعلی تا اندازه ای ناراحت شد ولی به روی خود نیاورد وتنها در جواب او گفت ؛آقای عبدالعلی خان، وقتی که ساز را به دست آدم ناشی بدهند در سر بزرگش فوت می کند . البته وقتی که مملکت رژیم مشروطه دارد ودارای پارلمان است من به تنهایی نمی توانم مستبد باشم.

نظام السلطنه سپس وارد انجمن شد وبا سران واعضای انجمن آشنا شد . مذاکرات وگفتگوهایی صورت گرفت نظام السلطنه به رسم سیاست مداران سخنانی دوپهلو بیان کرد و بعداز صرف میوه وشیرینی از انجمن بیرون آمد و به دارالحکومه برگشت .

با توجه به وضعیت بحرانی تهران وشدت یافتن اختلافات و منازعات میان مشروطه خواهان وجبهه ضدمشروطه در تهران ، رویاروی مشروطه خواهان خرم آباد بانظام السلطنه امری دور از انتظار نبود.

 در تهران شیخ فضل الله نوری، با دعوی مشروعه به جای مشروطه و اجرای قوانین شرع بجای قوانین غربی تظاهرات بزرگی به راه انداخته بود ومحمدعلی شاه نیز با او همسویی می کرد.در شهریور 1286 ش / اوت 1907م وزیر مستبد محمدعلی شاه یعنی میرزاعلی اصغر اتابک توسط مجاهدان ترور شد. روزنامه های مختلف از جمله روزنامه روح القدس ، نسیم شمال ، مساوات ، حبل المتین ، ندای وطن ... یکی پس از دیگری منتشر می شد و نوشته های تند در طرفداری از مشروطه وضد مشروطه درآنها به چاپ می رسید. واعظان وسخنرانان در گوشه وکنار و در محافل خصوصی وعمومی به طرفداری از مشروطه و علیه آن سخنرانی می کردند. در تهران ، تبریز ، اصفهان و بسیاری شهرها بین مشروطه خواهان وعناصر ضد مشروطه درگیری آغاز شد . در اسفند 1286 ش/ فوریه 1908 م محمدعلیشاه که برای گردش قصد رفتن به« دوشان تپه» را داشت، هنگام عبور از خیابان الماسیه مورد سوءقصد نافرجامی قرار گرفت.دو بمب جلوی کالسکه او انداختند که منفجر شد. به شاه آسیبی نرسید ولی چند نفر مجروح شدند.

 درست در حین این حوادث تهران در شهر خرم آباد هم شورشی برپا شد. علت وچگونگی آغاز درگیری چنین بود که رضا قلی خان نظام السلطنه مافی پس از معارفه با اعضای انجمن مشروطه طلب لرستان درصدد گرفتن مالیات لرستان برآمد . ولی گرفتن مالیات به چند دلیل با مشکل روبرو بود . یکی آنکه وضعیت اقتصادی مردم بر اثر قیام سالارالدوله و پرداخت مخارج سنگین لشکرکشی او بسیار وخیم و مالیات های مکرر، آنها را دچار فقر و تنگدستی ساخته بود. دیگر آنکه اهالی لرستان هم مانند بسیاری از مردم ایران از بدرفتاری محمدعلی شاه با مشروطه خواهان و آزادیخواهان، از شاه و دربار رنجیده و یک نوع جنبش ضد درباری در آنان پیدا شده بود و نسبت به هر کس و هر مقامی که وابسته به دربار و منتسب به شاه بود ، احساس نفرت می کردند . بنابراین تمایلی به پرداخت مالیات به حکام نداشتند. اغتشاش تهران و اخبار پایتخت مردم را نگران می کرد و نظام السلطنه با نیروی قلیلی از بختیاری های تحت فرمان ، سعی داشت علاوه بر ایجاد امنیت در لرستان مالیات ها را وصول نماید. از سوی دیگر بازاریان خرم آباد که واسطه کمیته انقلاب و انجمن های انقلابی تهران با مردم لرستان بودند، پیوسته به مردم تأکید می کردند که از هر گونه پرداخت مالیات به عمال استبداد خودداری کنند.

عمده ترین مشکل رضا قلی خان با نظر علی خان طرهانی بود . نظرعلی خان به دلیل همراهی با سالارالدوله و سابقه نه چندان خوب او در پرداخت مالیات حوزه خود، مورد اعتماد نظام السلطنه نبود بنابراین نمی خواست وظیفه جمع آوری مالیات طرحان را به او واگذار کند. ولی آقا ربیعا و برادرش میرزا رحیم خان (معین السلطنه) که از سرشناسان و بزرگان خاندان چاغروند بودند و در خرم آباد و به طور کلی در لرستان صاحب نفوذ و مکنت بودند و از طرف دیگر با نظر علی خان نیز رابطه دوستی و خویشاوندی داشتند، اصرار داشتند نظام السلطنه وصول مالیات طرهان را به نظر علی خان واگذار کند . نظام السلطنه نیز برخلاف میل باطنی به شرط گروگان گذاشتن یکی از فرزندان نظر علی خان و ضمانت او توسط آقا ربیعا و میرزا رحیم خان ، وظیفه جمع آوری مالیات طرهان را به عهده نظر علی خان نهاد.ولی نظر علی خان، پرداخت مالیات را به تعویق می انداخت . والیزاده معجزی دلیل آن را چنین می نویسد:

     «مقارن این احوال عده ای از مشروطه خواهان و روشنفکران شهر خرم آباد که به عنوان تجارت به تهران رفته و با مجامع آزادیخواهان و انجمن مشروطه طلبان ارتباط یافته و با تعلیمات و دستورالعمل کامل به خرم آباد برگشته بودند، با آقا ربیعا و معین السلطنه و دیوان بیگی که شریک خیر و شر و نفع و ضرر آنها بودند ، ارتباط حاصل و به آنها گفته بودند که قریباً مشروطه خواهان بساط سلطنت محمد علی شاه را سرنگون خواهند ساخت و هر چه شما به نظام السلطنه پول بدهید از کیسه تان رفته و این تلقینات در این سه نفر تأثیر فوق العاده بخشیده و مصمم شدند که در مقابل فشارهای حکمران مقاومت نمایند و لذا به بهانه رفتن عشایر به گرمسیر و معاذیر دیگر به دفع الوقت می گذرانیدند . از آن طرف هم، انجمن مشروطه خواهان به پشتیبانی از متعهدین وصول مالیات پرداخته و در میان مردم علیه نظام السلطنه تبلیغ می کردند و نظام السلطنه که از گرفتن وجوه مالیات تقریباً مأیوس شده بود ، درصدد توقیف متعهدین (آقا ربیعا و میرزا رحیم خان ) برآمد.»

نظام السلطنه برای دستگیری آقا ربیعا و میرزا رحیم خان- که علاوه بر ضمانت نظر علی خان خود آنها نیز از پرداخت مالیات زمین های اجاره ای خود شانه خالی کرده بودند. نقشه ای طرح کرد و سعی کرد با مکر و حیله آنها را به مقر حکومت در کنار قلعه فلک الافلاک بکشاند . ولی آنها از آمدن نزد حاکم خودداری کردند زیرا از هدف نظام السلطنه باخبر بودند.

آقا ربیعا و میرزا رحیم خان معین السلطنه و دیوان بیگی که از او نیز از بزرگان شهر خرم آباد و از خاندان معروف والیزاده و سال ها پیش از این پیشکار و اجاره دار حکام مختلف بود، در یک جلسه مشورتی تصمیم گرفتند، شخصی را نزد نظام السلطنه بفرستند و صراحتاً به نظام السلطنه بگویند که ما توان پرداخت مالیات محصول زمین های خالصه(دولتی) را نداریم و از جیب خود هم پولی نداریم که به شما پرداخت کنیم .برای رساندن این پیغام «عبدالعلی ساکی» از افراد جسور و عضو انجمن خرم آباد که قبلاً نیز به هنگام معارفه نظام السلطنه با انجمن گفتگویی با او داشت، را انتخاب کردند. عبدالعلی با جسارت نزد نظام السلطنه رفت و پیغام آنها را به او رساند. او گفت، اجاره داران می گویند ما دیناری بابت اجاره خاصجات و مالیات به شما نمی پردازیم.نظام السلطنه به محض شنیدن سخنان عبدالعلی برآشفت و فرمان داد قاصد را بگیرند . ولی عبدالعلی به سرعت خود را از محوطه گلستان بیرون انداخت و تافراشان حکومت به خود آمدند، از دارالحکومه گریخت.

  

حبیب الله خان والی زاده(دیوان بیگی)

نظام السلطنه که در بین حکام قاجار به لجاجت و پول دوستی شهرت دارد . در صدد انتقام برآمد . او دستور دستگیری «فاضل خان ایلخانی» و «حسن خان ایل بیگی» دو تن از سران ایل سگوند ، که در طول حکومت های پیشین اغلب مقام پیشکاری شاهزادگان و مأمور وصول مالیات بودند، را صادر کرد. چرا که این دو به دلیل همدستی با سالارالدوله و دوستی با آقا ربیعا و دیوان بیگی همواره مورد سوءظن نظام السلطنه بودند. فاضل خان و حسن خان نیز که انتظار تفویض پیشکاری لرستان را ازطرف نظام السلطنه داشتند، چندان دل خوشی از او نداشته، پنهانی با دشمنان نظام السلطنه در ارتباط بودند. نظام السلطنه پس از دستگیری این دو، از ترس حمله سگوند ها آنها را به بروجرد فرستاد و در آنجا محبوس کرد.

او سپس نقشه دستگیری آقا ربیعا و دیوان بیگی را طرح ریزی کرد . ولی پیش از دستگیری آنها ابتدا سعی کرد «سیف الله خان»برادر ناتنی دیوان بیگی را که مردی شجاع و پشتیبان دیوان بیگی بود و خانه اش نزدیک دارالحکومه بود دستگیر کند . نظام السلطنه «محمد حسن خان بیرانوند» را در رأس سی و یک نفر نیروی قزاق روانه منزل سیف الله خان کرد. یکی از بازرگانان دزفول بنام «سید عبده» سیف الله خان و دیوان بیگی را از نقشه شوم نظام السلطنه آگاه کرد . سیف الله خان با عده ای تفنگچی روی پشت بام خانه ها را سنگربندی کرد و قزاق ها را به گلوله بستند ظرف چند دقیقه قزاق ها شکست خوردند. سیف الله خان سپس وارد قلعه فلک الافلاک که در آن زمان خالی بود ، شد و با تفنگچیان خود از بالای قلعه عمارت دارالحکومه را که در پایین قلعه، در صحن گلستان قرار داشت، به گلوله بست.

njhg

 

 سیف الله خان والی زاده

 

 

 

 

 

 

 

 


خرم آباد در انقلاب مشروطیت(قسمت اول)

«آنها که گذشته را فراموش می کنند محکوم به تکرار آن هستند»جورج سانتانیا

خرم آباد در انقلاب مشروطیت(قسمت اول)

 به مناسبت 14مرداد سالگرد انقلاب مشروطیت ایران

مقدمه

طی صد سال گذشته دو انقلاب بزرگ در ایران اتفاق افتاده است یکی انقلاب1285مشروطیت و دیگری انقلاب اسلامی1357 می باشند.این دو انقلاب شالوده نظام سیاسی ،اجتماعی و فرهنگی ما را سخت دگر گون کرده است.انقلاب مشروطیت در واقع در تاریخ ایران نقطه عطفی محسوب می شود.این انقلاب یکی ازمهمترین رویدادهای تاریخ کشورمان محسوب می شود.برخی مورخان این انقلاب را مرز میان ایران نو و ایران کهن قلمداد می کنند و آنرا  سر آغاز رویارویی جدی و گسترده جامعه ایران با فرهنگ و تمدن و تجدد غربی می پندارند.حدود 108سال از این انقلاب سپری شده است و کماکان بحث و بررسی در باره چند و چون این انقلاب جریان دارد و هر بار نکته جدیدی درباره این انقلاب توسط پژوهشگران و محققان در روشنای تاریخ قرار می گیرد و ما را قادر می سازد کلیت این انقلاب ماهیت  و علل و عوامل پیدایش آن را بهتر دریابیم.بدیهی است دربارة انقلاب مشروطیت تاکنون کتاب ها ومقالات مختلفی در داخل وخارج ایران منتشر شده است ونویسندگان از زوایای گوناگون به بحث وبررسی دربارة این حادثه بزرگ تاریخ معاصر پرداخته اند.این کتاب ها که عمدتاً با عنوان تاریخ انقلاب مشروطه به چاپ می رسد، همچون «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران» تألیف دکتر مهدی ملک زاده ،« تاریخ مشروطه ایران »؛ احمد کسروی   «انقلاب مشروطیت » ، «محمد اسماعیل رضوی» ، «انقلاب مشروطیت ایران» ، ایوانف ، «انقلاب مشروطه ایران» ، ژانت آفاری ، «انقلاب ایران» ؛ ادوارد برون وده ها کتاب دیگر، اگرچه داعیه مطالعه کامل تاریخ انقلاب مشروطه را دارند ولی عملاً هریک به موضوع یا موضوعاتی خاص یا منطقه معینی توجه کرده اند. به عنوان مثال احمد کسروی به طوری که خود اقرار کرده است در زمان انقلاب ، در آذربایجان می زیسته وازآنچه در سایر بلاد ایران می گذشته به کلی بی اطلاع بوده یا آنکه اطلاع اندکی داشته است . از این رو ، «تاریخ مشروطه» او در اطراف حوادث ووقایعی است که در آذربایجان رخ داده و درمورد حوادث دیگر ایالات فقط به آنچه شنیده ، قناعت کرده است.کتابهای دیگری نیز که دربارة انقلاب مشروطیت ایران به چاپ رسیده ، چه آنان که کلیت انقلاب را بررسی کرده اند وچه آنان که تنها درباره موضوعی خاص ، نظیرشرح حال شخصیت ها، تحولات مجلس ، روزنامه ها ، احزاب ، انجمن ها ، روابط خارجی ،اندیشه ها و ایدئولوژی و از این قبیل پرداخته اند،متأسفانه به سهم وجایگاه بسیاری از مناطق ایران از جمله استان لرستان و شهر خرم آباد چندان اعتنایی نکرده اند و بدیهی است تا زمانی که سهم وجایگاه هریک از مناطق ایران دراین انقلاب روشن نشود ،هرگز نمی توان تصویری جامع از انقلاب مشروطیت ارائه کرد. بنابراین هدف نگارنده در مقاله حاضر این است که سهم وجایگاه مردم این بخش از سرزمین ایران را در این انقلاب بزرگ وفراگیر نشان دهد . حال پیش از آنکه به شرح حوادث مشروطیت در شهر خرم آباد بپردازیم،ابتدا به اختصار به زمینه های پیدایش این انقلاب در ایران اشاره می شود.

 زمینه های پیدایش انقلاب مشروطیت

از چند سده قبل از مشروطه،با انقلاب رنسانس تحولات شگرفی در زمینه علمی ،سیاسی واقتصادی در کشورهای غربی رخ داد که شرح آن بسیار طولانی خواهد بود.کشور های غربی در زمینه صنعت،پزشکی،تجارت،اختراعات و اکتشافات و گسترش سواد عمومی به توفیقات زیادی دست یافته بودند.آنها موفق شده بودند حکومت های پادشاهی و خودکامه خود را با انقلابات متعدد براندازند و نظام های سیاسی جدیدی مبتنی بر آرا مردم یا دمکراسی را که در دو شکل مشروطه سلطنتی و جمهوری تبلور یافته بود،جایگزین حکومت های پادشاهی و استبدادی کنند. فلاسفه واندیشمندان بزرگی چون «ژان ژاک روسو» و «مونتسکیو» با ارائه اندیشه های سیاسی جدید وانتقاد از حکومت های مطلقه وپادشاهی وارائه اشکال جدید حکومت مبنی بر قانون ،تفکیک قوا ومحدودیت قدرت شاه، تخم آزادیخواهی را درمیان مردم پاشیدند.انقلاب فرانسه 1789 م نشان دادکه حاکمیت باید از آن ملت ها باشد نه پادشاه یا دستگاه حاکم خودکامه.این انقلاب مردم را علیه بندگی واطاعت ازهرنوع قدرت مطلق اعم از قدرت کلسیا یا قدرت سلطنت برانگیخت وارتباط مابین آزادی انسان وترقیات علمی را محکمتر ساخت.همین دستاورد در تمام نقاط گیتی الگویی برای آزادیخواهان وطرفداری از حکومت قانون وپارلمان شد. درقرن نوزدهم انقلاب های سیاسی متعددی در اروپا رخ داد که به دگرگونی نظام سیاسی این کشورها منجر شد. انگلستان در سال 1884 و 1867 ، ایتالیا در 1859 و 1870، دانمارک در سال 1864 ، اتریش ومجارستان 1869 ، آلمانی 1871 و فرانسه 1875 وبه تبع این انقلاب ها در برخی کشورهای غیر اروپایی نظیر ، عثمانی در سال 1876 ، ژاپن 1889 ،روسیه 1905 ، چین 1905 ودر ایران انقلاب مشروطیت به سال 1906 صورت گرفت . هدف همه این انقلاب ها جایگزین کردن نظام سیاسی پارلمانی بجای نظام های خودکامه بود.  دستاوردهای نوین،اقتصادی،فرهنگی و سیاسی غرب در آغاز حکومت قاجار از راه های مختلف از جمله چاپ روزنامه، کتاب، اعزام دانشجو به غرب، احداث مدارس جدید گسترش روابط تجاری و....وارد ایران می شد. آگاهی مردم ایران نسبت به پیشرفت های غرب از یک سو و عقب ماندگی کشور از سوی دیگر بخش وسیعی از نخبگان جامعه و مردم را به فکر تغییر نظام سیاسی انداخت.از این رو در بین دو نظام دمکراسی غربی نظام مشروطه سلطنتی را انتخاب کردند.یعنی شاه باشد ولی سلطنت نکند و اختیاراتش محدود باشد.بر اثر فشار مشروطه طلبان مظفرالدین شاه مجبور به امظای فرمان مشروطه شد . در شهرهای ایران انجمن هایی تشکیل شد و انتخابات مجلس شورای برگزار شد. مظفرالدین شاه چند روز پس از امضاء قانون اساسی در دی ماه 1285 ش / دسامبر 1906 م درگذشت. پس بجای او فرزندش محمد علی شاه، شاه مشروطه شد.ولی محمدعلی شاه که که به مبانی مشروطه اعتقادی نداشت و چون سلاطین قبلی محدودیتی برای قدرتش متصور نبود خیلی زود در مقابل مشروطه خواهان صف آرایی کرد .شیخ فضل الله نوری مجتهد بزرگ تهران نیز که برخی قوانین قانون اساسی را مغایر با قوانین اسلام می پنداشت با مشروطه به مخالفت برخا ست.به تحریک محمد علی شاه تعدادی از مردم کوچه وبازار تهران به خیابان آمدند و فریاد می زدند :  

                «ما شرع نبی خواهیم      مشروطه نمی خواهیم »

پس از این مقدمات شاه مستبد که می پنداشت با بکارگیری زوروتزویر نمی تواند دستاوردهای ملت را نابود کند وانقلابیون را بترساند،در خرداد 1287 ش/ مه 1908 م مجلس را توسط قزاق های تحت فرماندهی لیاخوف روسی به توپ بست و دورة استبداد صغیر را آغاز کرد. به توپ بستن مجلس و زندانی کردن مخالفان و قتل و شکنجه برخی آزادی خواهان در باغشاه، (میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و ملک المتکلمین) نتوانست نهضت مشروطه را خاموش سازد و برعکس موجب تلاشهای تازه ای از جانب آزادی خواهان گردید.در این هنگام مردم تبریز در مقابل محمدعلی شاه ایستادگی کردندو مدت ده ماه به شدت با نیروی دولتی جنگیدند.« ستارخان» سردار ملی و« باقرخان» سالار ملی رهبری مخالفان محمدعلی شاه را در آن شهر به عهده داشتند. پس از آن مردم گیلان با رهبری« محمدولی خان تنکابنی» و «یفرم خان ارمنی»، و بختیاریها نیز به فرماندهی «علیقلی خان سردار اسعد» و «نجفقلی خان صمصام السلطنه» به سوی تهران حرکت کردند. محمدعلی شاه که توان پایداری در برابر مجاهدین را نداشت به سفارت روسیه پناه برد. مجاهدان او را از سلطنت خلع و پسر دوازده ساله او، احمد میرزا را به پادشاهی برگزیدند .بار دگر مشروطیت در ایران برقرار شد و دومین مجلس شورای ملی در آبان ماه 1288 ه.ش / اکتبر 1909 در میان شور و شادی مردم در حالی که پایتخت غرق در آذین بندی و چراغانی و سرور بود، افتتاح شد . از سراسر جهان تلگرافات تبریک به مجلس رسید. در یک جلسه پر شور از کوشندگان و مردان آزاده بخصوص ستارخان و باقرخان ، علمای نجف و طباطبایی و بهبهانی و شهدای راه آزادی تشکر و تقدیر به عمل آمد.

  

محمد علی شاه قاجار

خرم آباد در انقلاب مشروطیت

از اوضاع و احوال مردم لرستان و موضع طبقات و گروه های مختلف در قبال انقلاب مشروطیت و حوادث تهران اطلاع زیادی در دست نیست، ولی از اطلاعات اندکی که موجود است ، پیداست که طبقات مختلف شهرنشین و حتی عشایراز ایجاد مشروطیت در ایران کاملاً خرسند و آنرا راهی برای پایان دادن به ظلم و تعدی شاهزادگان و ایجاد امنیت و پیشرفت می دانستند . اگر چه چندان آگاهی درستی از کم وکیف حکومت جدیدنداشتند ولی با این حال افراد باسواد و روشن بینی از قشرها و طبقات مختلف اعم از روحانیون، بازرگانان و کارمندان دولتی و دیوان سالاران شهری که در ارتباط مستقیم با افراد و مجامع روشنفکری تهران و سایر شهرها قرار داشتند تا اندازه ای تحولات جدید را درک می کردند و آن را برای کشور ضروری می دانستند.در اسناد بجای مانده حتی خوانین لرستان هم از جنبش مشروطه خواهی مردم استقبال کردند و در نامه ای به سران مشروطه تهران خود را هوادار مشروطه دانسته و حاضر به هرگونه حمایت جانی و مالی از دولت جدید شدند.تجار و بازرگانان خرم آباد در زمرة نخستین علاقمندان به مشروطه بودند. این عده با تجار تهران ارتباط مستقیم داشتند. والیزاده معجزی در کتاب خود، «تاریخ لرستان روزگار قاجار» در این باره می نویسد:

     «گروهی از تجار خرم آبادی که عناصر روشنفکر روز محسوب می شدند، هم به عنوان تجارت و هم به منظور استکشاف اوضاع و تماس با سران مشروطه به تهران رفته و در آنجا با انجمن های سیاسی و آزادیخواهان و مجلسیان آشنا شده و کاملاً تحت تعلیم قرار گرفته و دستورالعمل های لازم را از زعمای مشروطه و سران احزاب و جمعیت های سیاسی اخذ کرده، به منظور نشر این افکار و انجام آن دستورالعمل ها به خرم آباد مراجعت، لدی الورود دست به کار اقدامات لازمه شده، انجمن ها تشکیل داده و مشغول فعالیت شده بودند.»

والیزاده معجزی تعداد تجاری که با مشروطه خواهان تهران در تماس بودند، چهارده نفر ذکر کرده است. این افراد عبارت بودند از ؛ حاج هاشم، حاج حیدر، حاج حیدر آقا، حاج عبدالله جباری، حاج جهانگیر آزادیان، حاج شکرالله عقیلی، حاج حسین خان، حاج احمد اسکندری، حاج محمد کمالوند، حاج سید محمد محمدیان، میرزا احمد، محمد حاجی و     این چهارده نفرکه اکثراً صاحب ثروت زیاد و دارای اهمیت و اعتبار بودند و مردم به حرف آنها توجه داشتند، نظر به اینکه از مرکز و پایتخت مملکت برگشته و حامل پیغام ها و دستورالعمل های نمایندگان مجلس و سران و رهبران مشروطه و روحانیون بزرگ بودند، طبعاً اظهارات و نظرات آنان برای مردم دارای اهمیت و اعتبار بود و اهالی قول و فعل آنان را حجت می دانستند.به این سبب آنان در این موقع به منزله رابط فی مابین لرستانیان و مجلس شورای ملی و امنای دولت و ملیون بودند.آنها در تغییر چهره سیاسی شهر خرم آباد اثر محسوسی داشتند. در نتیجه ورود این اشخاص و تبلیغات دامنه دار آنها و اقداماتی که در تشکیل انجمن ها و تبلیغ مردم کردند، اوضاع سیاسی خرم آباد به کلی تغییر کرد و مردم استقبال جمعی از مشروطیت کرده و گویی از خواب غفلت بیدار شده بودند. به طوری که واقعاً باورکردنی نبود که مردمانی که نود و پنج درصد بیسواد و از شناختن انواع حکومت و حدود آنها عاجز بودند و موارد رجحان رژیم پارلمانی را نمی دانستند، با این سرعت عاشق بی قرار رژیم مشروطه شده باشند.

رهبران مشروطه خواه خرم آباد با شوق و پشتکار زایدالوصفی به تشکیل انجمن پرداختند آنها در محله باباطاهر شهر خرم آباد خانه ای اجاره کرده و جلسات انجمن را درآنجا تشکیل می دادند. این انجمن ها در سایر شهرهای ایران هم ایجاد شد که هدف آن ارتباط مردم با مجلس، حمایت از مشروطه، نظارت بر اعمال حکام، رسیدگی به شکایات، جمع آوری مالیات و نظارت بر انتخابات بود.

تجار و بازرگانان خرم آباد با یکدیگر اتحاد محکمی داشتندو در مواقع لزوم به یکدیگر یاری می رساندند.مطابق یکی از اسناد بجای مانده از آن زمان به تاریخ آبان 1285ش/ اکتبر 1906م تجار خرم آباد پیمان می بندند که در صورت بروز هر گونه خطری از جانب حکومت یا طوایف به اهالی شهر یا متضرر شدن هر یک در مقابل آنها ایستادگی کرده و تا دفع خطر هم پیمان باشند. این پیمان به امضاء هفت تن از تجار معروف خرم آباد رسید.

گذشته از تجار خرم آباد برخی از روحانیون نیز در تشویق مردم و حمایت از مشروطه کوشش فراوانی کردند. از آن میان، آیت الله عبدالرحمان لرستانی (1252-1319ش) در جریان انقلاب مشروطیت نقش مهمی به عهده داشت.او پس از کسب علم در محضر پدرش حاج میرزا صالح لرستانی مجتهد بزرگ خرم آباد در دورة ناصرالدین شاه برای ادامه تحصیل ابتدا به بروجرد و سپس رهسپار نجف اشرف شد و در محضر دو عالم بزرگ عصر یعنی آیت الله شیخ محمد کاظم یزدی و آخوند خراسانی تلمذ کرد و پس از کسب اجتهاد به خرم آباد بازگشت. او دارای طبعی لطیف و شاعرانه بود و در شعر تخلص«حیرت» داشت. از لحاظ اندیشه های سیاسی و اجتماعی سخت تحت تأثیر اساتید خود بخصوص محمد کاظم خراسانی بود که از روحانیون هوادار مشروطه بود.از آنجا که آخوند خراسانی در نجف اشرف از طرفداران مشروطه بود. بنابراین عبدالرحمان لرستانی نیز به تبعیت از استاد خود و درک عمیق خود از نابسامانی کشور و استبداد شاه و شاهزادگان قاجار به نهضت مردمی پیوست و طولی نکشید که رهبر جنبش مشروطه خواه خرم آباد شد.شدت درگیری های تهران و اختلاف میان شیخ فضل الله نوری وهواداران او با روحانیون و روشنفکران تهران به حدی رسید که بین علمای طراز اول نجف اشرف وشهرستان ها نیز کار به مخاصمه کشید.

نشسته از چپ:شیخ عبدالرحمان لرستانی رهبر مشروطه خواهان خرم آباد 

در مقابل جبهه مشروطه خواه خرم آباد روحانی دیگری قرار داشت که با خیل هوادارانش جپهه ضد مشروطه را بعهده داشت این شخص «آیت اله حاج ملا محمد رشید»(1247-1333) متخلص به «ضیایی »از روحانیون برجسته دزفول بود. او در نجف اشرف تحصیل کرده بود و پس از کسب مقام اجتهاد از محضر شیخ مرتضی انصاری و بازگشت به دزفول بنا به دلایلی، مجبور به ترک دزفول و اقامت در شهر خرم آباد شده بود.او از مداحان اهل بیت و دارای دیوان شعری بنام «زهرائیه» می باشد. حاج ملا رشید از دوستان و هم فکران شیخ فضل الله نوری بود و همانند نوری، خواهان حکومت مشروعه بود.او نیز چون شیخ فضل الله، مشروطه خواهان را کافر و نجس خواند و حتی لعن کرد و دستور داد اصحاب و مریدان او در کوچه و بازار به طور دسته جمعی با صدای بلند همان شعاری را که در تهران بر ضد مشروطه خواهان سر می دادند تکرار کنند:

«ما دین نبی خواهیم            مشروطه نمی خواهیم»

ضدیت حاج ملا رشید با مشروطه باعث خشم مشروطه طلبان خرم آباد شد تا آنجا که تصمیم گرفتند او را ترور کنند . نایب «محمد علی چاغروند » که از هواداران سرسخت مشروطه بود. یک شب تصمیم به قتل ملا رشید گرفت و با چند تن وارد خانه او شد ولی بدون موفقیت بازگشتند.

 

 


مناره آجری شهر خرم آباد

مناره آجری شهر خرم آباد

لرستان از جمله کهن ترین مراکز تمدنی ایران زمین است که در چند هزار سال گذشته همواره شاهد تمدن های درخشانی بوده است .آثار به جای مانده از شهرها،دژها ،پلها و جاده ها که هر کدام نمایشگرشکوه و جلال هنر معماری است همگی گواه بر این مدعا است.منار آجری و بلندی که در میان شهر خرم آباد جای دارد از بناهای زیبا و چشم نواز این دیار است که تاکنون مورد مطالعه اساسی قرار نگرفته است.

منار یا مناره در لغت به معنای جای نور و آتشگاه می باشد و در اصطلاح به بناهای بلند و کشیده ای اطلاق می شود که عموما در کنار بناهای مذهبی همانند مدارس،مساجد و مقابر ساخته می شود.پیش از اسلام منار را میل می گفتند که گاهی نشانه وجود آتشکده و آتشگاههای بزرگ بود.

در دوره اسلامی احداث منار گسترش بیشتری یافت. در آغاز این دوره ،مناره ها عموما به صورت منفرد در مجاورت مساجد ساخته می شدند ولی از دوره سلجوقی (قرن پنجم وششم هجری) به تدریج به صورت زوجی بر سر در ورودی یا ایوان اصلی مساجد جلوه گر شد.

مناره ها از لحاظ ساخت و کاربرد با هم تفاوت دارند.آنها معمولا به اشکال استوانه ای ،مخروطی و چند ضلعی ساخته شده اند .از نظر کاربرد،پیش از اسلام از مناره ها علاوه بر جنبه های مذهبی برای هدایت کاروان ها و مسافران به سوی شهر ها و مناطق مسکونی استفاده می شد.به این صورت که شب هنگام بر فراز مناره ها آتش افروخته می شد تا مسافران و کاروان ها در تاریکی شب موقعیت و مسیر شهر را پیدا نمایند .در دوره اسلامی مناره ها کاربرد متنوعی یافتند.مناره ها علاوه بر نقش پیشین خود ،جهت استحکام بنا ها و سازه های پیرامون و جلوگیری از رانش زمین به هنگام زمین لرزه و همین طور اقامه اذان و مناجات و موارد دیگر مورد استفاده قرار می گرفتند.

اکنون که به اجمال به تاریخچه و موارد کاربرد مناره ها اشاره گردید با توجه به منابع و شواهد گوناگون ،سعی درتشریح و بازسازی فضای تاریخی منار خرم آباد،پیشینه و قدمت آن و ساختار معماری این بنا پر جذبه تاریخی می نماییم.

بنابر شواهد گوناگون ،پیش از گسترش شهر خرم آباد طی قرن اخیر در سمت شرقی رودخانه خرم آباد یعنی پیش از ایجاد مناطقی که امروزه به کوی فلسطین،قاضی آباد ، پارک و میدان شقایق و پشته شهرت دارند،آثار و بقای شهری دیده می شد که در زمان آبادانی شاپور خواست نامیده می شد.شاپور خواست از شهر های پر آوازه و با رونق دوره ساسانی و قرون نخستین اسلامی بود.این شهر از آغاز قرن هفتم و همزمان با استقرار حکومت اتابکان لر کوچک(570 تا1006 ه.ق)به تدریج رو به زوال نهاد تا آنجا که نهایتا به ویرانه ای تبدیل شد.

از آثار به جای مانده از این شهر عظیم آنچه تا به امروز بر جای است عبارتست از: یک سنگ نبشته مکعب شکل،قلعه فلک الافلاک (دژ شاپور خواست)،پل شکسته ،آسیاب گبری و یک   منار زیبا و باشکوه است که هم اکنون در میان پارک شقایق خرم آباد جای دارد.

درباره تاریخ ساخت منار و قدمت آن متاسفانه آگهی چندانی در دست نیست.ولی سبک بنا حکایت از احداث آن در قرون نخستین اسلامی دارد."هنری راولینسون"باستان شناس مشهور که در دوره قاجار به لرستان مسافرت نموده ،آن را متعلق به دوره سلجوقی (قرن پنجم هجری) دانسته است.مرحوم علی محمد ساکی در کتاب خود موسوم به "جغرافیای تاریخی و تاریخ لرستان"ساختمان منار را به دوره اتابکان لر کوچک نسبت داده است.در صورتیکه منفرد بودن منار و سادگی و بی پیرایگی آن که ویژگی بارز مناره های قرون اولیه اسلامی است، قدمت آن را به دوره های پیش از سلجوقیان و اتابکان لر کوچک باز می گرداند.بنا به دلایل چند احتمال می رود این بنا مربوط به عهد فرمانروایی آل بویه (قرن چهارم هجری) بر ایران و در جنب آن تسلط آل حسنویه(348 تا 369 ه.ق)بر لرستان باشد.بزرگترین امیر دودمان حسنویه .بدر بن حسنویه شهر شاپور خواست را به پایتختی برگزید و به عمرانی و آبادانی آن همت گماشت.او در این شهرو دیگر نقاط لرستان دست به اقدامات عمرانی وسیعی زد.چنانچه ساخت و تعمیر تعدادی از آثار تاریخی لرستان به او نسبت داده می شود .بعید نیست احداث مسجد جامع شاپور خواست که منار،گلدسته آن به شمار می رفته  بنا به اراده و خواست او صورت گرفته باشد .هر چند سند موثقی در این زمینه در دست نیست ولی مقایسه شکل،اندازه و ضخامت آجرهای به کار رفته در تعمیر پل کشکان که به دستور بدر صورت گرفته با آجرها و مصالح به کار گرفته شده در ساختمان منار حکایت از همزمانی ساخت یا تعمیر این دو اثر تاریخی دارد.

با توجه به آنچه گفته شد،می توان گفت به احتمال زیاد منار خرم آباد مربوط به دوره فرمانروایی خاندان حسنویه بر لرستان باشد .زیرا این حکومت ،قوی ترین و مشهورترین حکومت منسجمی است که بعد از اسلام تا زمان اتابکان لر کوچک بر لرستان تسلط داشته است و ایجاد چنین بناهای عظیمی تنها از عهده امیران مقتدر این سلسله بر می آمده است.هر چند نمی توان بر این گفته صد در صد مهر تایید نهاد و نیازمند پژوهش های کارشناسانه تری از سوی صاحب نظران خواهد بود.


درباره مکان واقعی منار در شهر شاپور خواست باید گفت،با توجه به پراکندگی آثار و ویرانه های به جای مانده از این شهر به احتمال زیاد منار تقریبا در میانه شهر شاپورخواست قرار داشته و مشرف به تمامی خانه های شهر و همچنین راهها و جاده های اطراف که از شمال به جنوب و از غرب به شرق امتداد داشتند بوده است با این چشم انداز وسیع وطویل،منار نقش مهمی در ایجاد و ارتباط میان ساکنان شهر از یک سو و کاروان ها و مسافرانی که در جاده ها تردد می کردند ، ایفا می کرده و علاوه بر این منار همچنین به عنوان یک مرکز پیام رسانی و پایگاه دیده بانی در صورت بروز هر گونه حادثه ای از قبیل هجوم دشمن و اقوام مهاجم علائم و اشاراتی را به صورت دود و آتش به نقاط مختلف شهر و بخصوص دژ فلک الافلاک که در آن سوی رودخانه در مقابل شهر شاپور خواست قرار داشت و معمولا محل اقامت حاکم شهر و مقر فرمانروایی محسوب می شد ،ارسال می کرده است. با این پیام ها اهالی شهر و دژنشینان از خطر احتمالی آگاهی می یافتند و به سرعت دروازه های شهر و قلعه را می بستند و خود را جهت دفاع و مقابله با دشمن مهیا می کردند.

منار علاوه بر کارکرد اطلاع رسانی و هدایت کاروان ها و مسافران به هنگام شب ،همچنین برای بالا بردن میزان مقاومت واستحکام بناهای اطراف خود مورد استفاده قرار می گرفته است . گردشگران و مسافرانی که در دوره قاجار به لرستان آمده اند در نوشته های خود اغلب اشاره به بقاهای تاسیسات و ساختمان های وسیعی در کنار و پیرامون منار داشته اند.معین السلطنه در رساله جغرافیای خود که در اواخر حکومت قاجار به رشته تحریر در آورده ، اشاره به خرابه های شهر شاپور خواست در اطراف منار کرده است و آنها را مربوط به مسجد بزرگ این شهر دانسته است.وی می نویسد :(شاپور خواست) مسجد بزرگی داشته که محوطه او شصت ذرع است .بنای محوطه و میلی که گلدسته مسجد بوده ،باقی است.میلی مزبور تقریبا سی و چهار ذرع ارتفاع دارد .بنا به روایتی که یکی از گدشگران دوره قاجار نقل می کند،منار گلدسته مسجد جامع شاپور خواست معروف به «مسجد امام حسن»(ع) بوده است.علاوه بر بقایای مسجد جامع در اطراف منار که در گذشته کاملا قابل مشاهده بود ،ویرانه ها و پی های ساختمان های دیگری نظیر کاروانسرا و بازار نیز پیرامون منار جلب نظر می کرد.همچنین بنا به گفته ریش سفیدان شهر خرم آباد در پیرامون منار و در حد فاصل منار تا سنگ نوشته قبرستانی وجود داشته که معمولا مورد استفاده عشایر کوچ رو بود که از کنار شهر عبور می کردند. این قبرستان به« قور مهتر»شهرت داشته است.در تصاویر بجای مانده از چند دهه قبل سنگ قبور این قبرستان بچشم می خورد.از نظر سبک معماری،منار با اندک تفاوت دارای همان اجزا و ویژگی های دیگر مناره های سرزمین ایران است.منار عمدتا از سه بخش اصلی یعنی پایه ، بدنه و کلاهک (تاج)تشکیل شده است.پایه آن مکعب شکل و از ملاط و آجر است .بلندی بدنه منار حدود 20/26 متر است که در مجموع با احتساب پایه ،بلندی منار به سی متر می رسد.در داخل منار پله های بصورت مارپیچ حول ستونی تعبیه گردیده که جهت صعود به بالا ی منار مورد استفاده قرار می گرفت .همچنین برای روشنایی داخل منار شش دریچه یا نورگیر در بدنه آن ایجاد شده است.

  تصویری از منارو پیرامون آن در دوره قاجار

 پانوشت:

این مقاله نخستین بار در نشریه لرستان پژوهی،شماره1و2،سال1377.منتشر شده است.


عبور از طایفه

 

عبور از طایفه

یکی از مشکلات و معضلات اجتماعی – فرهنگی جامعه امروزی که پیامدهای متعددی در ابعاد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بدنبال داشته است پدیده طایفه گرایی است. گرایش به این ایل و طایفه و تلاش در جهت بزرگ نمایی طایفه خود از یک سو و کوچک جلوه دادن دیگر ایلات و طوایف و تیره ها از سوی دیگر، متاسفانه به شکل بیمار گونه‌ای حتی در میان قشر تحصیل کرده جامعه و قلم به دستان رسوخ یافته است. نگاهی به تیتر کتاب هایی چون ایل حسنوند، ایل کولیوند، ایل بیرانوند، ایل باجولوند، ایل پاپی و... مبین این موضع است. بدیهی است اگر چنین کتابهایی با دید مردم شناسی، تاریخی و جامعه شناسی نگاشته شده باشند همچون کتاب فیلبرگ مردم شناس دانمارکی در مورد ایل پاپی که در آن بسیاری از جزئیات زندگی کوچ نشینان ایل پاپی به تصویر کشیده شده، جای تقدیر دارد. ولی متاسفانه این گونه کتاب ها اغلب توسط نویسندگانی نوشته شده اند که عموما نه رشته مرتبط با علوم اجتمایی دارند و نه از روش تحقیق، منبع شناسی و داشتن روحیه علمی و دهها مولفه دیگر که لازمه یک پژوهشگر است، بهره دارند .  بنابراین حاصل کار آنها بجای آنکه آگاهی نسبت به قوم و قبیله باشد بیشتر دامن زدن به تعصبات قومی و قبیلگی است.

بدیهی است نظام ایلی و طایفه ای لرستان از چند دهه قبل به این سو با ورود مظاهر تمدنی جدید همچون صنایع مختلف ،تکنولوزی،آموزش و پرورش نوین ،گسترش شهر نشینی،رسانه ها ی دیداری و شنیداری و....دستخوش دگر گونی شده است.بطوریکه نظام ایلی و طایفه ای از هم پاشیده شده است.ولی از آنجا که فرهنگ معنوی یک ملت معمولا دیر تر از فرهنگ مادی آن تغییر می کند از این رو طایفه گرایی به عنوان یک پدیده فرهنگی متعلق به دنیای گذشته و عصر دامپروری و کشاورزی کماکان اگر چه نه بشدت گذشته پابرجاست.در ادامه این مقاله ما ابتدا به علل بنیادین پیدایش نظام قبیله ای در لرستان اشاره خواهیم کرد و سپس به عواملی که طی چند دهه اخیر موجب تزلزل در نظام ایلی و طایفه ای لرستان شده است، می پردازیم.

 بدیهی است ساختار اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی هر قوم و ملتی در وهله نخست تحت تاثیر شرایط جغرافیایی آن قوم یا ملت شکل گرفته  است. به طوری که مردمانی که در مناطق کوهستانی زندگی می کنند کاملاٌ با مردمانی که در مناطق بیابانی و یا ساحل دریا به سر می برند از لحاظ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی متفاوتند. این تفاوتها خود را درشکل معیشت، اخلاق و خلق و خوی و حتی تیپ ظاهری مردمان هر ملتی نشان می دهد. شدت و ضعف این تاثیرات جغرافیایی بسته به نوع جامعه (سنتی – صنعتی) با هم تفاوت دارد. به طوریکه جوامع سنتی مبتنی بر زندگی شکارگری، دامپروری و کشاورزی بیشتر تحت تاثیر محیط جغرافیایی خود قرار دارند و جوامع صنعتی به میزان کمتر. چون انسان در جامعه سنتی از آن جا که از علم و تکنولوژی برخوردار نیست بیشتر مقهور جغرافیای خود است ولی در جامعه صنعتی انسان با کمک علم و فناوری بر مجیط جغرافیایی خود غلبه یافته است و آن را به میل خود دگرگون کرده است.

حال با توجه به آن چه گفته شد می توان گفت، ساختار اجتمایی لرستان که درآن مردم به ایلات و طوایف متعددی تقسیم می شوند، نشات گرفته از شکل معیشت این مردم یعنی زندگی دامپروری (کوچ نشینی) به صورت گسترده و زندگی کشاورزی به صورت محدود بوده است و شکل معیشت مردم خود نشات گرفته از شرایط اقلیمی و جغراقیایی لرستان بوده است.

محیط جغرافیایی (کوهستانی) - معیشت(   (دامپروری ) -  ساختار اجتمایی (کوچ نشینی ایلی وطایفه ای)

    استان لرستان در بخش میانی سلسله جبال زاگرس قرار دارد . سلسله جبال زاگرس از شمال غربی تا جنوب شرقی ایران کشیده شده است. در سلسله جبال زاگرس ایران استان های مختلفی چون آذربایجان، کردستان، لرستان، فارس، چهارمحال بختیاری، کهکیلویه و بویر احمد قرار دارند . این استانهای کوهستانی غالباٌ در کنار مناطق گرم و بیابانی قرار دارند . از آن جا که زاگرس نشینان دارای سرزمین کوهستانی با دره های عمیق و کوه های بلند هستند. سرزمین آنها به جز دشت ها و دره های هموار چندان برای کشاورزی مساعد نیست، اکثرمردم این نواحی به ناچار به زندگی دامپروری روی آورده اند. وجود مراتع وسیع و جنگلهای فراوان این امکان را داده است تا انسان در این مناطق کوهستانی به پرورش احشام بپردازد . سرمای نسبتاٌ شدید زمستان موجب شده است که انسان در این کوهستانها برای بقای احشام خود آنها را در فصل زمستان که علف در کوهستان کمیاب می شود به دشت های گرم گرمسیری ببرد که تازه علف ها رویش کرده اند و با تغییر دما دوباره احشام خود را به سوی مناطق سردسیر و کوهستانی کوچ دهد و هرگاه فرصتی یافت به صورت محدود در دشتهای دو ناحیه کشت و کاری محدود می کرده است و بدین ترتیب نوع خاصی از زندگی بنام کوچ نشینی شکل گرفته است که از حدود ده هزار سال پیش به این سو انسانهای ساکن در زاگرس ایران با پایان یافتن عصر شکار به زندگی گسترده دامپروری یا کوچ نشینی روی آورده اند . این نوع زندگی تا چند دهه پیش کماکان برقرار بود. نزدیک به نوددرصد مردم لرستان تا چند دهه پیش به زندگی دامپروری یا کوچ نشینی اشتغال داشتند .

در نتیجه کوچ مداوم بین مناطق سردسیر و گرمسیر ،ساختار اجتماعی قبیلگی جزء لاینفک زندگی مبتنی بر کوچ نشینی است،پدید آمد. در هر کجای دنیای که نظام کوچ نسینی برقرار است ساختار قبیلگی نیز حاکم است . اعراب بادیه نشین که به صورت کوچ نشینی زندگی می کنند و همین طور در مناطق سیستان و بلوچستان ،بختیاری،کهکیلویه و بویراحمد آوبخش هایی از خراسان وفارس دارای این نظام اجتماعی هستند. لزوم کار گروهی مشترک و ناامنی دو عنصر پیوستگی افراد هم خون در زندگی کوچ نشینی بودند. انسان کوچ نشین که نه نه قانونی نه ماموری و نه دولت مقتدری را حامی خود نمی دید، برای آن که از دام هایش که تمام دارایی او بودند محافظت کند و از دست دیگر قبایل و حیوانات وحشی ایمن باشد ناچار بود با هم خون های خود که دارای یک نیای مشترک هستند رابطه تنگاتنگی داشته باشد و بدین ترتیب سلسله مراتبی شامل خانواده سپس دودمان و در مرحله بالاتر تیره و بعد طایفه و در نهایت ایل شکل گرفت.

خانواده – دودمان-تیره-طایفه-ایل

 

در واقع هر ایل یا طایفه یک نظام سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و قضایی مستقلی بود که در راس آن خان قرار داشت. از نظر فرهنگی کوچ نشینان عمدتاٌ فاقد سواد و جهان بینی گسترده بودند. تعداد محدودی از آنها در مکتب خانه های عشایری دارای سواد مکتبی داشتند.همچون دیگر کوچ نشینان دنیا سخاوت ،شجاعت، جنگجویی،سرسختی،تعصب وغارت جزء ارزشهای والا  و مورد ستایش بود.بویژه جنگجویی که عنصری مهم برای دفاع از ایل و طایفه در برابر ایلات و طوایف دیگر بود. از آن جا که دولت های مرکزی بر کوچ نشینان تسلط کاملی نداشت و از دولتهای  نوین ،قانون و دادگستری و کلانتری... خبری نبود، خود اعضای ایل و طایفه حافظ امنیت جان و مال و ناموس ایل به شمار می آمدند. تجاوز به حقوق یکی از اعضای ایل و طایفه به منزله تجاوز به کل ایل و طایفه بود .

با انقلاب مشوطیت ایران در سال 1285خورشیدی و بدنبال آن روی کار آمدن رضاشاه در سال 1304 خورشیدی و زوال حکومت قاجار ،فصل جدیدی در ساختار نظام کوچ نشینان ایران رقم خورد. با روی کار آمدن رضا شاه ایلات و عشایر ایران که در اواخر حکومت قاجار به دلیل ضعف حکومت مرکزی عصیان کرده بودند ، با نیروی ارتش که مجهز به سلاح های جدید بودند سرکوب شدند . بنا به نوشته یرواند آبراهامیان ،رضاشاه از آن جا که کوچ نشینان را نماد عقب ماندگی کشور ایران می دانست،به صورت شتاب آمیز دست به یکجانشین کردن کوچ نشینان زد و این نخستین ضربه مهلک بر پیکر نظام کوچ نشینی در ایران بود که تا اندازه زیادی باعث از هم پاشیده شدن نظام ایلی و طایفه ای شد.با آغاز جنگ جهانی دوم و سقوط رضا شاه در سال 1320 تعداد زیادی از کوچ نشینان که به زور سرنیزه یکجانشین شده بودند دوباره به زندگی کوچ روی روی آوردند. ولی به تدریج طی دهه های بعد با تغیرات بنیادی در نظام اقتصادی و اجتمایی ایران ،گسترش شهر نشینی و روستا نشینی و برقراری امنیت خود کوچ نشینان  بتدریج دست از زندگی خانه به دوشی کشیدند و ساکن شهرها و روستاها شدند به طوری که امروزه کمتر از یک درصد جامعه لرستان را کوچ نشینان تشکیل می دهند در حالی تا چند دهه پیش نزدیک به نود درصد جامعه لرستان را دربرمی گرفت.

همانطور که اشاره شد، طی چند دهه اخیر در ساختار اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی لرستان تغییرات گسترده ای انجام شده است. مدارس و دانشگاه های متعددی در سطح شهرها و روستاهای استان برپا شده است. میزان سواد ودانش عمومی بالا رفته و وضعیت بهداشت ، تغذیه و امنیت بهبود یافته و در نتیجه نظام ایلی و طایفه ای از هم پاشیده شده است ولی با این حال بسیاری از ارزش ها و هنجارهای فرهنگ کوچ نشینی و عشایری درلایه های مختلف اجتماعی همچنان رسوب کرده است. با آنکه نظام ایلی و طایفه ای تا اندازه زیادی از هم پاشیده شده و انسجام ایلات گسیخته شده ولی هنوز گرایش به نیای مشترک و رابطه خونی و نژادی در بسیاری از روستانشینان و شهروندان جدید دیده می شود .هنوز تعداد زیادی از مردم روستانشین و شهرنسین در پی ارزشها و باورهای پدران و اجداد کوچ نشین خود ، خانواده، تیره و طایفه خود را برتر از دیگران می دانند و این موضوع حتی به قشر قلم بدست ولی با بنیه ضعیف علمی نیز سرایت کرده است.این گروه با آوردن شجره نامه ای از ایل و تبار خود و بزرگ کردن برخی خوانین و تیره ها و طوایف همچون «دون کیشوت» اسیر توهمات و رویاهای  خود هستند.در یک دسته بندی دیگر این گروه در زمره کسانی هستند که در موج اول «الوین تافلر»قرار دارند.یعنی کسانی که هنوز در نظام قبیله ای وابسته به کشاورزی بسر می برند در حالی که بشر امروزی در حال عبور از موج دوم یعنی انقلاب صنعتی است ورسیدن به موج سوم یعنی انقلاب اطلاعات و الکترونیک است.انسان شناسان و باستان شناسان از موج اول تحت عنوان عصر نوسنگی یاد میکنند.بنابر این انسان طایفه گرا در واقع انسانی است که هنوز از لحاظ فکری از موج اول و عصر نوسنگی عبور نکرده است.این طایفه گرایان حتی به نوعی از خود شیفتگی رسیده اند که خود ،خانواده و تیره و طایفه خود را برتر از دیگران می پندارند. بدیهی است خودشیفتگی فردی وقتی به خودشیفتگی گروهی و طایفه ای و ملی تبدیل می شود بسیار خطرناک است. حسادت، نفرت، خشم، خشونت، تخریب، انقام جویی، تهمت ،نادیده گرفتن حق و حقیقت همه از پیامدهای عمده خودشیفتگی است. داشتن این احساسات شرط لزوم مبادرت به جنگ است. بسیاری از منازعات گروهی و طایفه ای در لرستان نشات گرفته از این موضوع است.این منازعات امروزه در میان قشر تحصیل کرده نیز البته به صورت نرم در آثار و مقالات به چشم می خورد. بزرگ جلوه دادن یک تیره و طایفه و کوچک نشان دادن تیره و طایفه دیگر، افتخار به فلان خان ایل و طایفه و سعی دربزرگ جلوه دادن  او حتی در سطح قهرمان ملی همه ناشی از این کج فهمی هاست.

 باید بدانیم فلسفه تعالیم بسیاری از ادیان و فلاسفه بزرگ برای مبارزه با خودشیفتگی نوع بشر بوده است .همان گونه که "اریک فروم" می گوید هدف تعلیمات اساسی تمامی ادیان بزرگ انسان گرا را می توان در یک جمله خلاصه کرد : هدف غلبه بر خودشیفتگی خویشتن است. عشق به دیگران، دوست داشتن آنها وبرابری انسانها  مهم ترین هدف پیامبران و اندیشمندان بزرگ بوده است. آدمی با رها کردن کامل خودشیفتگی فردی و گروهی به بلوغ یا پختگی کامل می رسد. برای غلبه بر خودشیفتگی نیاز است به علوم روز آشنا شویم، دنیای جدید را بشناسیم ، مطالعه داشته باشیم، دیگران را بشناسیم، خود را شهروندان جهان بشناسیم به دیگران چون خانواده خود ، طایفه خود ، قوم خود و میلت خود احترام بگذاریم.ما در دنیای مدرن زندگی می کنیم ،در عصر صنعتی شدن ،در عصر ارتباتاط پس ناچاریم نو بیندیشیم.نمی شود جسممان در قرن بیست و یک و فکرمان در قرون گذشته باشد.پاسدار سنت های خوبمان باشیم و از هرآنچه رنگ تعصب و نفاق است بپرهیزیم. هدف از مطالعه گذشته شناخت گذشته باشد نه افتخاربه آن. برابری انسانهای امروزی یک اصل است و هیچ انسان، گروه، نژآد، طایفه، ایل و قوم وملتی نمی تواند مدعی برتری بر دیگران باشد. بنابراین وقت آن رسده که همه با هم از طایفه عبور کنیم و خود را شهروند ایرانی وشهروند جهانی بنامیم.

«تا  بدانند این  خداوندان  ملک      کز بسی خلق است دنیا یادگار

اینهمه رفتند و ما ای شوخ‌چشم      هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار»  سعدی


لرستان در گذر تاریخ

«هرکس به گذشت روزگار آگاه است ،حوادث پیرامون خود را بهتر درمی یابد» کنفسیوس

لرستان در گذر تاریخ

بنا به عقیده بسیاری از باستان شناسان ، از چهل هزار سال پیش اقوامی که به علت نداشتن خط ، هویت آنها ناشناخته مانده است ، در لرستان ساکن بوده اند . در آن عهد ، انسان پیش از تاریخ ، در شکاف کوهها ، غارها یا پناهگاههای سنگی متعدد زندگی و از طریق شکار و جمع آوری دانه های وحشی امرار معاش می کرد .

به طور کلی بازمانده های فرهنگی جوامع لرستان پیش از تاریخ ، بیانگر آن است که این جوامع به تدریج مراحل تکامل فرهنگی پارینه سنگی ، میان سنگی ، نوسنگی و شهرنشینی را پشت سر گذاشته اند . بدین ترتیب لرستان از نظر باستان شناسی یکی از مراکز مهم است زیرا از جمله سرزمین هایی است که انسان در آن برای اولین بار ، به اهلی کردن حیوانات و کاشت نباتات پرداخته یا به عبارت دیگر زندگی ده نشینی وکشاورزی را که لازمه پیدایش تمدن بوده آغاز کرده است .

 لرستان در دوره تاریخی

در هزاره سوم پیش از میلاد ، اقوام دشت بین النهرین (بابلیان      سومریان) وارد مراحله تاریخی شدند و با متونی که درباره تاریخ مملکت خود و همسایگانشان باقی گذاشتند ، تا اندازه ای به روشن شدن زوایای تاریخ ایران کمک کردند . در این متون اشاره به اقوامی شده است که در شرق بین النهرین یعنی سرزمین ایران ساکن بوده اند . این اقوام از جنوب به شمال عبارت بودند از : عیلامیان ، کاسیها ، لولوبیان و گوتیان . از میان اقوام یاد شده عیلامیان و کاسیها در بخشهایی از لرستان ساکن بوده اند . پس این دو قوم ، قدیمی ترین ساکنین لرستان به شماره می آیند که نام آنها در متون تاریخی ثبت شده است .

 عیلامی ها 

نخستین قوم حاکم بر لرستان عیلامیان و از نژاد بومی ایران (آسیانیک) بوده اند . از چگونگی تشکیل جوامع و ابتدای تاریخ ایشان اطلاع درستی در دست نیست ولی آنچه مسلم است ، از اوایل هزاره چهارم و پیش از ورود اقوام آریایی به ایران ، موفق به ایجاد دولتی در بخشهایی از سرزمین ایران شده اند .دولت عیلام شامل خوزستان ، لرستان امروزی ، پشتکوه و کوههای بختیاری بوده است . بابلیها این سرزمین را «الام» یا «الامتو» یعنی کوهستان و شاید کشور طلوع خورشید می نامیدند . شهرهای عمده آن شوش ، اهواز ، ماداکتو (صیمره      دره شهر ) و خایدالو - خرم آباد امروزی      بوده است . بنا به گفته «والتر هینتس» ، شهر خرم آباد در عهد عیلامیان گویا پایتخت سلسله ای به نام سیماشکی بوده است . عیلامیها در مدت چند هزار سال هویت خود را در برابر اقوامی نیرومند چون سومریها ، آکدیها ، بابلیها و آشوریها همچنان حفظ کردند و عاقبت به علت اختلافهای داخلی و جنگهای خانگی از دشمن خود      آشور      شکست خوردند (645 ق م) و از صفحه روزگار به عنوان دولتی مستقل بر افتادند .

 کاسی ها

قوم دیگری که همزمان و به موازات عیلامیها ، بر بخشهایی از لرستان تسلط داشت ، کاسیها بودند . در مورد ریشه نژادی این قوم که گویا در مناطق شمالی و غرب لرستان اقامت داشته اند ، اختلاف نظر وجود دارد . عده ای از محققان و باستان شناسان آنها را بومیان نخستین لرستان دانسته اند و تعداد زیادی آنان را شعبه ای از قوم آریایی پنداشته که پیش از دیگر اقوام آریایی ماد و پارس ، به ایران مهاجرت کرده اند و پس از مدتی اقامت در کوههای قفقاز و سواحل دریای خزر سرانجام به سلسله جبال زاگرس پناه برده و در کوههای لرستان اقامت گزیده اند و پس از آمیزش با بومیان محلی ، بانی تمدن تازه و درخشان شده اند .کاسیها در زمان خود متمدن ترین ملل عصر خود بوده اند . آنها چیره دستی فوق العاده ای در ساختن مصنوعات مفرغی به دست آوردند .کاسیها ، مهمترین قبایل کوهستانی زاگرس شمرده می شدند و پیشه دامداری داشتند . و با زبانی که با عیلامی قرابت داشت ، سخن می گفتند . آنان سوارکارانی دلیر و جنگجو بودند و بارها با همسایگان خود از جمله عیلامیها و بابلیها در افتادند . آنها حتی توانستند دولت بابل را سرنگون و مدت شش قرن بر آن سرزمین حکمرانی کنند . حکومت کاسیها بر بابل در نتیجه شکست از عیلامیها به پایان رسید . آنها پس از شکست از عیلامیها ، به سرزمین کوهستانی خود یعنی لرستان بازگشتند .

 لرستان در دوران ماد ، هخامنشی ، سلوکی و اشکانی

کاسیها در دوران حکومتهای ماد و هخامنشی ، همچنان استقلال و اقتدار خویش را حفظ کردند و شاهان هخامنشی هنگامی که می خواستند برای لشکر کشی به سایر نقاط سپاهی را از قلمرو آنها عبور دهند ، مجبور بودند به روسای این قوم باج بدهند . اسکندر مقدونی هم در هجوم به ایران چون این طایفه را مطیع نمی دید ، با قوایی عظیم آنان را محاصره و پس از چهل روز وادار به تسلیم کرد ولی آنها ، پس از مرگ اسکندر ، دوباره آزادی خود را باز یافتند . بطور کلی درباره نفوذ و فرمانروایی مادها و هخامنشیان در لرستان ، اطلاع زیادی در دست نیست ولی سکه هایی از سلوکیه ها و آثار قلعه ها و قبور و تپه ها و چند معبد مهرپرستی اشکانیان به جا مانده است که شاخص آنها سکه های به دست آمده از این آثار است . از آن جمله می توان به غار «کوگو Kogo/  » و قبور اشکانی در دهکده «چمشک / Chameshk  » و ستون و سرستونهای سنگی از دهستان «تشکن / Teshken  » واقع در بخش چگنی اشاره کرد .

 لرستان در عهد ساسانیان

لرستان در دوره ساسانیان ، از نظر تقسیمات کشوری ، جزو سرزمین «پهله» یا «پهلو» محسوب می شد . یعنی سرزمینی که اعراب بعدها آن را جبال خواندند . سرزمین پهله خود به نواحی کوچکتری تقسیم می شد . چنان که لرستان و منظقه غربی آن یعنی پشتکوه (ایلام) را به ترتیب «مهرگان کدک» و «ماسبدان» می نامیدند . این دو نام تا قرون نخستین اسلامی همچنان به این نواحی اطلاق می شد و با تغییر در اِعراب آنها مهر جانقذق و ماسبذان خوانده می شد . از شهرهای مشهور منطقه مهرگان کدک یا لرستان عهد ساسانی ، شهرهای صیمره و شاپور خواست (خرم آباد) را می توان نام برد .شهر صیمره ، حاکم نشین منطقه ، و شاپور خواست که گفته می شود شاپور (اول) آن را بنا نهاد ، از شهرهای آباد و پر رونق دوره ساسانی بود .آثار و شواهد گوناگون تاریخی حکایت از آن دارد که لرستان در زمان ساسانیان از آبادانی بسزایی برخوردار بوده است . شاهان ساسانی توجه خاصی به این ناحیه می کردند به طوری که چند پل عظیم ، که از شاهکارهای معماری به شمار می آید ، ساختند و بر اثر همین توجه شهرهای آن آباد شد و زراعت و صنعتش رونق یافت .در عهد ساسانی ، لرستان همیشه در دست یک فرماندار از خاندان معروف مهرگان ( مهران) بود که یکی از هفت خانواده ای بود که در تاسیس سلطنت ساسانیان به اردشیر بابکان یاری رساند . آخرین حاکم ساسانی لرستان همان هرمزان معروف بود که مقر حکمرانی او در شهر صیمره قرار داشت . لرستان در سال 21 هجرت و پس از فتح نهاوند ، به تصرف مسلمین در آمد و هرمزان نیز اسیر و به نزد عمر در مدینه فرستاده شد و سرانجام در آن جا درگذشت .

 لرستان بعد از اسلام

طی دو قرن و نیم ، از نیمه اول قرن یکم تا اواخر قرن سوم هجری ، استانهای لرستان و ایلام کنونی مستقیماً زیر نظر خلفا اداره و خراج آنها به حکام کوفه پرداخت می شد . از قرن سوم هجری به بعد ، با روی کار آمدن حکومتهای محلی در غرب ایران همچون دولت شیعی مذهب آل بویه ، لرستان تحت تابعیت آن حکومت قرار گرفت و از نفوذ خلفا کاسته شد . در فاصله سالهای 348 تا 406 هجری یعنی نزدیک به نیم قرن ، در درون قلمرو آل بویه ، لرستان به تصرف دودمانی از کردان ، معروف به «بزریکانی» در آمد که در تاریخ به «آل حسنویه» شهرت یافته اند . مؤسس این سلسله حسنویه بن حسین برزیکانی بود که قسمت عمده کردستان ، کرمانشاه و همدان را تحت کنترل داشت . بعد از وی پسرش «بدر» جانشین وی شد . او لرستان را ضمیمه قلمروخود کرد و شهر شاپور خواست (خرم آباد) و دژ مشهور آن (قلعه فلک الافلاک) را پایتخت و مرکز حکمرانی خود قرار داد .بدر در آبادانی و عمران لرستان کوشید و به ساخت بناهای عام المنفعه همت گماشت . طولی نکشید که او بزرگترین امیر غرب ایران و مورد توجه سلاطین آل بویه و خلیفه عباسی واقع شد و از طرف خلیفه عباسی به «ناصر الدوله» ملقب گردید . در زمان بدر ، شهر شاپور خواست چندین بار به تاراج رفت . سرانجام به سال 406 هجری ، آل بویه این سلسله را منقرض کرد .پس از انقراض سلسله آل حسنویه ، مدت کوتاهی لرستان زیر فرمان خاندان کاکویه ، که شعبه ای از آل بویه بودند، قرار گرفت . در نیمه نخست قرن پنجم هجری ترکان سلجوقی به ایران یورش آوردند و در اندک زمانی شرق و غرب ایران را در نوردیدند و به حاکمیت غزنویان و آل بویه بر ایران خاتمه دادند . لرستان در سال 435 هجری به تصرف «ابراهیم ینال» برادر طغرل سلجوقی در آمد . ابراهیم ینال شهر شاپور خواست را به محاصره در آورد و به رغم دفاع شجاعانه مردم این شهر ، موفق شد شهر را اشغال کند و کشتار و ویرانی فراوانی به بار آورد و مرتکب انواع جنایات شود . بدین ترتیب لرستان تحت سیطره ترکان سلجوقی در آمد و جزیی از امپراتوری آنان شد .در دوره سلجوقی ، دودمانی از ترکان سلجوقی موسوم به «برسقیان» ، بر لرستان حاکمیت یافت . برسقیان ، از حکام و عمال موثر و مشهور روزگار سلاجقه بودند . مرکز حکمرانی آنان شهر شاپور خواست و الشتر بوده است . هم اکنون یک سنگ نوشته به تاریخ 513 هجری مربوط به امیر اسفهسالار کبیر ، ابو سعید برسق بن برسق در شرق شهر خرم آباد و چند سنگ قبر از این دودمان در شهر الشتر وجود دارد که یادآور حاکمیت این خاندان بر لرستان است . سلسله برسقی سرانجام پس از روی کار آمدن اتابک لر کوچک برافتاد و به خارج از لرستان رانده شدند .

 اتابکان لر کوچک

امپراتوری سلجوقی در نیمه دوم قرن ششم هجری ، از هم فرو پاشید . در نتیجه ، حکومتهای محلی مختلفی از گوشه و کنار این امپراتوری سر برآورد . یکی از این حکومتهای محلی اتابکان لر کوچک که در منطقه لرستان و ایلام تشکیل شد . موسس این سلسله که به نام جد آن ، به خورشیدی نیز شهرت دارد ، شجاع الدین خورشید است . وی که از سر کردگان یکی از طوایف لرستان موسوم به جنگروی بود ، ابتدا در خدمت حسام الدین شوهلی ـ از امرای ترک سلجوقی حاکم خوزستان و لرستان ـ به سر برد و سپس از جانب او به حکومت لرستان گماشته شد . به دنبال ضعف و تجزیه امپراتوری سلجوقی، شجاع الدین خورشید نیز همچون امرای بلاد دیگر فرصت را مغتنم شمرد و لرستان را در قبضه اختیار گرفت و بر خود عنوان اتابک نهاد و بدین ترتیب سلسله اتابکان لر کوچک را بنیان نهاد و جانشینانش که تعداد آنان را 24 تن ذکر کرده اند ، نزدیک به چهار قرن و نیم ، از سال 570 تا 1006 هجری قمری بر لرستان فرمانروایی کرده اند .اتابکان لر کوچک با هر دسیسه ، توانستند موقعیت و اقتدار خود را تا اواسط دوره صفوی با گردن نهادن به یوغ فرمانروایان وقت ایران از جمله سلاطین خوارزمشاهی ، مغولان ، تیموریان ، ترکمنان ، قراقویونلو و آق قویونلو و در پایان پادشاهان صفوی حفظ کنند . از اتابکان لر کوچک ، چند تن با درایت و سیاست بودند که از آن جمله شجاع الدین خورشید موسس سلسله ، حسام الدین خلیل (حدود 640 هجری) ، ملک عز الدین (804-750 هـ ق) را      که حمله تیموریان به لرستان در زمان او به وقوع پیوست      می توان نام برد . این سلسله را به سال 1006 هجری شاه عباس (اول) صفوی ، با گفتن شاهوردیخان ، آخرین اتابک لر ، به پایان رساند . مرکز حکمرانی اتابکان لر کوچک ، شهرخرم آباد بود . به طور کلی اتابکان لر کوچک در آبادانی و برقراری امنیت در لرستان می کوشیدند و لرستان در آن دوره ، یکی از آبادترین و پر رونق ترین ایالات ایران محسوب می شد . این سلسله نخستین حکومت لر تباری بود که در لرستان به وجود آمد و بسیاری از ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی مردم لرستان در این دوره شکل گرفت .

 والیان لرستان

بعد از انقراض سلسله اتابکان لر کوچک به دست شاه عباس (اول) ، اداره حکومت لرستان به«حسین خان والی» از بستگان شاهوردیخان ، آخرین اتابک لر ، سپرده شد . زمامداری والیان از 1006 تا 1348 هجری قمری (حدود 975 تا 1307 هـ ش) به طول انجامید و حکمرانی آنها همزمان با سلسله های صفویه ، افشاریه ، زندیه ، قاجاریه و پهلوی بود . تا اوایل دوره قاجار ، حکومت والیان شامل پشتکوه (ایلام) و پیشکوه (لرستان) می شد ولی از اوایل دوره قاجار تنها به پشتکوه محدود شد . والیان لرستان عبارت بودند از : حسین خانی والی ، شاهوردیخان والی ، علی قلی خان ، علی مردان خان ، اسماعیل خان ، حسن خان ، عباس قلی خان ، علی خان ، حسین قلی خان و غلامرضا خان . دودمان والیان قریب 383 سال بر استان ها لرستان و ایلام حکومت کردند . آخرین والی یعنی غلامرضا خان در دوره رضا شاه از ایران گریخت و با رفتن او عمر این سلسله به پایان آمد.همانگونه که اشاره شد تاپیش از روی کار آمدن قاجار لرستان لرستان و ایلام بصورت منطقه ای یکپارچه زیر نظر والیان اداره می شد اما با به قدرت رسیدن قاجار آقا محمد خان در پی تضعیف قدرت والیان ،لرستان را از ایلام(پشتکوه)جدا کرد و در طول 140 سال حکومت قاجار اداره لرستان به شاهزادگان قاجار واگذار شد.تا پیش از قاجار لرستان ایالتی نسبتا آباد و پکپارچه بود ولی در سایه استبداد، بی تدبیری و سوء مدیریت شاهزادگان قاجار لرستان رو به تدریج رو به پریشانی نهاد.کوچ نشینی افزایش و یکجانشینی مترود شد.طوایف بجان هم افتادندو بدلیل شیوع بیماری های همه گیر و منازعات ایلی و مهاجرت های گسترده از میزان جمعیت به مقدار زیادی کاسته شد.این اوضاع در اواخر دوره قاجار هرچه بیشتر به وخامت گرایید.

چهره زن عشایری لرستان حدود 70سال پیش.عکس از کتاب کوچ نشینان لرستان تالیف اینگه دمانت مورتنسن

 لرستان درآغاز دوره پهلوی

همانگونه که اشاره شد،اوضاع ایران و از جمله لرستان در اواخر دوره قاجار در نتیجه رویدادها و حوادث مختلف از جمله انقلاب مشروطیت در سال1285خورشیدی و بدنبال آن جنگ جهانی اول ، دستخوش پریشانی و نابسامانی شدیدی شد که در تاریخ ایران کم سابقه بود .با کودتای 1299 خورشیدی فصل تازه ای در تاریخ لرستان رقم خورد ، قوایی به سرکردگی سرتیپ احمد خان معروف به   » امیر احمدی « جهت سرکوب عشایر لرستان که از یک دهه قبل سر به شورش برداشته بودند،راهی لرستان شد . بین قوای دولتی که مجهز به توپ و سلاحهای جدید بود و قوای عشایر درگیری های متعددی روی داد که از همه مهمتر نبرد » تنگ زاهد شیر « بود که به رغم مقاومت های سخت ایل بیرانوند قوای دولتی موفق به شکستن محاصره گردید و امیر احمدی شهر خرم آباد را گشود . امیر احمدی چند تن از خوانین متنفذ لرستان را که در اواخر دوره قاجار قدرت و مکنتی به هم زده بودند ، از جمله ، شیخ علی خان بیرانوند ، مهر علی خان حسنوند و  سردار خان والیزاده را دستگیر و اعدام نمود .پس از این اقدامات امیر احمدی به همدان رفت و تیمسار شاه بختی را جانشین خود کرد . با رفتن امیر احمدی ،طوایف لرستان از جمله طوایف بالا گریوه ، چگنی ، پاپی ، سگوند در اردیبهشت 1303 هـ ش شهر خرم آباد را محاصره و ارتباط قوای دولتی را با خارج قطع نمودند . خرداد ماه همین سال مجدداً امیر احمدی در راس سپاهی و چند هواپیمای فوکر آلمانی به خرم آباد یورش آورد و آن را از محاصره عشایر خارج ساخت . در بهمن 1304 هـ ش فرماندهی لشکر به تیمسار سر لشکر خزاعی واگذار شد . او پس از ورود به لرستان سیزده نفر از متنفذین و سران عشایر را با ترفند دستگیر و در شهر بروجرد به دار آویخت . این افراد عبارت بودند از میرزا رحیم خان معین السلطنه از متنفذین شهر خرم آباد ، غلامعلی خان بیرانوند ، شیر محمد خان سگوند ، لطیف خان پسر شیخ علی خان ، ولی خان سپهوند و در سال 1304 هـ ش رضا شاه رسماً تاجگذاری کرد . از این تاریخ به بعد تا سال 1312 بین بازماندگان خوانین بیرانوند همچون علی رضا خان ، یدالله خان ، نصر اله خان و دیگر خوانین لرستان همچون خوانین طرهان و بالا گریوه و پشتکوه درگیریهای مختلفی رخ داد . تعدادی دیگر از خوانین محکوم به اعدام شدند . تعدادی به زندان تهران فرستاده شدند . تعدادی از طوایف و ایلات سرکش از جمله سادات ، میر ، سگوند و بیرانوند به مناطق دیگر ایران همچون ورامین و خراسان تبعید شدند . امیر احمدی و تیمسار رزم آرا در سرکوب عشایر و حاکمیت قوای دولتی بر لرستان نقش کلیدی ایفا نمودند.پس از سرکوب عشایر لرستان و تثبیت اوضاع سیاسی دولت مرکزی  در لرستان دست به یک سری اقدامات زد که موجب تغییرات عمده ای در ساختار سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی مردم لرستان گردید . اسکان عشایر ، تغییر لباس ، ایجاد مدارس جدید ، احداث جاده شوسه ، تاسیس نهادها و تاسیسات شهری از جمله بانک ، شهربانی ، دادگستری ، نظام اجباری(سربازی) ، ثبت احوال ، بهداری و  از جمله این اقدامات بود.سیاست تمرکز و نوسازی رضا شاه، ساختار کهن اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی لرستان را به هم ریخت . این سیاست ها گاه با سنت های بومی در تعارض آشکار بود و پذیرفتن آن برای مردم چندان ساده به نظر نمی رسید . یکی دیگر از ویژگی های سیاست های نوسازی رضا شاه ناعادلانه بودن این سیاست در سطح کشور بود . بطوریکه با سرمایه گذاری در چند شهر عمده کشور عملا بسیاری از مناطق به ویژه مناطق عشایری از جمله لرستان مورد غفلت قرار گرفتند و دچار تبعیض ناخواسته شدند .دامنه تبعیض و بی توجهی به توسعه و عمران لرستان در دوره پهلوی از دید بسیاری از اندیشمندان و نویسندگان داخلی و خارجی پوشیده نماند . شاید حال و روز مردم لرستان در دوره پهلوی را در این جمله با معنای « ویلیام اورویل داگلاس » جهانگرد و مستشار آمریکایی به هنگام دیدارش از لرستان به خوبی فهمید . او می نویسد :

» روزی لرها ثروتمند ، مغرور و نیرومند بودند ولی امروزه تنها مغرورند . «

پانوشت

این مقاله ابتدا در سال 1376 در فصل نامه شقایق سال 1،شماره 1376به چاپ رسیده است. جهت اطلاع بیشتر در خصوص اوضاع لرستان در دوره قاجار به کتاب نگارنده با عنوان«لرستان در عهد قاجار» مراجعه کنید.


پل گپ یک تراژدی در دل شهر خرم آباد

  «پل گپ» یک تراژدی در دل شهر خرم آباد

  یکی از آثار تاریخی گمنام  شهر خرم آباد، پلی موسوم به پل گپgap   است که  در حد فاصل میان سبزه میدان و میدان آزادی بر روی رودخانه ای که از وسط شهر خرم آباد عبور میکند، قرار دارد.سبک بنا متعلق به دوره صفویه است. تاریخ دقیق ساخت پل چندان روشن نیست. بنابه نوشته مرحوم علی محمد ساکی مؤلف کتاب « جغرافیای تاریخی و تاریخ لرستان»این پل در زمان سلطنت شاه سلطان حسین صفوی آخرین پادشاه صفوی ساخته شده است و از بناهای علی مردان خان، والی معروف لرستان می باشد.ولی حمید ایزدپناه مولف کتاب «آثار باستانی و تاریخی لرستان» ساخت آن را بنا بر روایات سینه به سینه به زمان سلطنت شاه طهماسب وشاه عباس صفوی یعنی اوایل حکومت صفویه نسبت می دهد.لازم به توضیح است دوره صفویه یکی از عصر های درخشان ایران به لحاظ پل سازی بخصوص پل های شهری است. 

  پل گپ در طول تاریخ دارای اسامی متعددی بوده ازجمله به پل علیمردان خان، پل نو، پل محسنیه،پل صفوی و پل آجری شهرت داشته و امروزه اهالی شهر از آن تحت عنوان «پل گپ» یاد می کنند  که در گویش لری به معنای پل بزرگ است.در دور صفوی این پل را بنام سازنده یا تعمیر کننده آن پل علی مردان خان می گفتند.در آغاز دوره قاجار به «پل نو»  موسوم شد که احتمالا در مقایسه با پل کهنه تر یعنی پل شاپوری(پل شکسته ) که متعلق به دوره ساسانی است و در جنوب شهر قرار دارد بدین نام مشهور شده است. نام گذاری آن به پل گپ نیز احتمالا بعدها در مقایسه با پل کوچکتری که دارای سه چشمه طاق بوده و بر روی رودخانه در جنوب شهر قرار داشه است، بوده است. در برخی منابع از این پل کوچک تحت عنوان «پل هوشنگ» یاد کرده اند. در زمان حکومت ناصرالدین شاه قاجار هم «میرزا محسن خان مظفرالملک» حاکم وقت لرستان به دلیل خرابی هایی که در آن بوجود آمده بود،تعمیراتی اساسی در این پل به عمل آورد، به همین خاطرمدت ها به پل محسنیه شهرت یافت.

 با توجه به آنچه گفته شد،تعمیرات و دخل و تصرفات زیادی در طول تاریخ در ساختمان پل ، صورت گرفته است .پل گپ از دوره صفوی تا میانه سلطنت پهلوی تنها معبر رفت و آمد مردم به ساحل شرقی رودخانه بود ودر واقع شهر را به حومه شرقی رودخانه(علی آباد-محسن آباد-شمشیرآباد خیابان شریعتی فعلی) و جاده های بیرون از شهر متصل می کرده است.

 در گذشته طول این پل حدود350 متر و پهنای آن 5/8 متر و بلندای آن از کف رودخانه تا لبه پل 180 متر بود. پل گپ همچنین دارای 20 چشمه طاق و 22پایه بودکه بین هر دو پایه یک طاق و بر روی هر پایه یک نیم طاق ساخته شده که بر مبنای دقیق محاسبه فنی پل سازی زمان خود بنا شده است.اندازه هر پایه 48*8متر ودهانه هر نیم طاق 2متر و هر طاق اصلی 4متر است. مصالح بکار رفته درموج شکن ها از سنگ یک لخت و در پایه پل از سنگ و ساروچ است. طاقها از آجر و ساوچ زده شده اند. کف رودخانه بفاصله ده متر از پایین و بالا سنگ فرش شده تا از فرسایش پل در برابر سیلاب های بهاری جلوگیری بعمل آید.

در گذشته در وسط پل یک شاه نشین وجود داشت که شباهت زیادی با شاه نشین پل خواجو داشت .این شاه نشین عبارت بود از فضایی با دو نیم طاق که توسط پله های آجری به سطح پایین پل می رسید .مردم شهر به هنگام تفریح و استراحت از پله های این شاه نشین پایین می آمدند و به نظاره آب می نشستند.استفاده از پل به منظور مکانی برای تفریح و گردش از ویژگیهای پل های دوره صفوی است.کما اینکه این ویژگیها را هم در پل های خوجو و سی و سه پل اصفهان مشاهده می کنیم.

بی تردید این پل یکی از چند پل مهم سرزمین ایران بوده است.عکس های بجای مانده از دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی چشم انداز بسیار باشکوهی از این پل تاریخی به نمایش می گذارند.ساختمان پل با اندک تفاوتی شباهت زیادی به سی وسه پل اصفهان داشته است.بسیاری از گردشگرانی که در دوره قاجار و دوره پهلوی از خرم آباد دیدن کرده اند از شکوه و زیبایی آن تعریف و تمجید کرده اند. از جمله خانم« ایزابلابیشوب» که در اواخر دوره قاجار به خرم آباد آمده، درباره آن می نویسد:

       « یک پل زیبای بیست و هشت طاقه ای به عرض هجده و طول نهصد پا که با سنگ و گل بنا شده مسافرین را به درون شهر هدایت می کند.»

     آقای«مشااله محمدی» در کتاب«خاطرات من از خرم آباد قدیم» درتوصیف پل خرم آباد در آغاز حکومت پهلوی اول نوشته است:

 « تنها پل خرم آباد پل بزرگ بود که از موازی سینما استقلال شروع می شد و تا اول زندان ادامه داشت . پل تقریباً سی چشمه داشت . اول پل، دو آسیاب آبی وجود داشت و آخر پل یک آسیاب آبی مقابل کوچه ارزاق . وسط پل کمی عریض تر بود و پله هایی داشت که به پایین می رفت و هنگام طغیان رودخانه ،سیل ، اشجاری را با خود می آورد مردم از این راه پله  به پایین رفته رود خانه را تماشا می کردند.سنگ نوشته هایی هم در آن محل گذاشته شده بود که به اندازه یک آدم متوسط القامه بود. چون شمال شهر جنگل بود و هنگام طغیان رودخانه ، سیل اشجاری را با خود می آورد و بعضی از دهانه های پل را مسدود می نمود و آب بالا می آمد و به سه راهی دارایی زاده می رسید ، گاهی خرابی به بار می آورد. در نتیجه فرماندار دستور داد وسط پل را خراب کردند . و چند چشمه آن را تعویض نمودند.»

جملات پایانی آقای محمدی در واقع اشاره به فاجعی دارد که در سال 1330خورشیدی برای پل صفوی رخ داد.در این سال فرماندار وقت آقای« لطف علی قوامی» به منظور تسهیل عبور آب رودخانه از دهانه های پل و برای توسعه پل جهت رفت و آمد، بخش میانی آن را منفجر وبه شکل ناشیانه ای با احداث چند ستون سیمانی بازسازی کرد که با این عمل پل از شکل وهویت تاریخی خود کاملاً خارج شد و یک تراژدی اسفناک برای پل رقم خورد که علت اصلی آن چیزی جز نادانی و بی توجهی مسولان وقت نسبت به میراث فرهنگی کهن این سرزمین نبود.ولی فاجعه به همین جا ختم نشد بعدها تعداد زیادی از چشمه طاق های دو طرف پل نیز بعلت بی توجهی و سهل انگاری مردم و مسولان زیرپوشش جاده ،مغازه و ساختمان از دیده ها محو گردید.

مقایسه میان تصاویر پل گپ پیش از این فاجعه و بعد از آن واقعا هر انسان با خردی را متاثر می کند.چگونه شهروندان و مسولان یک شهر حاضر می شوند پلی به این عظمت و زیبایی وپیشینه چند صد ساله به چنین روز سیاهی بیفتد. اما جالب تر از همه اینکه به رغم سپری شدن حدود60سال از این فاجعه تاریخی در شهر خرم آباد و تاسیس اداره کل میراث فرهنگی و گردشگری که متولی حفظ آثار باستانی و تاریخی است ،هنوزهیچ اقدام اساسی در جهت بازسازی ومرمت طاق های میانیاین پل عظیم وتماشایی و برداشتن الحاقات اضافی و مغازه های پیرامون آن صورت نگرفته است.این در حالی است که در شهرهای تاریخی کشورهای دیگر حتی ایران خودمان نه تنها اهتمام ویژهای نسبت به حفظ و بهسازی اینگونه پل ها دارند بلکه عبور و مرور وسائط نقلیه را بر روی آنها ممنوع کرده اند و صرفا جهت رفت و آمد عابر پیاده از آنها استفاده می شود.نمونه آن سی و سه پل اصفهان است.

بدیهی است در صورت باز سازی این این پل تاریخی با توجه به همجواری با قلعه باشکوه فلک الاافلاک ودیگر آثار تاریخی شهر ،این بنا می تواند یکی از آثار تاریخی جذاب و دیدنی سرزمین لرستان و ایران باشدو در جلب و جذب و گسترش صنعت توریسم در منطقه نقش مهمی ایفا کند.هرگونه سرمایه گذاری در جهت احیا و مرمت این پل علاوه بر آنکه به شکوه و زیبایی شهر خرم آباد کمک می کند ،به همان اندازه در رونق اقتصادی شهر نیز با جلب گردشگران داخلی و خارجی موثر است.    

       پانوشت:

لازم به توضیح است به هنگام تخریب پایه های میانی پل گپ، کتیبه ای به پیدا شد به طول2متر و 85سانتی متر که بر چهار گوشه آن کلمات یاحی و یاقیوم یا حافظ یا دائم و در حواشی آن فواتح قرآن ، مانند یس، طس،الم، ص، حم و در سطح آن آیه ای از قرآن مجید و در فواصل قسمت ها حرف(ر) دویست مرتبه نوشته شده است . شاید بتوان با مطالعه این سنگ، رموزی را کشف کرد که تاریخ بنای آن را مشخص سازد.این کتیبه امروزه در بدنه شمالی یکی از پایه طاق ها نصب شده است.

 

 

 

 

 پل گپ اوایل حکومت پهلوی اول

 

 پل گپ

 

 پل گپ در زمان کنونی

 

 


« قزی » زن مشروطه خواه لرستانی

     « قزی » زن مشروطه خواه لرستانی

انقلاب مشروطیت ایران که در سال 1285خورشیدی بوقوع پیوست یکی از حوادث بزرگ تاریخ معاصر ایران بشمار می آید.یکی از نتایج مهم انقلاب مشروطه ایران، حضور زنان در عرصه های سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی کشور بود. چیزی که در تاریخ ایران کم سابقه بود.تا قبل از انقلاب مشروطیت از حرکت جمعی زنان و نقش آنها در تحولات اجتماعی ـ سیاسی اطلاعات مورد استنادی وجود ندارد. چند موردی که در کتابهای تاریخی آمده است، مربوط به نقش آنها در حمایت از سربازان در جنگ با دشمنان است.با آغاز انقلاب مشروطیت در ایران فصل جدیدی در مناسبات سیاسی ،اجتماعی و فرهنگی ایران گشوده شد. از همان مراحل نخست نهضت مشروطه ، گروهی از زنان در تظاهرات به صورت های مختلف شرکت می کردند به اعتصاب کننده ها یاری می رساندند. از مشروطه خواهان حمایت معنوی و مالی به عمل می آوردند و برای دفاع از آنها در برابر قوای محمد علی شاه سینه سپر می کردند. از جمله اقدامات زنان تشکیل انجمن های مختلف، ایجاد مدارس زنان و انتشار مقاله ها و نامه های مختلف در روزنامه های آن زمان بود.

دستاورد مهم و تاریخی زنان در جنبش ملی مشروطیت آن بود که آنان از محیط های بسته خانگی و از ورای دیوارهای اندرونی بیرون کشیده شدند. در امور خارج از خانه، در مسایل غیر سنتی و غیر مرسوم زنانه و در زندگی اجتماعی شرکت کردند، مسئولیت اجتماعی را حس و تجربه نمودند و حاصل آن رشد تمایل جدید و نیرومندی بود برای دیده شدن ‌و به حساب آورده شدن که آثار آن بلافاصله پس از سال 1285 در ایجاد انجمن ها و سازمان های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی زنان و متعاقبا تاسیس و گسترش مدارس زنانه، فعالیت های مطبوعاتی، انتشار مجلات و طرح مشخص مسائل زنان مشاهده می شود، تا بدین ترتیب اولین پایه های جنبش اجتماعی زنان برای دستیابی به حقوق برابر و رفع ستم جنسیتی پایه ریزی شود  .

 با توجه به آنچه گفته شد، یکی از زنان شجاع و بافرهنگ لرستانی نیزکه مقارن با انقلاب مشروطیت در دفاع از مشروطیت رشادت ها و اقدامات جسورانه ای از خود به نمایش گذاشت. زنی موسوم به قزی یا غزی Geziدخترصید مهدی خان و خواهر مهرعلی خان حسنوند(1)است.متاسفانه اطلاعات ما درباره این زن لر بسیار اندک است.در منابع تاریخی از این زن بصورت موجز و جسته گریخته یاد شده است.

 ناظم الاسلام کرمانی درکتاب « تاریخ بیداری ایرانیان» ذیل حوادث سال 1288ش/1909م درباره شجاعت ودلیری این زن می نویسد:

«      زنی غزی نام که دختر صید مهدی خان و رئیس ایل سک وند (حسنوند)، خیلی تعریف و تمجید کرد که صباحت وملاحت و شجاعت را دارا و به کمالات آراسته است. یک زمانی با یک سوار ، صد نفر را که برای گرفتاری شوهرش قاسم خان نامی مأ‌مور بودند تعاقب کرده، هشت نفر به قتل رسانیده و باقی را به هزیمت داده و تقریباً یک فرسخ سوارها را تعاقب نمود. مجملاً این زن صباحت و ملاحتی دارد که کمتر زنی دارد ودر شجاعت از مردان عالم محسوب است ودر عفت وپاکدامنی مثل و بدل ندارد.»

از اقدامات بسیار مهم این زن دلاوردر جریان انقلاب مشروطیت ، نامه ای است که او به «سید حسین بروجردی معروف به مدیرالاسلام » نوشته است وپیروزی مشروطه خواهان در برابر محمد علی شاه پس از به توپ بستن مجلس و استقرار دوبارة مشروطه را تبریک وتهنیت گفته است.بنا به نوشته ناظم الاسلام کرمانی، مدیرالاسلام به او قول داده است اصل نامه رادر اختیارش بگذارد تا در تاریخ مشروطه از زنان ایران هم نامی به میان آمده باشد.

خانم فریا استارک در سفرنامه خود در بحثی پیرامون سه زن قهرمان لک از غزی به عنوان یکی از زنان مشهور یاد کرده ومی نویسد که او خواهر مهر علی خان امیر سرکش لر بوده، که او را شبیه یک پسر تربیت کرده بودند وهمیشه سوار بر اسب همراه برادرش بوده است.

 علی محمد ساکی مترجم سفرنامه استارک، در پانوشت سفرنامه ،در تکمیل نوشته خانم استارک اظهار داشته است که غزی دختر صید مهدی خان حسنوند ملقب به امیرالعشایر ( متوفی به سال 1219 ش) و خواهر مهر علی خان بوده، که ابتدا همسر قاسم خان امرایی بود وپس از فوت او با فاضل خان سگوند ازدواج کرد  .

لازم به توضیح است، شرایط خانوادگی که قزی در آن پرورش یافته بود شرایط کاملا مطلوبی برای پرورش زن جسور و بی باک و در عین حال روشنفکر بشمار می آمد.او از یکسو دختر یکی از خوانین بزرگ لرستان در زمان ناصرالدین شاه قاجار یعنی« صید مهدی خان» حسنوند بود  که با دولت مرکزی همکاری مستقیمی داشت و از سوی دیگر خواهر«مهر علی خان بود »که پس از فوت پدر جانشین او شد.مهر علی خان در اواخر دوره قاجار جزو خوانین بانفوذ و قدرتمند لرستان محسوب می شد.او با چند روزنامه که از تهران می آمد اشتراک داشت.از روند تحولات تهران و حوادث مشروطه باخبر بود ودیوانخانه او محل حشر و نشر افراد بسیاری بود.

 

مهر علی خان حسنوند برادر قزی

شاعر بلند نظر و ادیب سرشناس، میرزا حسین بنان (1244-1306 ش) مقلب به«بنان الممالک»وزیر و مشاور عالی مهر علی خان بود.اشعار بنان در ستایش از مشروطه و شعر او به خاطر روشنگری و انتقادهای گزنده از اوضاع واحوال کشور در آستانه انقلاب مشروطیت و پس از آن و توانایی او از درک مسائل آن روزگار جامعه ایران قابل تحسین است.از مشهورترین اشعار بنان ، ترجیح بند زیبایی است با عنوان « خبری نیست» شعر بنان کمتر از اشعار ملک شعرای بهار و عارف قزوینی نبود.

خبری نیست

 «هستـــــم متحــیر ، متفکــر ،متعــجب     گویـــی که به زنــــدان عذابـــم متعـــــذب

چــــون سیرکنم بر همه با نقد مـــــطالب    فسق است و فجور است و فساد است وتقلب

از درد خبـــر هست و ز درمان خبری نیست

وز کفر اثر هســـت و ز ایمـــــان اثری نیست

با توجه به آنچه گفته شد.قزی در شرایطی بزرگ شد که در آنزمان سواد و دانش و اطلاع از امور کشور تنها در حیطه طبقه خوانین ، تجارشهری و عمال دیوانی قرار داشت و مابقی جامعه از سواد و دانش که در آن زمان کالای لوکسی بشمار می آمد بی بهره بودند.ولی بهر حال آنچه قزی را در میان همتایان خود در دوره قاجار که عصر بی خبری نیز نامیده می شود،سرآمد و ممتاز کرده است، به یقین اقداماتی بودکه او در جریان انقلاب مشروطیت انجام داد . او نیز همچون قدم خیر از زنان نامدار و پرآواز لرستان ، در فرهنگ و ادبیات عامه لرستان به صورت زنی اسطوره ای در آمده است ودر ادبیات عامه مردم لرستان جایگاه خاصی یافته است.به اعتقاد نگارنده مقام و منزلت قزی نه تنها با قدم خیر برابری می کندبلکه از جهاتی برتر از اوست. ابیات زیر نمونه ای ازمقام قزی در ادبیات عامه است :

« چی قدم کس جنگ نکرد وا خصم کافر Chi Ghedam Kas Jang Nakerd wa Khasm Kafer

 مرقــزی دت سـی می امیــر عشـــایر             Mar Ghezi det se Mei Amir Ashayer

چــی قــزی کس نییه ز شیــر جنــگی             Chi Ghezi Kas Neeyah Za Shir jangi

مـــر قــدم خیــر نازاره دختـــر قنی»     Mar Ghedam Kher Nazare dokhter Ghani

برگردان: همانند قدم خیر کسی با دشمن کافر نجنگید مگر قزی دختر صید مهدی امیر عشایر.

همانند قزی کسی زن شیر جنگی ندیده است مگر قدم خیر نازنین دختر قندی.

پانوشت:

1-جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به کتاب: خودگو،،سعادت. لرستان در انقلاب مشروطیت،خرم آباد،شاپورخواست،1376.